پاسخ به:دلنوشته های محرم/ تاپیک با امتیاز ویژه
پنج شنبه 14 آذر 1392 6:35 PM
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی
بدین صفت که ز هر سو کشیدهای صف مژگان
تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی
چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم
که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی
به غیر سینهی صد چاک خویش در صف محشر
شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی
تسلی دل خود میدهم به ملک محبت
گهی به دانهی اشکی، گهی به شعله آهی
اکنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی