بگذار قدرشناسی نکنند
یک شنبه 12 آبان 1392 5:16 PM
نخستین اصل مهمی که در این فصل می خواهم به نظر شما برسانم این است که:
«ناسپاسی و فراموش کردن اظهار قدردانی و تشکر برای بشر یک امر طبیعی است بنابراین اگر ما در انتظار آن باشیم، بی جهت خود را به طرف یک دنیای پر از غصه و رنج و امراض قلبی مختلفی هدایت کرده ایم».
همیشه طبیعت ناسپاس است و بطور یقین در تمام دوران حیات ما تغییر در آن پیدا نخواهد شد، پس چرا ما آن را نپذیریم؟ چرا مانند «م. اوریلیوس» دانشمند ترین فرمانروایان روم، حقیقت بین نباشیم؟ او در دفتر خاطراتش نوشته است: «امروز با مردمی روبرو خواهم شد که زیاد حرف می زنند و بسیار خود پسندند، خودخواه و ناسپاس هستند ولی من از این موضوع ناراحت و متعجب نمی شوم زیرا نمی توانم دنیایی بدون این قبیل کسان در نظر مجسم کنم».
اگر ما وقت خود را با غرغر و شکایت از حق ناشناسی مردم بگذرانیم تقصیر از خود ما است که از طبیعت بشر بی اطلاعیم. هرگز توقع تشکر و سپاسگزاری نداشته باشید، اگر برحسب اتفاق از کسی حق شناسی دیدید آن یک خوشحالی غیر مترقبه برای شما خواهد بود.
اخیراً صاحب یکی از مؤسسات ملی را در تگزاس ملاقات کردم او در آتش خشم و غضب می سوخت. واقعه ای که موجب این خشم و غضب شده بود یازده ماه پیش اتفاق افتاده بود و او درباره غیر از این واقعه فکر نمی کرد، و آن جریان این بود که وی 11 ماه پیش ده هزار دلار به رسم عیدی در روز عید به 34 کارمند خود بخشیده بود و آنها هیچ کدام از وی تشکر نکرده بودند، او سخت گله مند بود و می گفت حیف یک شاهی از آن پول که به این مردان ناسپاس دادم. شصت سال از عمرش می گذشت و طبق آمار شرکت های بیمه حداکثر بیش از 15 سال دیگر زندگی نمی کرد ولی این بقیه عمر را با تلخی و ناراحتی بر سر واقعه ای که گذشته بود تباه می ساخت.
البته او می توانست به عوض غوطه خوردن در غم و اندوه از خود بپرسد که چرا کارمندان از او تشکر نکرده اند؟ شاید مزد داده ولی زیاد کار گرفته، شاید کارمندان آن وجه را اضافه کار سال خود دانسته اند نه هدیه ای از طرف او و شاید این این قدر سخت گیر و ایرادی است که جرأت و یا رغبت نکرده اند از او تشکر کنند و شاید کارمندان او اشخاصی خودپسند و یا بی اطلاع از آداب و رسوم بوده اند. ممکن است علت های دیگری هم داشته باشد که من نمی دانم ولی این قدر می دانم که «س. جانسون» می گوید: «حق شناسی میوه تربیت و پرورش صحیح و عالی است که آن را در میان اشخاص تربیت نیافته پیدا نخواهید کرد».
شخص مورد بحث چون به طبیعت بشر آشنا نبود بی جهت توقع سپاسگزاری داشت. «س.ل.و» از وکلای معروف دادگستری آمریکا، 78 نفر محکوم به اعدام را نجات داد و احدی از او تشکر نکرد.
مسیح (ع) یک بعد از ظهر ده بیمار جذامی را شفا داد، فقط یکی از آنها سپاسگزاری کرد.
«آندره کارنگی» یک میلیون دلار از ثروتش را به بستگان خود بخشید و دلش خواست که 356 میلیون دلار دیگر را وقف امور خیریه کند، اما بستگانش پس از مرگ، او را لعن و نفرین می کنند.
با این حال پس چرا من و شما و آن شخص تگزاسی توقع داریم به خاطر کار کوچکی مردم تشکر کنند؟
زنی را می شناسم که در «نیویورک» اقامت دارد و همیشه از تنهایی شکایت می کند، هیچ کس از بستگانش نزد او نمی ماند. اگر به ملاقاتش بروید چندین ساعت از زحماتی که در تربیت خواهر زاده هایش کشیده برایتان تعریف می کند و شرح می دهد که به هنگام بیماری و برای اتمام تحصیلاتشان و مسکن و تهیه همسر برای آنها چه رنج ها کشیدم. اما آیا آنها به دیدن خاله می آیند؟ خیلی کم، آن هم برای رفع تکلیف! چرا؟ زیرا می دانند که باید ساعت های متمادی در حضورش آرام و مؤدب نشسته، کنایات و سرزنش های او را گوش دهند و یک کلمه جواب نگویند و چون این زن نتوانسته خواهر زاده هایش را با وعده و امثال آن به خانه بکشاند ناچار به این وسیله یعنی خودخوری، از ناسپاسی متشبث می شود و در نتیجه به مرض قلبی دچار شده که پزشکان از معالجه اش عاجز می گردند. او در حقیقت خواهان توجه و علاقه است که بستگان به او علاقه مند باشند و توجه داشته باشند و به غلط نام آن را ناسپاسی می گذارد و هرگز به آن نخواهد رسید، زیرا راه آن را گرم کرده است.
و یگانه راهی که این گونه افراد را به مقصود می رساند این است که از مطالبه محبت خودداری کنند و عشق و علاقه خود را بی دریغ و بدون انتظار پاداش به دیگران عرضه بدارند. این راهی است منطقی و سر راست که بدون دردسر ما را به خوشی هایی که آرزویش را داریم می رساند.
پدر و مادر من با اینکه خود فوق العاده فقیر و بدهکار بودند ولی هر سال مبلغ معینی را به «دارالایتامی» که ابداً ندیده بودند ودر ناحیه «ایووا» بود می فرستادند. من پس از آنکه از آنها جدا شدم اول مبلغی برای تهیه وسایل ایام عید برایشان می فرستادم و بعد معلوم شد که آن را برای خرید ذغال و احتیاجات خانواده فقیری مصرف کرده اند، آنها از این کار لذب می بردند و هرگز انتظار تشکر و سپاسی نداشتند، آنها در حقیقت مصداق این گفته «ارسطو» بودند: «بشر ایده آل از نیکی کردن به دیگران لذت می برد ولی از نیکی هایی که دیگران در حق او می کنند شرمنده می شود، زیرا بذل نیکی نشان برتری و تفوق و دریافت آن علامت کوچکی و حقارت است».
و در آیین اسلام نیکی کردن و خدمت به مردم جزو دستوراتی است که هر مسلمانی به خاطر خداوند انجام می دهد و خداوند به آن امر فرموده است. در قرآن مجید می خوانیم «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان»: خداوند به عدل و نیکی فرمان می دهد (نحل – 90) و هنگام انفاق از بهترین مواد اموال خویش انفاق می کند چنانکه می خوانیم: «لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون» (92 آل عمران)
و قرآن مجید کسانی را که در داشتن نعمت ها دیگران را بر خود مقدم می دارند و ایثار به نفس می کنند ستوده است چنان که می خوانیم: «و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه»: (حشر – 9): دیگران را بر خود مقدم می دارند گرچه خود در مشقت باشند و نیز برای هر عمل نیکی ده برابر ثواب و اجر قائل شده است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» (انعام – 160) کسی که کار نیک کند ده برابر ثواب دارد و اینها همه در صورتی است که انتظار پاداش و تشکر نداشته باشند و سوره «انسان» در قرآن درباره مدح اهل بیت پیامبر (ص) به این جهت نازل شده که غذای خود را به فقیر و اسیر و مسکین بخشیدند و انتظار پاداش و تشکری از آنها نداشتند «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً» (الانسان – 8 – 9) غذای خود را به عشق خدا به فقر و یتیم و اسیر می بخشند (و می گویند) ما به شما تنها به خاطر خدا غذا می دهیم و انتظار بها و سپاسگزاری و تشکری از شما نداریم.
هزاران سال است که پدران و مادران ما از ناسپاسی و حق ناشناسی فرزندان خود رنج می برند، حتی «شکسپیر» در یکی از آثار خود می نویسد: «از دندان افعی تیزتر داشتن یک فرزند ناسپاس است» در صورتی که این ما هستیم که با عمل خود فرزندان خود را ناسپاس بار آوردیم. باید توجه داشته باشیم که کودکان ما همان طوری خواهند شد که ما تربیتشان کرده ایم. خالة من «ویولا الکساندر» از آن زنان بارزی است که هرگز موجبی برای شکایت و ناسپاسی فرزندانش نیافته است.
زمانی که من کودک بودم خاله «ویولا» مادر شوهرش را به خانه خودشان آورد و همانطور که از مادر خود نگهداری می کرد به او نیز می رسید، اکنون می توانم چشمانم را به هم گذارده و آن دو زن سالخورده را درنظر مجسم کنم که در کنار بخاری اتاق خاله «ویولا» پهلوی هم نشسته اند، البته نگاهداری و مواظبت آنها برای خاله «ویولا» اسباب زحمت بود ولی هیچ کس نمی دانست از طرز رفتار و حالات او این زحمت و ناراحتی را احساس کند. آن دو را به یک اندازه دوست می داشت، نمی گذاشت لحظه ای به آنها بد بگذرد. گذشته از این دو، شش کودک بزرگ و کوچک نیز داشت ولی این فکر به خاطرش شاید خطور نکرد که با نگاهداری از این دو زن سالخورده درمنزلش کار فوق العاده بزرگ و قابل ستایشی انجام داده است بلکه آن را یک کار عادی و وظیفه برای خود می دانست. اما خاله «ویولا» امروز چه می کند؟ اکنون تقریباً بیست سال است که او همسر خود را از دست داده است و صاحب پنج فرزند بالغ می باشد که هر یک زندگانی مستقلی دارند و همه آنها برای بردن او نزد خود سر و دست می شکنند. بچه هایش او را می پرستند و از دیدارش سیر نمی شوند. این ابراز علاقه از قدردانی و سپاسگزاری او از آنها ناشی نشده بلکه فقط از عشق و محبت سرچشمه گرفته است. این بچه ها که در ایام طفولیت در آغوش گرم و پرمحبت، پرورش یافته اند اگر امروز که وضع برگشته و خودشان پدر شده اند جبران آن عشق و محبت را بکنند تعجبی ندارد.
پس باید در نظر داشت برای اینکه کودکان، حق شناس بار آیند باید خودمان حق شناس باشیم. باید بدانیم کودکان و اطفال ما مواظب سخنان ما هستند، اگر دختر عمو تعدادی دستمال های دست باف خود برای ما عیدی آورده هرگز نباید به کنایه بگوییم «ببین اینها را عیدی آورده، خودش آنها را بافته و یکشاهی هم خرج آنها نکرده است» این گونه سخن گفتن شاید از نظر شما بی اهمیت باشد اما کودکان به خاطر می سپارند. پس به عوض این ناسپاسی بهتر است بگوییم: «بچه جان ببین چقدر عمر دختر عمو برای تهیه آن مصرف شده؟ چه دختر مهربانی است، خوب است همین الساعخ نامة تشکری برایش بفرستیم». بدین طریق بچه ها عادت می کنند بدون اینکه خودشان هم متوجه باشند اشخاص قدرشناسی و سپاسگزاری گردند.
برای جلوگیری از ناراحتی و نگرانی از بابت حق نشناسی این دستورات را به کار برید:
الف – به عوض نگران شدن از ناسپاسی، انتظار ناسپاسی را داشته باشیم و به خاطر بیاوریم که از ده بیمار جذامی که عیسی (ع) شفا بخشید فقط یک دختر از او تشکر کرد، پس چرا شما قدرشناسی بیشتری توقع دارید؟
ب – به خاطر داشته باشید که یگانه راه به دست آوردن خوشی آن نیست که متوقع باشیم، بلکه آن است که نیکی و بخشش را فقط به خاطر خدا و لذتی که دارد در حق دیگران انجام دهیم.
ج – به خاطر داشته باشید که قدرشناسی و سپاسگزاری از خصلت هایی است که باید پرورش داده شود، بنابراین اگر بخواهیم اطفالمان قدردان و حق شناس باشند باید آنها را همین طور تربیت کنیم.