پاسخ به:بررسی تناقض آیات طبّی با علوم پزشکی
چهارشنبه 8 آبان 1392 8:27 AM
2 ـ چالش تقدّم آفرینش استخوان یا گوشت در جنین در قرآن بعد از علقه، مضغه و بعد از آن استخوان و بعد از آن گوشت ذکر شده است، اما از نظر پزشکی اول گوشت در جنین شکل میگیرد و بعد از آن استخوان. پس آیه چهارده سوره مؤمنون با علوم پزشکی متعارض است.
بررسی
واژة استخوان مترادف «عَظْم» در زبان عربی است (فرهنگ فارسی، 2، 2318، «عظم»). لغتشناسان ریشة «ع ـ ظ ـ م» را در اصل به هر چیزی که در نیروی مادی یا معنوی بر دیگران برتری دارد، معنا کردهاند، از این رو استخوان را به سبب سختی و استحکام آن در برابر بافتهای نرم (گوشت) «عظم» نامیدهاند (مصطفوی، همان، 8، 175، «عظم»).
در قرآن کریم افزون بر کاربرد دو واژة «عظم» و جمع آن «عظام»، واژههای «ترائب»، «تراقی»، «کعبین»، «صلب» و جمع آن «اصلاب» نیز که هر یک نامی برای استخوانی خاص در بدن است، به کار رفته است. این واژهها در مجموع بیست بار در هجده آیه از قرآن آمده است؛ «عظم» دو بار (انعام/ 146؛ مریم/ 4)؛ «عظام» 13 بار در 12 آیه (بقره/ 259؛ اسراء/ 49، 98؛ مؤمنون/ 14، 35، 82؛ یس/ 78؛ صافّات/ 16، 53؛ واقعه/ 47؛ قیامت/ 3؛ نازعات/ 11)، «صلب» و «ترائب» یک بار (طارق/ 7) و «اصلاب»، «تراقی» و «کعبین» هر کدام یک بار (به ترتیب: در نساء/ 23؛ قیامت/ 26؛ مائده/ 6)) .
آفرینش استخوان
قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه؛ گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره میکند و میفرماید: *ثُمّ خَلَقْنَا النّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا* (مؤمنون/14)؛ «سپس آب اندک سیّال را به صورت [خون بسته] آویزان آفریدیم؛ و [خون بستهى] آویزان را به صورت (چیزى شبیه) گوشت جویده شده آفریدیم؛ و گوشت جویده شده را به صورت استخوانهایى آفریدیم و بر استخوانها گوشتى پوشاندیم».
کاربرد فعل «خَلَقَ» نشان میدهد که ضرورتی برای تبدیل همة مضغه به استخوان وجود ندارد، زیرا این فعل به معنای «ایجاد یا کیفیت مخصوص» است و فقط بر چگونگی پیدایش و اندازهگیری مقادیر مورد نیاز برای آفرینش استخوان دلالت دارد. (مصطفوی، 3، 109؛ مقاییس اللغة، 2، 213، «خلق»). از اینجا سازگاری این یافتة پزشکی که «بخش میانی مضغه (میزودرم) با پیمودن مراحلی به استخوان تبدیل میشود» (معرفت، همان، 6، 83 ـ 85 ؛ الآیات العجاب، 152 ـ 153) با آیة شریفه روشن میگردد.
آشنایی بهتر با مرحله استخوان بندی جنین
در سومین هفته رشد جنین، لایه زایای اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل میشود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمانهایی که در ارتباط با دنیای خارج باقی میمانند؛ ایجاد میگردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... ، از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلی و... به وجود می آید و از لایه اندودرمی، دستگاه معدهای، رودهای، دستگاه تنفسی، مثانه و... ساخته میشود.
با توجه به مطالب فوق؛ غضروف و استخوانها از لایه میانی (مزودرم) تشکیل میشود که به وسیله دو لایه دیگر (اکتودرم و اندودرم) پوشیده شدهاند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد... ساخته میشود. هم چنین ساخته شدن سلولهایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان میشود، از هفته چهارم بارداری شروع میشود، اما سلولهای ماهیچهای پس از آن ساخته میشود (ر.ک. به: لانگمن، همان، 57).
آشنایی با غضروف و استخوان سازی
گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروفها و استخوانها را تشکیل میدهد، پس بهتر است با غضروف و استخوانسازی آن آشنا شویم. «غضروف» نوعی بافت «همبند» است که به علت ویژگی ارتجاعی فشار زیادی را میتواند تحمل کند و از بافتهای نرم بدن نیز پشتیبانی به عمل آورد.
هر غضروف مادهای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70%) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی میتواند در آب جوش حل شود و مادهای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهای متابولیک، میتواند به زرد رنگ باشد.
غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر میشود و در قسمتهایی که میخواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام میپذیرد:
1. استخوانسازی داخل غشایی: بافت استخوانی در داخل لایهای از بافت همبند مزانشیمی تشکیل و این بافت به طور مستقیم به بافت استخوانی تبدیل میشود. فرق استخوانسازی داخل غشایی با تشکیل غضروف این است که غضروف معمولاً رگ خونی و لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت میگیرد و به لحاظ نداشتن رگ خونی، ترمیم آن به سختی صورت میگیرد، ولی محل تشکیل استخوان بسیار پر عروق میباشد.
2. استخوانسازی داخل غضروفی: در اکثر استخوانهای بدن، سلولهای مزانشیمی ابتدا به تعدادی از قالبهای غضروفی شفاف تبدیل میشود که به نوبه خود استخوانی میگردد.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل میشود، به طور موقت و به تمامی از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین میرود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل میگردد. نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد؛ استخوان سازی و تخریب استخوان (کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم، 47 ـ 41).
نتیجه: با توجه به مطالب علمی میتوان گفت: سلولهای غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلولهای ماهیچهای و پوستی پدید میآیند. پس سلولهای استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندودرم) پوشیده میشوند و سلولهای ماهیچهای و پوستی روی آنها را مانند لباس میپوشانند. این یافتههای علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد (رضایی اصفهانی، همان، 2، 513 ـ 506؛ شریف، عدنان، همان، 59؛ مکارم، همان، 14، 212؛ دیاب وقرقوز، همان، 89).
3 ـ تعارض نمای صلب و ترائب با یافتههای پزشکی
قرآن منشاء منی را «صلب والترائب» (پشت مرد و سینه زن) میداند، در حالی که با یافتههای علوم پزشکی در تناقض است، چون منی از بیضه مرد بیرون میآید.
بررسی
خداوند درباره منشاء منی میفرماید: *فََلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ* (طارق/7 ـ 5)؛ «پس انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است! از آبى جهنده آفریده شده است؛ آبى که از میان پشت و (دو استخوان) پیش (مرد) بیرون مىآید.» «دافق» از «دفق» به معنای «صبُ الماء» و ریختن آب آمده است و منظور از «ماء دافق» همان منی مرد است که به صورت جهنده از او خارج میشود.[3]
واژه شناسان «صلب» را به «سخت و انعطافناپذیر» معنا کردهاند (مصطفوی، همان، 6، 262؛ راغب، همان، 489؛ مقاییس اللغه، 3، 301، «صلب») و مصداق آن را استخوانهای تیره پشت از پس گردن تا آخر رانها، میدانند (مصطفوی، ذیل ماده صلب و ترائب) و مصداق آن را همة ستون فقرات یا آخرین قسمت ستون مهرهها میدانند (مراغی، تفسیر، 10، ص 30، ص 113؛ قرشی، همان، 1، 271)، ولی در مورد مفهوم و مصداق واژة «ترائب» اختلاف است؛ گروهی به فراخور همانندی ریشة «ترائب» و «تراب = خاک»، ترائب را به معنای خواری و خضوع گرفتهاند و بر این اساس آن را استخوان نرم یا عضلات بین رانها که از پائینترین اعضا و در مقایسه با ستون فقرات نرمتر است، میدانند. (مصطفوی، همان، ج 1، 383 ـ 384، «ترب»).
برخی دیگر «ترائب» را جمع «تریبه» و به معنای برابری سر دو استخوان در سینه و جاهای دیگر بدن میدانند (مقاییساللغه، 1، 346؛ مجمع البحرین، 1، 274) و به همین دلیل آن را شامل همة اعضای قرینه و دوتایی بدن انسان، مانند استخوانهای دو طرف قفسة سینه، دستها و چشمها و... دانستهاند. (قرطبی، تفسیر، 20، 5).
بسیاری نیز با توجه به این که مادة نخستین پیدایش انسان، ترکیبی از نطفة زن و مرد است و بر اساس آن چه در کلام عرب مشهور است (طبرسی، مجمع البیان، 10، 715؛ قرطبی، همان، 20، 5)، صلب را ستون فقرات مرد و ترائب را استخوانهای سینة زن دانستهاند (طبرسی، همان، 10، 715؛ رازی، التفسیر الکبیر، 31، 129؛ الجواهر، مج 13، ص 25، 114) یعنی ترائب برای اشاره به زن و به معنای قسمت پیش روی انسان، در مقابل صلب که پشت انسان است.
برخی دیگر با توجه به کاربرد صفت «دافق» (جهنده) برای نطفه: *خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصّلْبِ وَالتّرائِبِ* (طارق/ 6 ـ 7) و اختصاص این ویژگی به نطفة مرد، بر این باورند که «صلب» و «ترائب» هر دو به مرد اختصاص دارد (معرفت، همان، 6، 63 ـ 65. ر.ک. به: دانشنامه فرهنگ قرآن ، دفتر تبلیغات، 3، ذیل واژه استخوان).
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست