پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389 10:17 PM
عبرت از دنياى بى وفا
يكى از فرمانروايان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب ديد كه همه بدنش در قبر، پوسيده و ريخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى كند. خواب خود را براى حكما و دانشمندان بيان كرد تا تعبير كنند، آنها از تعبير آن خواب فروماندند، ولى يك نفر پارساى تهيدست ، تعبير خواب او را دريافت و گفت : ((سلطان محمود هنوز نگران است كه ملكش در دست دگران است !))
بس نامور به زير زمين دفن كرده اند |
كز هستيش به روى زمين يك نشان نماند |
وان پير لاشه را كه نمودند زير خاك |
خاكش چنان بخورد كزو استخوان نماند |
زنده است نام فرخ نوشيروان به خير |
گرچه بسى گذشت كه نوشيروان نماند |
خيرى كن اى فلان و غنيمت شمار عمر |
زان پيشتر كه بانگ بر آيد فلان نماند |