0

حکایت های گلستان

 
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389  5:09 PM

سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى

در شهر بغداد، بين پرچم و پرده (آويزان در درگاه كاخ شاه ، يا روپوش او هنگام خواب )دشمنى و كشمكش لفظى در گرفت ، پرچم به پرده گفت : من و تو هر دو غلام و چاكر شاه هستيم ، من لحظه اى از خدمت شاه نياسوده ام ، همواره در سفر و حضر، رنجها مى بينم ، ولى تو نه رنج ديده اى و نه در محاصره دشمن قرار گرفته اى و نه بيابان و باد و گرد و غبار ديده اى ، به علاوه من همواره در سعى و تلاش ، پيشقدمتر هستم ، پس چرا عزت و احترام تو نزد شاه بيشتر است ؟ !

تو بر بندگان مه رويى

 

با غلامان ياسمن بويى

 

من فتاده به دست شاگردان

 

به سفر پايبند و سر گردان

پرده در پاسخ پرچم گفت : علت اين است كه تو بلندپرواز هستى ولى من فروتن .

گفت : من سر بر آستان دارم

 

نه تو چو سر به آسمان دارم

 

هر كه بيهوده گردن افرازد

 

خويشتن را به گردن اندازد

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها