پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389 5:02 PM
رنج همسايگى با مادرزن فرتوت
همسر زيباروى و جوان شخصى درگذشت ، مادرزنش كه سالخورده اى فرتوت شده بود، به عنوان سهميه خود از مهريه دخترش ، در خانه آن شخص سكونت نمود، آن شخص از همسايگى با مادرزن فرتوتش ، بسيار در رنج و زحمت بود، و چاره اى جز اين نداشت كه دندان روى جگر بگذارد و تحمل كند، تا اينكه روزى گروهى از آشنايان به ديدار او آمدند، يكى از ديداركنندگان از او پرسيد: حالت در مورد جدايى همسر عزيزت ، چگونه است ؟!
او در پاسخ گفت : فراق زن آنقدر بر من سخت نيست كه ديدن مادرزن آنقدر سخت و رنج آور است .
گل به تاراج رفت و خار بماند |
گنج برداشتند و مار بماند |
ديده بر تارك سنان ديدن |
خوشتر از روى دشمنان ديدن |
واجب است از هزار دوست بريد |
تا يكى دشمنت نبايد ديد |