0

حکایت های گلستان

 
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389  5:37 AM

تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود



شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم ، سر بر زمين نهادم تا بخوابم ، به ساربان گفتم دست از من بردار.

پاى مسكين پياده چند رود؟

 

كز تحمل ستوده شد بختى

 

تا شود جسم فربهى لاغر

 

لاغرى مرده باشد از سختى

ساربان گفت : ((اى برادر! حرم در پيش است و حرامى در پس . اگر رفتى ، بردى و گر خفتى مردى . )) (يعنى : برادرم ! كعبه در پيش روى است و رهزن در پشت سر، اگر به راه ادامه دادى به نتيجه مى رسى و اگر بخوابى بر اثر گزند رهزن نابكار مى ميرى .)

خوش است زير مغيلان به راه باديه خفت

 

شب رحيل ، ولى ترك جان ببايد گفت

(كنايه از اينكه بايد ره پيمود و تلاش كرد، چرا كه انسان در غير اين صورت گرفتار خطر نابودى مى شود.)

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها