پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389 5:34 AM
تاديب شاهزاده ، توسط آموزگار
دانشمندى آموزگار شاهزاده اى بود، و بسيار او را مى زد و رنج مى داد، شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر از آموزگار شكوه كرد.
شاه ، آموزگار را طلبيد و به او گفت :پسران مردم را آنقدر نمى زنى كه پسرم را مى زنى ، علتش چيست ؟
آموزگار گفت : به اين علت كه همه مردم به طور عموم و پادشاهان بخصوص ، بايد سنجيده و پخته سخن گويند و كار شايسته كنند، كار گفتار شاهان و مردم دهان به دهان گفته مى شود و همه از آن آگاه مى گردند، ولى براى كار و سخن شاهان اعتبار مى دهند، و از آن پيروى مى كنند، و به كار و سخن ساير مردم ، اعتبار نمى دهند.
اگر صد ناپسند آمد ز دوريش |
رفيقانش يكى از صد ندانند |
اگر يك بذله گويد پادشاهى |
از اقليمى به اقليمى رسانند |
بنابراين بر آموزگار واجب است كه در پاكسازى و رشد اخلاقى شاهزادگان بيش از ساير مردم بكوشد.
هر كه در خرديش ادب نكنند |
در بزرگى فلاح از او برخاست |
چوب تر را چنانكه خواهى پيچ |
نشود خشك جز به آتش راست |
شاه پاسخ داد نيك و تدبير سازنده آموزگار را پسنديد و جايزه فراوانى به او داد، به علاوه او را سرپرست يكى از مقامات كرد.