0

حکایت های گلستان

 
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389  5:30 AM

پرهيز از رفتن به نزد نامرد
در شهر بندرى اسكندريه مصر، بر اثر خشكسالى شديد آن چنان آذوقه و خوراك كم شد كه گويى درهاى آسمان بسته شده ، و فرياد اهل زمين به آسمان پيوسته بود، پارسايان تهيدست در سخت ترين خطر قرار گرفتند.

نماند جانورى از وحش و طير و ماهى و مور

 

كه بر فلك نشد از بى مرادى افغانش

 

عجب كه دو دل خلق جمع مى نشود

 

كه ابر گردد و سيلاب ديده بارانش

در چنين سالى دور از جان دوستان ، يك نفر نامرد، كه سخن از وضع او بخصوص در محضر بزرگان ، بر خلاف ادب است ، و از سوى ديگر ناگفته گذاشتن آن نيز شايسته نيست ، كه گروهى آن را حمل بر خمودى گوينده مى كنند، از اين رو در مورد آن نامرد به دو شعر اكتفا مى كنيم كه همين اندك ، دليل بسيار، و كشت نمونه خروار است .

اگر تتر بكشد اين مهنث را

 

تترى را دگر نبايد كشت

 

چند باشد چو جسر بغدادش

 

آب در زير و آدمى در پشت

چنين شخصى كه به پاره اى از زندگى او آگاه شدى ، در اين سال قحطى ، ثروت بسيار داشت ، و به تهيدستان پول مى داد، و براى مسافران ، سفره غذا فراهم كرده و مى گسترانيد.
در اين ميان گروهى از پارسايان كه بر اثر شدت تهيدستى و ناچارى به ستوه آمده بودند، تصميم گرفتند تا كنار سفره او بروند، در اين مورد براى مشورت نزد من آمدند، من با تصميم آنها موافقت نكردم و گفتم .

نخورد شير نيم خورده سگ

 

ور بمير به سختى اندر غار

 

تن به بيچارگى و گرسنگى

 

بنه و دست پيش سفله مدار

 

گر فريدون شود به نعمت و ملك

 

بى هنر را به هيچ كس مشمار

 

پرنيان و نسيج ، بر نااهل

 

لاجورد و طلاست بر ديوار

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها