0

حکایت های گلستان

 
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389  5:27 AM

http://www.arzyabi.com/

پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن

يكى از تهيدستان پاك نهاد بر اثر اضطرار و ناچارى ، گليمى را از خانه يكى از پاك مردان دزديد. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع كنند.
صاحب گليم نزد قاضى آمد و گفت :
((من دزد را بخشيدم ، بنابراين حد دزدى را بر او جارى نكن . ))
قاضى گفت : شفاعت تو موجب آن نمى شود كه حد شرع مقدس را جارى نسازم .
صاحب گليم گفت : اموال من وقف فقيران است ، هر فقيرى كه از مال وقف به خودش بردارد از مال خودش برداشته ، پس قطع دست او لازم نيست .
قاضى از جارى نمودن حد دزدى منصرف شد، ولى دزد را مورد سرزنش
قرار داد و به او گفت : ((آيا جهان بر تو تنگ آمده بود كه فقط از خانه چنين پاك مردى دزدى كنى ؟! (اگر ناچار بودى ، در جاى ديگر دزدى مى كردى ، نه در خانه اين مرد.)
دزد گفت : اى حاكم ! مگر نشنيده اى كه گويند:
((خانه دوستان بروب ولى حلقه در دشمنان مكوب . ))

چون به سختى در بمانى تن به عجز اندر مده

 

دشمنان را پوست بر كن ، دوستان را پوستين

(اشاره به اينكه در برابر دشمن ، سر تسليم فرود نياور و دست نياز به سوى او دراز نكن ، بلكه هنگام ناچارى به سراغ دوست برو.)

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها