درس شانزدهم : عفو و گذشت
شنبه 4 آبان 1392 5:04 PM
در صحنه زندگى اجتماعى بشر، كمتر كسى را مىتوان يافت كه از عيب، پاك بوده و از لغزش مصون باشد. اگر هم چنين افرادى پيدا شوند، بسيار نادرند؛ زيرا انسان همواره گرفتار كشمكش غرايز حيوانى و تمايلات عالى انسانى خويش است و هر كارى هم كه از او سر مىزند، فرايند نزاع اين دو نيرو است. پس به طور طبيعى، نمىتوان انتظار داشت، همه كارهاى يك فرد، درست و پسنديده باشد. هر كس به مقتضاى حال خود كم و بيش، لغزشهايى دارد.
زيان ناشى از اين لغزشها، هميشه به خود انسان برنمىگردد، بلكه در مواردى گريبان ديگران را نيز مىگيرد و موجوديّت و منافع آنان را هم به خطر مىاندازد.
به نظر شما با اين گونه لغزشها كه گهگاه از اين و آن سر مىزند چه بايد كرد؟
اگر قرار باشد همه خطاكاران با هر وضعيّتى كه دارند مجازات شوند و هر كس بخواهد آزار و اذيّت ديگرى را تلافى كند و دير يا زود از او انتقام بگيرد، چه پيش خواهد آمد و صحنه زندگى بشر را چه جهنّم سوزانى از خشم، كينه و نفرت فرا خواهد گرفت؟ اينجا است كه پاى مكارم اخلاقى و فضايل عالى انسانى به ميان مىآيد و ارزش والاى آنها مشخّص مىشود.
عفو و گذشت يكى از اين مكارم والا و بلكه به قول امام على عليه السلام تاجى زينتبخش بر سر همه آنهاست:
«الْعَفْوُ تاجُ الْمَكارِمِ» «1» گذشت، زينت بزرگوارىهاست.
اين خوى پسنديده، پرتوى از مسرّت واقعى و موجى از عواطف و احساسات انساندوستانه را در دلها ايجاد مىكند و كينهها و دشمنىها را از آن مىزدايد و موجب مىشود كه خصم دست از خصومت برداشته و طرح دوستى و محبّت بريزد.
جايگاه عفو در اسلام بررسى منابع اسلامى نشان مىدهد كه «گذشت» يكى از اصول اساسى در برخورد با لغزش افراد با ايمان است. قرآن كريم، حتّى در همان آياتى كه كيفر و مجازات را براى مجرمان و گناهكاران تشريع مىكند و مؤمنان را از خطر و زيان آنان برحذر مىدارد، گذشت و چشمپوشى از خطاهاشان را نيز به عنوان يك ارزش برتر مطرح مىسازد. به عنوان مثال، در آيهاى، پس از بيان چگونگى حكم قصاص مىفرمايد:
«فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَىْءٌ، فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ...» «1» پساگر كسىاز سوى برادر (دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و از قصاصاو صرف نظر شود)، بايد از راه پسنديده پيروى كند و (ديه را) با نيكى به عفوكننده بپردازد.
نكته جالبى كه از تعبير «مِنْ اخيهِ» در آيه مزبور به دست مىآيد، اين است كه قرآن رشته برادرى را در ميان مسلمانان، حتَّى بعد از ريختن خونهاى ناحقّ، همچنان برقرار مىداند و براى تحريك عواطف، ولىّ مقتول را برادر قاتل معرّفى مىكند و با اين تعبير، آنان را به عفو و گذشت تشويق مىنمايد.
در آيه ديگرى، گذشت در برابر خشونت نيازمندانى كه بر اثر هجوم گرفتارىها، گاهى پيمانه صبرشان لبريز شده و سخنان تند و خشونتآميزى بر زبان مىرانند را ستوده، مىفرمايد:
«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً وَاللَّهُ غَنِىٌّ حَليمٌ» «2» گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان) و عفو (و گذشت از خشونتهاى آنان) از بخششى كه آزادى در پى آن باشد، برتر است و خداوند، بىنياز و بردبار است.
بديهى است كه تحمّل خشونت اين گونه افراد و گذشت از برخوردهاى زننده آنان، بهويژه اگر با قول معروف، يعنى سخن نيك و دلدارى، دلجويى و راهنمايى همراه باشد، از عقدههاشان مىكاهد و به آنان آرامش مىبخشد.
در آيهاى ديگر به مؤمنان توصيه مىكند كه حتَّى از لغزش كافران و منكران قيامت نيز (اگر مفسده نداشته باشد) بگذرند و كار آنها را به خدا واگذارند:
«قُلْ لِلَّذينَ أمَنُوا يَغْفُرو الِلَّذينَ لايَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ» «1» به آنان كه ايمان آوردهاند بگو: كسانى را كه روزهاى (واپسين) خدا را اميد ندارند، عفو كنند.
در آيه ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخواهد كه با «صفح جميل» يعنى به طريقه نيكو از مجازات مجرم درگذرد:
«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ» «2» به طريق نيكو گذشت كن.
از على عليه السلام در تفسير اين آيه چنين ن آداب معاشرت 198 حدود عفو ص : 193 قل شده است: «صفح جميل، عفو بدون عتاب و سرزنش مجرم است.» «3» پيشوايان بزرگوار اسلام از يك سو در سيره عملى خود، انسانهاى باگذشت و بزرگوارى بودند، چنان كه نقل شده روزى ابوهريره نزد امام على عليه السلام آمد و سخنان ناروايى درباره آن حضرت گفت. فرداى آن روز شرفياب شد و خواستههايى را خدمت حضرت مطرح كرد. حضرت على عليه السلام همه آنها را برآورده ساخت. اين كار امام بر برخى از اصحاب گران آمد و موجب اعتراض آنان شد. آن حضرت به ايشان فرمود: «إِنى لَأَسْتَحْيى أَنْ يَغْلِبَ جَهْلُهُ عِلْمى وَ ذَنْبُهُ عَفْوى وَ مَسْأَلَتُهُ جُودى» «1» مناز اينكه نادانىاو بر علمم، گناه او بر عفوم و درخواست او بربخشايشم چيره شود، شرم مىكنم.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ، مُرُوَّتُنا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا» «2» ما خاندانى هستيم كه، جوانمردىمان گذشت از كسى است كه بر ما ستم كرده است.
و از سوى ديگر، پيروان خويش را به آن توصيه مىكردند، چنان كه امام على عليه السلام در عهدنامه خود به مالك اشتر مىنويسد:
«فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذى تُحِّبُ أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ» «3» آنان (مردم) را از عفو و اغماض خويش برخوردار ساز بهگونهاى كه دوست مىدارى خداوند تورا از عفو و اغماض خويش برخوردار سازد.
حدود عفو اندكى تأمّل در موارد بهكارگيرى كلمه عفو در متون اسلامى نشان مىدهد كه اين واژه گاهى در برابر انتقام و گاهى در برابر عقوبت و مجازات به كار مىرود. آنجا كه عفو در برابر انتقام به كار گرفته شده، چون منظور از انتقام، تسكين خاطر انتقامگيرنده است و او تمام همّت خود را صرف فرونشاندن آتش خشم خويش مىسازد و هيچ گونه نظرى به اصلاح و هدايت طرف مقابل ندارد، در اين صورت عفو، صددرصد يك ارزش محسوب مىشود و عمل انتقامجويانه نيز به طور مطلق زشت و ناپسند است و تا حدودى آنچه تا كنون در ستايش عفو و گذشت ذكر شد ناظر به همين معناى عفو است. ولى اگر عفو در برابر عقوبت و مجازات شخص خطاكار به كار رود و انسان مخيّر شود بين اينكه خطاكار را ببخشد يا او را به طور عادلانه مجازات كند، ديگر عفو به طور مطلق ارزش محسوب نمىشود و مجازات هم هميشه ناپسند و نكوهيده نيست، بلكه انتخاب يكى از دو راه تا حدود زيادى بستگى به دو عامل تعيينكننده دارد:
1- نوع جرم 2- وضعيّت مجرم اگر جرم و تجاوز نسبت به حقوق شخصى باشد و زيان ناشى از خطا و لغزش، متوجّه فرد يا گروه محدودى شود، در اين صورت عامل دوّم (وضعيّت مجرم) تعيينكننده است؛ به اين معنا كه بايد ديد آيا عفو و اغماض، موجب پشيمانى و اصلاح فرد خاطى مىشود يا بر جرأت و جسارت او در تكرار عمل ناپسندش مىافزايد. انسانهاى با فضيلت و بزرگوار، اگر طرف مقابل را، از كرده خود پشيمان و شايسته عفو و بخشش ببينند، به سادگى از او در مىگذرند، امّا اگر به اين نتيجه برسند كه عفو مجرم، او را گستاختر مىسازد و گذشت بزرگوارانه آنان را حمل بر ضعف يا ترس مىكند، او را به خاطر جرمش تحت تعقيب قانونى قرار مىدهند تا به كيفر عمل خود برسد. بهكارگيرى بخشش در مورد اشخاص لايق و خوددارى از آن در خصوص افراد فرومايه، همواره مورد توصيه و تأكيد پيشوايان بزرگوار اسلام بوده است؛ على عليه السلام در اين باره فرمود:
«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ إِصْلاحِهِ مِنَ الْكَريمِ» «1» عفو و گذشت همان اندازه كه بزرگوار را اصلاح مىكند، فرومايه را تباه مىسازد.
همچنين امامزينالعابدين عليه السلام در رساله حقوق خود مىفرمايد:
«وَ حَقُّ مَنْ ساءَكَ أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ، وَ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ الْعَفْوَ يَضُرُّ انْتَصَرْتَ» «2» حق كسى كه به تو بدى كرده، آن است كه از او بگذرى، ولى اگر عفوِ او را مضرّ دانستى، مىتوانى او را عقوبت كنى.
در سخن ديگرى امام على عليه السلام، كسى را كه از روى علم و اطّلاع مرتكب جرمى شده، شايسته عفو ندانسته، مىفرمايد:
«الْمُذْنِبُ عَلى بَصيرَةٍ غَيْرُ مُسْتَحِقٍّ لِلْعَفْوِ» «3» آن كه با بصيرت بر زشتى گناه، آن را مرتكب مىشود، سزاوار عفو نيست.
گاهى معلوم نيست كه آيا مجرم شايسته عفو است يا سزاوار عقوبت؟ در اين صورت اگر بتوانيم، بايد بهگونهاى او را بيازماييم تا ميزان صلاحيّتش معلوم شود. از امام باقر عليه السلام نقل شده كه روزى امير مؤمنان عليه السلام پس از جلسهاى كه در آن قرآن و احكام دينى به مردم مىآموخت، از مسجد خارج شد. در راه به مرد جسورى برخورد. او به امام سخن زشتى گفت. امام، فورى به مسجد برگشت و دستور داد تا مردم را خبر كنند و خود به منبر رفت. جمعيّت به قدر كافى آمدند و مرد بى ادب نيز حاضر شد. امام عليه السلام پس از حمد و ثناى الهى و بيان سخنانى حكمتآميز «1» فرمود: «آن كه ساعتى قبل سخنى گفته بود، كجاست؟» مرد كه جرأت انكار نداشت، خود را معرفى كرد. امام به او فرمود: «اكنون اگر من بخواهم با حضور مردم گفتنىها را مىگويم.» مرد پاسخ داد «و اگر بخواهى عفو مىكنى و مىگذرى، زيرا تو اهل چشمپوشى و گذشتى!». امام فرمود:
عَفَوْتُ وَ صَفَحْتُ» «2» گذشتم و صرفنظر كردم.
شيوه برخورد امام نشان مىدهد كه ابتدا آن مرد با پاسخ خود، صلاحيّتش را براى شمول عفو و اغماض به اثبات رساند و آن گاه امام او را بخشيد و از مجازاتش صرفنظر فرمود.
اگر جرم و تجاوز، مربوط به حقوق جامعه باشد، در اين صورت چون پاى حدود الهى و حقوق اجتماعى در ميان است و سعادت عمومى در گرو اجراى آنهاست، ناگزير، حدود بايد اجرا شود و حقوق بايد تأديه گردد، زيرا قانون و حرمتِ مال، جان، عِرض و ناموس مردم مثل مرز و حصارى است كه گرداگرد جامعه كشيده شده تا مردم در پناه آن در امنيّت و آسايش زندگى كنند. اگر اين مرز شكسته شود و قانون تحت عناوينى از قبيل عفو و گذشت به اجرا در نيايد زمينه براى هرج و مرج و ناامنى فراهم شده و ادامه زندگى براى مردم دشوار خواهد شد. اصرار اسلام را بر عفو و گذشت در حقوق شخصى در بحث گذشته خوانديم و دانستيم كه اسلام دين خشونت و انتقام و كشتار نيست، امّا ترحّم و دلسوزى بر متجاوزان به حقوق جامعه را نيز هيچ عقل سليمى نمىپذيرد:
ترحّم بر پلنگ تيز دندان جفاكارى بود بر گوسفندان در اينجا مجريان عدالت بايد بدون توجّه به احساسات شخصى و دلسوزىهاى واهى و بىاساس، با كمال شهامت به مقتضاى عدالت عمل كنند. قرآن كريم در كنار آن همه دستورات فراوان كه در خصوص عفو و اغماض داده، وقتى به اجراى حدود الهى و احترام به حقوق اجتماعى مىرسد، از چنين ترحّمهاى نابهجايى به صراحت نهى مىكند. به عنوان مثال، در دستور اجراى حدّ زنا مىفرمايد:
«وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فى دينِ اللَّهِ» «1» در اجراى حكم خداوند بر آنان، دستخوش عاطفه و نازكدلى بىجا نشويد.
و نيز، اجراى حكم قصاص را موجب حيات و تحرّك جامعه دانسته، مى فرمايد: «وَ لَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَيوةٌ يا أُولىِ الْأَلْبابِ» «1» اى خردمندان اجراى حكم قصاص موجب حيات شماست.
امام كاظم عليه السلام در تفسير آيه «انَّ اللَّهَ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» يعنى خداوند زمين را پس از مرگش زنده مىكند، فرمود:
منظور اين نيست كهزمين با باران زنده مىشود، بلكه مقصود آناست كه خداوند مردانى را برمىانگيزد تا عدالت را زنده كنند و با اجراى عدالت زمين را زنده سازند؛ زيرا اقامه و اجراى يك حدّ از حدود الهى در زمين از چهل روز بارندگى مفيد، سودمندتر است. «2» زنى از اشراف قبيله بنىمحزوم، مرتكب سرقت شده بود و قرار شد حدّ سرقت بر او جارى شود. سران قبيله مزبور، از بيم آن كه اجراى حدّ، موجب سرافكندگى آنان در بين ساير مردم شده، اين ننگ براى ايشان باقى بماند، اسامة بن زيد، را نزد حضرت فرستادند، تا شفاعت كند و از پيامبر صلى الله عليه و آله عفو او را خواستار شود. آن حضرت پس از اطّلاع از مضمون پيام با خشم زياد فرمود:
«اى اسامه، تو را نبينم كه درباره تعطيل ح آداب معاشرت 204 جايگاه صله رحم در اسلام ص : 204 دّى از حدود خداوند شفاعت كنى!» آن گاه در جمع مهاجر و انصار حضور يافته، چنين فرمود:
علّت هلاكتاقوام گذشتهاين بود كه هرگاه شخص صاحب نفوذى از آنان دزدى مىكرده، حدّ خداوند را بر او اجرا نمىكردند، ولى اگر فرد ضعيفى دست به اين كار مىزد، حكم قانون را بر او عملى مىساختند. به خدا سوگند! حتَّى اگر دخترم فاطمه دزدى كند، دستش را قطع خواهم كرد. «3»
* يك نكته:
در اسلام، تنها رهبر جامعه و «ولىّ امر مسلمين» اين اختيار را دارد كه با در نظر گرفتن مصالح عمومى جامعه و سوابق نيك شخص مجرم اگر او را از كرده خود پشيمان ببيند و شمول عفو را برايش سازنده و مثبت تشخيص دهد، از خطاى او درگذرد. به عنوان نمونه:
سارقى را خدمت اميرمؤمنان عليه السلام آوردند و او به دزدى خود اعتراف كرد.
آن حضرت از او پرسيد: آيا چيزى از قرآن حفظ دارى؟ عرض كرد: بلى سوره بقره راحضرت او را عفو كرده، فرمود: دستت را به خاطر سوره بقره بخشيدم (و براى دزدىات، اين بار آن را قطع نمىكنم.) در اين هنگام فردى به نام اشعث زبان به اعتراض گشود و گفت: آيا حدود الهى را تعطيل مىكنى؟
امام عليه السلام فرمود: تو چه مىدانى؟! مگر پس از اقامه بيّنه امام نمىتواند عفو كند؟
هرگاه شخص خودش به دزدى اعتراف كند، اختيار با امام است. اگر مصلحت ببيند مىبخشد و گرنه مجازات مىكند. «1» اصل 110 قانون اساسى نيز عفو يا تخفيف مجازات مجرمان را از اختيارات رهبر جامعه اسلامى مىداند.
آثار عفو در قرآن كريم و روايات پيشوايان معصوم آثار و بركات زيادى براى عفو ذكر شده كه برخى از آنها عبارتند از:
1- شمول عفو الهى؛ قرآن كريم عفو و گذشت بندگان خدا از يكديگر را زمينهساز عفو خداوند مىداند.
«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا الا تُحِبُّونَ انْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» «1» و بايد عفو كنند و درگذرند، آيا دوست نمىداريد كه خداوند بر شما ببخشايد.
2- نصرت الهى؛ امام كاظم عليه السلام فرمود:
«مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ، الَّا نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْواً» «2» هرگز دو گروه با هم روبهرو نشدند، مگر آن كه بخشندهترين آن دو يارى شد.
3- طول عمر؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است:
«مَنْ كَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فى عُمْرِهِ» «3» آن كه عفوش بسيار شد، عمرش طولانى مىشود.
4- دوام حكومت؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله عفو و گذشت زمامدار را موجب پايدارى حكومتش مىداند:
«عَفْوُ الْمَلِكِ عِقالُ الْمُلْكِ» «4» گذشت زمامدار سبب پابرجاشدن حكومت است.
5- ازبينرفتن كينهها؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «تَعافَوْا تَسْقُطِ الضَّغائِنُ بَيْنَكُمْ» «1» از يكديگر در گذريد تا كينهها از ميانتان رخت بربندد.
6- عزّت دنيا و آخرت؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مَنْ عَفا عَنْ مَظْلَمَةٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِها عِزّاً فِى الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ» «2» هر كه از لغزشى درگذرد، خداوند به سبب اين گذشت، عزّت دنيا و آخرت را به او عطا مىكند.
7- رهايى از عذاب دوزخ؛ حضرت على عليه السلام عفو را موجب نجات از عذاب جهنّم دانسته است:
«الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَةِ جُنَّةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ سُبْحانَهُ» «3» گذشت در هنگام توانايى، سپرى در برابر عذاب خداوند است.
8- پاداش بسيار؛ امام على عليه السلام پاداش انسان باگذشت را غير قابل سنجش مىداند و مىفرمايد:
«شَيْئانِ لا يُوزَنُ ثَوابُهُما: الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ» «4» پاداش دو چيز را نمىتوان سنجيد: عفو و عدل.
خلاصه
گذشت يكى از مكارم والاى انسانى است كه موجب تقويت بنيان دوستىها مىشود.
اسلام، عفو را يكى از اصول اساسى تربيت سازنده، در برخورد با لغزش افراد با ايمان مىداند.
عفو و گذشت اگر در برابر انتقام قرار گيرد؛ به طور مطلق يك ارزش محسوب مىشود، ولى اگر در برابر عقوبت و مجازات به كار رود، ديگر به طور مطلق ارزش نخواهد بود، بلكه انتخاب عفو يا عقوبت، به دو عامل: «نوع جرم و وضعيّت مجرم» بستگى دارد.
اگر زيان ناشى از جرم و لغزش، متوجّه حقوق شخصى باشد، انتخاب عفو يا مجازات بستگى به صلاحيّت مجرم دارد.
اگر جرم مربوط به حقوق جامعه باشد عفو پسنديده نيست، بلكه احترام به حقوق جامعه در اولويّت است.
در اسلام، تنها رهبر جامعه اسلامى حق دارد، ضمن رعايت مصالح عمومى، اگر عفو را سازنده تشخيص داد، از جرم متجاوزان به حقوق جامعه بگذرد و آنان را عفو كند.
آثار عفو عبارتند از: شمول عفو و نصرت الهى، طول عمر، دوام حكومت، ازميانرفتن كينهها، عزّت دنيا و آخرت، رهايى از عذاب دوزخ، پاداش بسيار.