0

درس چهاردهم : مهربانى‌

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

درس چهاردهم : مهربانى‌
شنبه 4 آبان 1392  7:35 AM

خواسته‌ها و تمايلاتى را كه خداى حكيم در نهاد انسان به امانت نهاده، مى‌توان به دو گروه حيوانى و انسانى تقسيم كرد. تمايلات حيوانى كه غرايز هم به آن مى‌گويند، خواسته‌هايى هستند كه انسان و حيوان در آن مشتركند، به اين معنا كه هم حيوان اين خواسته‌ها را دارا است و هم انسان از اين غرايز برخوردار است. ميل به آب و غذا، علاقه به خواب و آسايش، تمايل به جنس مخالف، علاقه به فرزند، احساس خشم، ميل به انتقام، برترى‌جويى و جاه‌طلبى از برجسته‌ترين نمودهاى غرايز و تمايلات حيوانى هستند.

اين تمايلات هرچند از ضروريّات زندگى انسان در اين جهانند و اگر يكى از آن‌ها در كسى نباشد، يكى از پايه‌هاى اساسى زندگى در او نخواهد بود، ليكن هيچ يك از آن‌ها افتخارى برايش محسوب نمى‌شود. براى مثال، انسان براى ادامه زندگى، احتياج به خوردن و آشاميدن دارد، براى رفع خستگى نيازمند خواب و استراحت است، غريزه جنسى و علاقه او به فرزند براى بقاى نسل وى در روى زمين ضرور است، امّا هيچ كدام از اين‌ها ملاك فضيلت و بزرگوارى او نيست و انسانيّت انسان به اين عوامل بستگى ندارد. به قول سعدى:

خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَب «1» است و جهل و ظلمت‌ حَيَوان خبر ندارد، ز جهان آدميّت‌ در كنار خواسته‌هاى حيوانى، تمايلات عالى انسانى نيز وجود دارد كه از آن به فضايل تعبير مى‌كنند. اين فضايل هر چه بيش‌تر در انسان شكوفا شود، ارزش و عظمت بيش‌ترى به او خواهد داد. چنين تمايلاتى بر محور توجّه به خود و تأمين نيازها و منافع فردى نمى‌چرخد، بلكه تمايل به حفظ و بقاى زندگى جمعى و توجّه به غير و ديگر گرايى آن‌ها به‌خوبى مشهود است. وفاى به عهد، عدالت و انصاف، نيكى و احسان، عفو و گذشت، ايثار و فداكارى، دل‌سوزى و غم‌گسارى و ... نمونه‌هايى از اين فضايلند. مهربانى و دگردوستى نيز از جمله آن‌هاست.

مهرورزى به ديگران نه‌تنها يكى از معيارهاى بزرگوارى و ارزش آدمى است، بلكه خود سرچشمه بسيارى از فضايل ديگر است، زيرا با تضعيف خواسته‌هاى فردى و حيوانى، زمينه را براى گرايش آدمى به ارزش‌هاى والاى انسانى فراهم مى‌سازد. چه اين‌كه اغلب ارزش‌هاى پيش گفته همچون نيكوكارى، دل‌سوزى و ايثار ريشه در عطوفت و مهربانى دارند. در همه اين موارد، انسان بر خلاف اقتضاى خودخواهى‌اش، قدم از دايره تنگ «خود» بيرون نهاده و گامى به سوى غير برمى‌دارد و با مقدّم‌داشتن او بر خود و در دل‌گرفتن مهر و علاقه او از فرديّت خويش خارج مى‌شود.

جايگاه مهربانى در اسلام‌ به‌جاست، قبل از آن كه به بيان جايگاه مهربانى در اسلام و ارزشى كه اين آئين مقدّس براى آن قائل است بپردازيم، نگاهى به دنياى پرزرق و برق و به ظاهر متمدّن غرب بيندازيم و ره‌آورد بيگانگى آنان از اخلاق و معنويّت را به بهانه رشد صنعت و تكنيك ارزيابى كنيم.

متأسفانه امروزه در كشورهاى غربى به رغم پيشرفت‌هاى علمى و صنعتى، خبرى از عواطف انسانى نيست و فقر عاطفى موجود، بحران معنوى بزرگى را پديد آورده و زندگى را با چهره‌اى ماشينى، عارى از فروغ مهربانى و محبّت ساخته و به شكلى خشك و بى‌روح تبديل كرده است. انسان در اين جوامع خود را در ميان انبوهى از ماشين، تنها حسّ مى‌كند. نتيجه اين تنهايى، دل‌تنگى و عدم احساس تعلّق به غير در انسان غربى، افزايش روزافزون خشونت، قساوت و گسترش جرم و جنايت در اين كشورهاست. شايد نقل جملاتى از يك نويسنده مشهور غربى بتواند، دورنمايى از زندگى تاريك و بى‌فروغ مردم غرب را در دنياى مدرنِ تكنيك و صنعت به ما ارائه دهد. او مى‌نويسد:

 «در سراسر كشورهاى مرفّه، فرياد عجز و لابه‌اى آشنا به گوش مى‌رسد:

ميزان خودكشى نوجوانان رو به افزايش است. الكليسم بيداد مى‌كند، افسردگى روانى همه‌گير شده، بربريّت و جنايت مد روز شده، مددكارى اجتماعى و بهداشت روانى در همه جا رو به گسترش است روان‌شناسى از مؤسّسه ملّى آمريكا ادّعا مى‌كند «روان‌پريشى ... جامعه آمريكا را كه آشفته، پريشان، متفرّق و نگران است فرا گرفته.» زندگى روزمرّه به طرز افتضاح‌آميزى كيفيّت خود را از دست داده است. اعصاب همه خُرد و داغان است. دست‌به‌يقه‌شدن و تيراندازى در مترو يا صف‌هاى بنزين، نشانگر اين واقعيّت است كه كنترل اعصاب از دست افراد خارج شده و ميليون‌ها نفر از مردم به آخرين حدّ ظرفيّتشان رسيده‌اند در عين حال، ميليون‌ها نفر ديوانه‌وار در جستجوى هويّتى براى خود يا به دنبال درمان معجزآسايى هستند كه شخصيّت‌شان را مجدّداً وحدت بخشد و بتواند بين آنان الفتى فراهم آورد. «1» با تصوّرى كه از جايگاه مهربانى در جهان غرب يافتيم، اينك ديدگاه اسلام را در مورد مهربانى به بررسى مى‌نشينيم. از ديدگاه اسلام، مهربانى و محبّت در حقيقت، مايه قوام و برپايى جامعه انسانى است. و به منزله ملاط و چسبى است كه مصالح ساختمانى تشكيل دهنده اجتماع بشرى را به هم پيوند مى‌زند.

همان گونه كه نبودن ملاط يا سُستى آن موجب فروريختن ساختمان مى‌شود، نبود مهربانى نيز نظام اجتماع بشرى را متلاشى مى‌كند و زيبايى‌هاى زندگى را به كام انسان تلخ و بى‌معنا مى‌سازد.

آن كس كه انسان را براى زندگى اجتماعى آفريده، احساس نياز به اين پيوند و رابطه ضرور را نيز در نهاد او به امانت نهاده است. او هم خود رحمان، رحيم، ودود، رؤوف و عطوف است و هم بندگانش را بر اين سرشت آفريده است.

خداى مهربان، بندگانش را به مهربانى و مهرورزى تشويق مى‌كند و مهرورزان را جزو اصحاب ميمنه (كسانى كه نامه عملشان، به دست راستشان داده خواهد شد يا كسانى كه وجودشان سرشار از يمن و بركت براى خودشان و ديگران است) معرفى كرده و مى‌فرمايد:

 «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ أمَنوُا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ أوُلئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» «2» سپس از كسانى باشد كه ايمان آورده و يكديگر را به صبر و استقامت و مهربانى و عطوفت توصيه مى‌كنند. اينان اصحاب يمين هستند.

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز استحكام پيوند مودّت و مهربانى مؤمنان با يكديگر را چنين توصيف مى‌كند:

 «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ فى تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ بِمَنْزَلَةِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اذَا اشْتَكى‌ عُضْوٌ مِنْهُ تَداعى‌ لَهُ سايِرُ الْجَسَدِ بِالْحُمّى‌ وَ السَّهَرِ» «1» مؤمنان، در مقام مهربانى و عطوفت نسبت به يكديگر همانند يك پيكرند. وقتى عضوى ازاين گروه بيمار شود، ساير اعضا در تبدارى و شب‌بيدارى با او همراهى مى‌كنند.

حضرت على عليه السلام، در هنگام انتصاب مالك‌اشتر به عنوان والى مصر، در بخشى از عهدنامه مفصّل و آموزنده خود، خطاب به وى چنين مى‌فرمايد:

 «... وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ إِمَّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ ...» «2» دلت را براى مردم كانون مهر و محبّت ساز و آنان را دوست بدار و مبادا بر آنان درنده‌خوى شوى و خوردن آنان را بر خود غنيمت شمرى، چرا كه آنان دو دسته‌اند يا برادر دينى تواند و يا نظير تو در آفرينشند.

استاد شهيد، آية اللَّه مطهرى (ره) در ذيل اين قسمت از عهدنامه مالك‌ چنين مى‌نويسد:

قلب زمامدار، بايستى كانون مهر و محبّت باشد، نسبت به ملّت؛ قدرت و زور كافى نيست. با قدرت و زور مى‌توان مردم را گوسفندوار راند، ولى نمى‌توان نيروهاى نهفته آنان را بيدار كرد و به كار انداخت، نه‌تنها قدرت و زور كافى نيست، عدالت هم اگر خشك اجرا شود كافى نيست، بلكه زمامدار همچون پدرى مهربان بايد قلباً مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد. و نيز بايستى داراى شخصيّتى جاذبه‌دار و ارادت آفرين باشد تا بتواند اراده آنان و همّت آنان و نيروى عظيم انسانى آنان را در پيش‌برد هدف مقدّس خود به خدمت بگيرد. «1» اينك داورى منصف و بى‌غرض لازم است، تا سيمايى را كه از افول ستاره مهربانى و انسان‌دوستى در دنياى غرب ترسيم كرديم، با جملات بالا كه شمّه‌اى از آرمان‌هاى انسان دوستانه رهبران بزرگوار اسلام است كنار هم بگذارد و ميان آن‌ها به قضاوت نشيند، تا پرده از شعارهاى دروغين مدّعيان دفاع از حقوق بشر و حتّى‌ حقوق حيوانات بردارد. امام صادق عليه السلام چنين سفارش مى‌كند:

 «تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا» «2» به يكديگر متّصل شويد و پيوند محبّت را محكم كنيد و به هم نيكى نماييد و نسبت به هم مهربان و عطوف باشيد.

پيامبران خدا نيز ابتدا با محبّت و مهربانى مردم را شيفته رفتار و كردار خود كرده، آن‌گاه به هدايت آنان مى‌پرداختند، بر اين اساس، آنان علاوه بر داشتن عصمت و تقوا، مهربان‌ترين و پرعاطفه‌ترين فرد زمان خود بودند و همين عاطفه و مهر بيش از حد سبب مى‌شد تا بسيارى از مردم به آنان بگروند.

آداب معاشرت 173 درس پانزدهم خشم و فروبردن آن‌ درس معلّم ار بود زمزمه محبّتى جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاى را لذّت مهربانى‌ همچنان كه انسان از ارضاى غرايز و اميال حيوانى لذّت مى‌برد، از ارضاى عواطف انسانى نظير مهربانى نيز لذّت مى‌برد، ليكن ميان اين گونه لذّت‌هاى معنوى و آن لذّت‌هاى زودگذر تفاوت بسيارى است. چه اين‌كه لذّت‌هاى معنوى نه‌تنها موجب مجذوبيّت انسان به مادّيات نمى‌شوند، بلكه تا حدود زيادى، دل را از سيطره لذّت‌هاى مادّى و غريزى آزاد مى‌كنند. ناگفته نماند كسانى كه مغلوب لذّت‌هاى مادّى شده و از هرگونه رشد عاطفى محرومند، نمى‌توانند لذّت عاطفى را درك كنند. براى مثال كسى كه با خشم و خشونت خو گرفته و اين صفت زشت بر روحش حاكم شده، از مهربانى لذّت نمى‌برد و آن را نمى‌فهمد، امّا آنان كه در سايه تربيت صحيح به پرورش عواطف انسانى خويش همّت گماشته‌اند، از ارضاى آن‌ها به لذّتى مى‌رسند كه هرگز از اشباع غرايز به چنان لذّتى دست نمى‌يابند، از اين رو، على عليه السلام مى‌فرمايد:

 «لَذَّةُ الْكِرامِ فِى الْإِطْعامِ وَ لَذَّةُ اللِّئامِ فِى الطَّعامِ» «1» لذّت بزرگواران در خوراندن است و لذّت فرومايگان در خوراك.

مولوى گويد:

 خشم و شهوت وصف حيوانى بود مهر و رقّت وصف انسانى بود اين چنين خاصيّتى در آدمى‌است مهر، حيوان را كم‌است، آن از كمى‌است «1» حدود مهربانى‌ در هركارى ميانه‌روى پسنديده و افراط و تفريط ناپسند است، پس تأكيد بر ارزش و اهمّيّت مهربانى، به معناى تجويز افراط در آن نيست، زيرا از يك سو ابراز محبّت بيش از حد به يك فرد به او شخصيّتى كاذب، خودخواه، پر توقّع و ازخودراضى مى‌دهد، به طورى كه همه بدى‌هاى خود را زيبا مى‌بيند و از همگان انتظار ستايش دارد. وقتى چنين ستايشى را از آنان نديد و انتظارش از سوى ديگران عملى نشد، مأيوس، منزوى و سرخورده مى‌شود، دچار عقده روانى مى‌گردد و در صدد انتقام بر مى‌آيد. حضرت على عليه السلام درباره چنين انسانى فرمود:

 «مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ» «2» آن كه از خود خشنود شد، خشم گيرنده بر او بسيار شود.

از سوى ديگر مهربانى بيش از حد به كسى كه ظرفيّت و شايستگى آن را ندارد، موجب مى‌شود تا او براى احترام‌كننده، ارزش و احترام متقابل در نظر نگيرد و در نتيجه حرمت و ابهّت فرد مهربان بشكند و شخصيّت و جايگاه اجتماعى او خدشه‌دار شود. اين آفت، دامنه‌اى وسيع دارد و تا حدودى همه بخش‌هاى جامعه را شامل مى‌شود، به‌خصوص كسانى را كه سرپرستى و مديريّت يك مجموعه را بر عهده دارند، مثل پدر و مادر در خانواده، مدير و معلم در مدرسه و كلاس، فرمانده در مركز نظامى، كارفرما در كارخانه، رئيس در سازمان و اداره تحت امر خود و ... چنين افرادى در اين جهت بايد بيش‌تر دقّت كنند؛ زيرا صلابت و موقعيّت آنان بايد محترم باشد تا رده‌هاى پائين‌تر به انجام وظايف خود پاى‌بند شده، نظام جامعه محكم و پابرجا باقى بماند.

 نرمى ز حدّ مبر كه چو دندان مار ريخت هر طفلِ نى‌سوار، كند تازيانه‌اش‌ پس مهرورزى به ديگران بايد متناسب با ميزان نياز، شايستگى و ظرفيّت آنان باشد، با همه مردم اعمّ از كودك و بزرگ‌سال، نادان و دانشمند، بدكار و نيكوكار به طور يك‌سان مهربان‌بودن به معناى ناديده‌گرفتن ارزش ها و ضايع‌ساختن گوهر محبّت است.

كودكى كه احساس كند، چه درس بخواند و چه نخواند، لطف و مهر پدر، مادر و استاد نسبت به او تغيير نمى‌كند، انگيزه درس‌خواندن را از دست مى‌دهد، جوانى كه مرتكب عملى خلاف شده، اگر پى ببرد كه ديگران تخلّف او را ناديده مى‌گيرند و همچون گذشته به او ابراز علاقه مى‌كنند، بر انجام تخلّفات بعدى جرأت و جسارت مى‌يابد، سربازى كه پست نگهبانى خود را ترك نگفته و نخوابيده، اگر رفتار فرمانده را با خود و فرد ديگرى كه در انجام‌ وظيفه قصور ورزيده، يكسان ببيند، به‌تدريج عشق به انجام وظيفه‌اش جاى خود را به تمرّد و تخلّف خواهد داد.

به همين دليل، اسلام از سويى عواطف را تحت نظارت عقل قرار داده تا انسان آن را با موازين شرعى و مقتضيات عقلى محدود سازد و از افراط و تفريط جلوگيرى كند و از سوى ديگر در دستورات متين خود، پيروانش را به تقدير و رعايت اندازه در ابراز محبّت نسبت به قشرهاى مختلف، دعوت كرده است، گروهى را شايسته هيچ محبّتى ندانسته و از نشان‌دادن نرمش و ملايمت به آنان نهى كرده و فرموده است:

 «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَالَّذينَ مَعَهُ اشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» «1» محمد فرستاده خدا و آنان كه با اويند بر كافران سخت‌گير و ميان خود مهربانند.

همچنين گروهى را شايسته محبّت بيش‌تر دانسته، در مورد آنان به طور ويژه سفارش كرده است، مانند ناتوانان، زيردستان، كودكان (به‌ويژه كودكان يتيم)، تهيدستان، پدر و مادر، عزيزى كه خوار شده و دانشمندى كه در بين جاهلان گرفتار آمده است.

امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: كسى كه چهار خصلت زير در او باشد، خداوند برايش خانه‌اى در بهشت بنا مى‌كند:

 «مَنْ أوَى الْيَتيمَ وَ رَحِمَ الْضَعيفَ وَ أَشْفَقَ عَلى‌ والِدَيْهِ وَ رَفِقَ‌ بِمَمْلُوكِهِ» «1» كسى كه يتيمان را پناه دهد، به ناتوانان مهربانى كند، با پدر و مادرش به‌نرمى برخورد نمايد و با زيردستانش مدارا كند.

امام صادق عليه السلام فرمود: من با سه كس مهربانى مى‌كنم و سزاوار است كه ديگران نيز به آنان مهر بورزند:

 «عَزيزٌ أَصابَتْهُ مَذَلَّةٌ بَعْدَ الْعِزِّ وَ غَنِىٌّ أَصابَتْهُ الْحاجَةُ بَعْدَ الْغِنى‌ وَ عالِمٌ يَسْتَخِفُّ بِهِ أَهْلُهُ وَ الْجَهَلَةُ» «2» عزيزى كه پس از سپرى‌شدن دوران عزّتش خوار شود و ثروتمندى كه پس از بى‌نيازى، نيازمند گردد و دانشمندى كه كسانش و نادانان او را كوچك شمرند.

خلاصه

‌ مهربانى يكى از تمايلات عالى انسانى است كه در روح آدمى به امانت نهاده شده و از معيارهاى كرامت و ارزش اوست و خود سرچشمه بسيارى از فضايل ديگر است.

در كشورهاى به ظاهر متمدّن غربى، به رغم پيشرفت‌هاى چشمگير علمى و صنعتى، ستاره‌هاى عواطف انسانى از جمله مهربانى در حال غروب است و به‌تدريج به خاموشى مى‌گرايد.

آفريننده اين جهان هم خود مهربان است و هم بندگانش را بر اين سرشت آفريده است.

دين مقدّس اسلام همواره پيروان خودرا به مهربانى و مهرورزى به يكديگر سفارش مى‌كند.

انسان‌هاى سالم و متعادل از مهرورزى به ديگران لذّتى مى‌برند كه هرگز در اشباع غرايز حيوانى، چنان لذّتى را نمى‌يابند.

افراط و تفريط در هر كارى، از جمله در ابراز محبّت و مهربانى پسنديده نيست.

از اين رو، اسلام از سويى عواطف انسانى را تحت كنترل عقل و شرع قرار داده و از سوى ديگر ضمن توصيه‌هايى ابراز محبّت به بعضى را محدود يا ممنوع كرده و گروهى را نيز شايسته محبّت بيش‌تر دانسته است.

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها