درس هشتم : مزاح و شوخى
جمعه 3 آبان 1392 10:20 AM
توانايى انسان دربرخورد با دشوارىهاى زندگى محدود است و خواهناخواه در نبرد با اين دشوارىها خسته مىشود، توان و نيرويش كاهش مىيابد و نياز به تقويت و تسكين پيدا مىكند.
بخش اصلى وجود آدمى روح اوست و جسم، تنها قالب و مركبى براى آن است. ازاينرو، تغذيه و استراحت جسمى به تنهايى براى تجديد و بازيافت قواى ازدسترفته كافى نيست و انسان براى آن كه بتواند بار ديگر در صحنه تلاش زندگى حضور يابد و فعّاليّت خود را از سر گيرد، بايستى از نظر روحى نيز تقويت شود.
عواملى كه در اين هنگام مىتوانند موجب آرامش روانى انسان گردند و قواى تحليلرفته فكرى او را تجديد كنند، گوناگونند؛ خنده و شوخى يكى از مهمترين آنهاست، چه اينكه يكى از ويژگىهاى انسان (و فصل مميّز او از ساير حيوانات) نيز خنده است و ديگر موجودات، خنده، شادى، مطايبه و شوخى ندارند.
مزاح از آداب معاشرت 97 آفات مزاح ص : 97 ديدگاه اسلام نگاهى كلّى به متون اسلامى مربوط به مزاح، نشانگر برخوردى به ظاهر متفاوت با اين موضوع است. اولياى بزرگوار اسلام، گاهى آن را ستوده و بدان فرمان دادهاند و زمانى نكوهش كرده و از آن بازداشتهاند. در جايى خود با فردى مزاح كرده و در جاى ديگر، به بيان پيامدها و بازتابهاى منفى آن پرداختهاند، بهگونهاى كه در نخستين نگاه، انسان گمان مىكند نوعى تناقض در اين موضعگيرىها وجود دارد، ليكن پس از جمعبندى و تعمّق به اين نتيجه مىرسيم كه پيشوايان معصوم اسلام شوخى و مزاح را براى انسانها بسانِ داروى شفابخشى مىدانند كه از سويى، مصرف بهجا و محدود آن در كاستن نگرانىها، تقويت پيوند دوستى در بين افراد جامعه و تسكين آلام روانى آنان سودمند و لازم است و از سوى ديگر، استعمال بىرويّه آن بدون رعايت حدود شرعى و اخلاقى و بدون درنظرگرفتن شرايط زمانى و مكانى، زيانبار و نكوهيدهاست. امام باقر عليه السلام، كسى را كه در حضور جمعى مزاح كند، به شرط آن كه به خاطر آن شوخى مرتكب لغزشى نشود، محبوب خداى متعال دانسته، مىفرمايد:
«انّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُداعِبَ فِى الْجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ» «1» خداوند كسى را كه در ميان جمع بدون ناسزاگويى مزاح كند، دوست مىدارد.
سيره معصومين عليهم السلام پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله، با اين كه خود، شاخصترين الگوى فضائل اخلاقى بود، گاه و بىگاه با بعضى افراد، شوخىهاى زيبا و نمكين مىكرد، ليكن در عين حال، پا را از چارچوب حقّ بيرون نمىنهاد و در شوخىهايش جز شادكردن دلهاى مردم و زدودن غبار غم و اندوه از سيماى آنان، هدف ديگرى را تعقيب نمىكرد؛ او خود در اين باره مىفرمود:
«انّى لَأَمْزَحُ وَ لا أَقُولُ إِلَّا حَقّاً» «1» همانا من شوخى مىكنم، ولى چيزى جز حق نمىگويم.
زنى كه او را امّ ايمن مىگفتند، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
همسرم شما را به منزل دعوت كرده است. آن حضرت فرمود: شوهرت، همان كه در چشمش سفيدى است؟ زن (كه متوجّه منظور پيامبر صلى الله عليه و آله نشده بود.) عرض كرد: نه به خدا سوگند! در چشم او سفيدى نيست.
حضرت فرمود: چرا (من مىدانم!) در چشمش سفيدى است. زن دوباره عرض كرد: نه به خدا سوگند! آنگاه حضرت با تبسّم فرمود: عنبيّه چشم همه مردم سفيد است. «2» همچنين نقل شده كه آن حضرت، پيرزنى فرتوت را ديد كه دندانهايش ريخته بود. فرمود: آگاه باشيد كه پيرزنان بىدندان، وارد بهشت نخواهند شد.
پيرزن گريان و اندوهگين شد. حضرت كه متوجّه حال او بود، علّت گريهاش را پرسيد. عرض كرد: اى رسولخدا! من بىدندان هستم. حضرت خنديد و فرمود:
«بله! تو با اين حال وارد بهشت نخواهى شد.» (بلكه اوّل جوان مىشوى و دندانهايت مىرويد، آنگاه به بهشت مىروى. «3»)
همچنين، رسول خدا صلى الله عليه و آله گاهى مطلبى به خردسالان مىفرمود و سپس به شوخى مى گفت: «لا تَنْسَ يا ذَا الْأُذُنَيْنِ» «1» اى صاحب دو گوش! فراموش مكن.
بديهى است اين مقدار مزاح، نهتنها مفسدهاى ندارد، بلكه سبب مىشود كه محبّت و صميميّت در بين مردم بيشتر شود و اندوه و ناراحتى ناشى از مشكلات زندگى،- كه موجب كسالت روحى شده و نشاط و اميد آدمى را تحت تأثير خود قرار مىدهد- برطرف گردد.
مطالعه دقيقتر سيره معصومين عليهم السلام نشان مىدهد كه آنان نهتنها خود مزاح مىكردند، بلكه برخوردشان بهگونهاى بود كه ديگران نيز جرأت مىيافتند تا با آن بزرگواران شوخى كنند.
صُهَيْب از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. او مدّتى به درد چشم مبتلا شد.
روزى حضرت او را در حال خرماخوردن ديد. به او فرمود: با آن كه چشمت درد مىكند، خرما مىخورى؟ صُهيب عرض كرد: با آن طرف كه درد نمىكند مىخورم! آن حضرت طورى تبسّم كرد كه دندانهاى ايشان مشاهده مىشد. «2» نُعَيْمان نيز از ياران شوخطبع رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. روزى عربى را ديد كه مشكى پر از عسل به همراه دارد. او را درب خانه پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و عسل را از او گرفته و به يكى از اهل خانه داد. مرد عرب را هم بر درِ خانه نشانيد و خودش رفت. پس از مدّتى مرد صدا زد: اى اهل خانه! اگر قيمت عسل حاضر نيست، خودِ عسل را به من برگردانيد! رسول خدا صلى الله عليه و آله متوجّه ماجرا شده، فورى قيمت آن را پرداخت و وقتى نعيمان را ديد به او فرمود: چرا چنين كردى؟ عرض كرد:
من مىدانستم كه شما عسل دوست داريد و پولى هم كه با آن قيمت عسل را بپردازم، نداشتم. حضرت تبسّم نمود و اظهار ناراحتى نكرد. «1» گاهى نيز در اين مطايبات، مقابله به مثل مىكردند، يعنى به شوخىكننده پاسخى مناسب مىدادند. براى مثال روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت امير عليه السلام خرما مىخوردند. هر خرما كه پيامبر صلى الله عليه و آله مىخورد، دانهاش را نزد حضرت امير عليه السلام مىنهاد. وقتى خرماها تمام شد، همه دانهها نزد ايشان بود در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه دانه او بيشتر است، پرخور است. حضرت امير عليه السلام نيز پاسخ داد: هر كه خرما را با دانه خورده، پرخور است. پيامبر صلى الله عليه و آله خنديد و هديهاى به ايشان داد. «2» همچنين روزى على عليه السلام در مسجد نماز مىخواند. شخصى بلندقد به شوخى نعلين آن حضرت را برداشت و در جاى بلندى نهاد و خود در كنار ستونى به نماز ايستاد، ايشان كه چنين ديد، قدرى مكث كرد تا او به تشهّد نشست. آن گاه جلو آمد، ستون مسجد را برداشته و دامن لباس او را در زير ستون نهاد و نعلين خود را برداشت و آهنگ رفتن كرد. آن مرد نماز را تمام كرد. همين كه خواست برخيزد، ديد لباسش زير ستون است، به امام التماس كرد تا او را نجات داد. «3» حدود مزاح و شوخى مزاح و شوخى در حدّى كه موجب ازبينرفتن اندوه و شادكردن مؤمن باشد و به گناه، زيادهروى، جسارت و سخنان خلاف ادب كشيده نشود، كارى پسنديده است؛ آنچه در اين باره از پيامبر اسلام و اولياى معصوم الهى به ما رسيده در همين محدوده است.
آنان زيادهروى در مزاح را همواره نكوهش كرده و آن را نشانه جهالت، حماقت و پستى دانستهاند. حضرت على عليه السلام، طىّ سه سخن كوتاه به اين واقعيّت چنين اشاره مىكند:
«مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُحْمِقَ «1»، مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُجْهِلَ «2»، مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتُرْذِلَ» «3» هر كس شوخى او بسيار شود، احمق، نادان و فرومايه مىشود.
مزاح بايد براى شادكردن ديگران صورت گيرد. بنا بر اين، ا گر با شوخىكردن موجبات رنجش ديگران فراهم آيد، يا كسى مورد تمسخر واقع شود، ممنوع و نكوهيده است و چهبسا موجب كينهتوزى و بروز دشمنى بين دوستان گردد. در اين باره نيز امام على عليه السلام فرمود:
«لِكُلِّ شَىْءٍ بَذْرٌ وَ بَذْرُ الْعَداوَةِ الْمِزاحُ» «4» براى هر چيز بذرى است و بذر دشمنى، مزاح است.
رعايت ادب نيز از نكات مهمّى است كه در همه حالات، از جمله هنگام مزاح بايد به آن توجّه كرد.
پسنديدهبودن مزاح، دليل تجويز جسارت و بىادبى نيست. در هنگام شوخى نبايد سخنان زشت، ركيك و دور از اخلاق اسلامى بر زبان انسان جارى شود؛ زيرا به تعبير على عليه السلام: «سُنَّةُ الِّلئامِ قُبْحُ الْكَلامِ» «1» زشت گويى، شيوه فرومايگان است.
نكته ديگرى كه بايد به آن توجّه داشت، اين است كه مزاح نبايد براى انسان به صورت يك عادت هميشگى درآيد، بهگونهاى كه همواره دنبال بهانهاى باشد تا با كسى شوخى كند، زيرا اين صفت، تصوير زنندهاى از انسان در ذهن مردم ايجاد مىكند، به طورى كه مردم او را شخصى دلقك و بذلهگو تصوّر مىكنند و بين شوخىها و موضعگيرى جدّى او فرقى نمىگذارند. در اين باره على عليه السلام فرمود:
«مَنْ جَعَلَ دَيْدَنَهُ الْهَزْلَ لَمْ يُعْرَفْ جِدُّهُ» «2» هر كس شوخى را عادت خود قرار دهد، موضع جدّى او (از شوخىهايش، باز) شناخته نمىشود.
آفات مزاح شوخىكردن بدون رعايت حدود و آداب معاشرت 105 راهرفتن با آرامش و وقار ص : 104 مرزهاى يادشده، آفاتى در پى دارد كه بعضى رابه اختصار ذكر مىكنيم:
1- موجب آبروريزى انسان مىشود. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«الْمِزاحُ تَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ» «3» شوخى آبرو را مىبرد.
از شوخى بپرهيز اى با خرد كه شوخى تو را آبرو مىبرد 2- انسان را خوار مىكند. حضرت على عليه السلام فرمود:
«مَنْ مَزَحَ اسْتُخِفَّ بِهِ» «1» هر كس مزاح كند، خوار گردد.
3- آتش كينه را برمىافروزد و اين در جايى است كه شوخى توأم با جسارت و توهين باشد. امام على عليه السلام در اين باره فرمود:
«الْمِزاحُ تُورِثُ الضَّغائِنَ» «2» شوخى، كينهها را در پى دارد.
4- نور ايمان را از دل مىبرد، زيرا شوخى زياد، موجب خنده زياد مىشود و خنده زياد دل را مىميراند و انسان را از ياد خدا و آخرت غافل مىكند. امام كاظم عليه السلام فرمود:
«ايَّاكَ وَ الْمِزاحَ فَانَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ ايمانِكَ» «3» از شوخى بپرهيز كه نور ايمان را از دلت مىبرد.
5- شخصيّت انسان را خدشهدار مىكند. امام على عليه السلام فرمود:
«افَةُ الْهَيْبَةِ الْمِزاحُ» «4» شوخى، آفت هيبت است.
خلاصه
از نظر اولياى بزرگوار اسلام، شوخى، به سان داروى شفابخشى است كه اگر بهجا، به اندازه و با رعايت حدود انجام شود، موجب تسكين اضطرابهاى روانى مىگردد.
پيامبر بزرگوار اسلام، گاهى با افراد مزاح مىكرد، ولى از مسير حق، خارج نمىشد.
افراط در مزاح از نظر اسلام، نشانه جهالت، حماقت و پستى است.
اگر مزاح حاوى مطلبى توهينآميز و بىادبانه باشد، از نظر اسلام نكوهيده است.
آفات مزاح عبارتند از: ريختن آبرو، خوارى، برافروختهشدن آتش كينه، ازبينرفتن نور ايمان و خدشهدارشدن شخصيّت آدمى.