گنجینه اخلاص / از علی علیه السلام آموز
«لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقام»
;جمع نَتْوان کرد با هم انتقام و سَروَری |
;کینَه در خاطِر نگیرد هرکِه خواهد مهتری |
«لازِیارَةَ مَعَ زِعارَةٍ»
;چون رَوی پیش عزیزی رویِ خود را تازه دار |
;تا نپُرسَندَت سر از زانوی عِزَّت برندار |
«لا صَوابَ مَعَ تَرْکِ المَشْورَةِ»
;گر همی خواهی که بِشناسی خطا را از صَواب |
;مَشوَرَتْ بَر در همه کاری به نزد شیخ و شاب |
«لا مُرُوَّةَ لَکَذُوبِ»
;از مُرُوَّت دور ماند او را که عادت شُد دروغ |
;راستان را چِهره دولَت نمانَد بی فروغ |
«لا وَفآءَ لِمَلُولٍ»
;از مَلول ایمن مباش و زو وفاداری مجوی |
;دل به عَهْدِ او مَبَند و رازِ دل با وی مگوی |
«لا کَرَمَ اَعَزُّ مِنَ التُّقی»
;چون گرامی تر نبود از مردُم پرهیزگار |
;گفت: «عِنْدَاللّهِ اتْقیکُمْ» به قرآن کِردِگار |
«لا شَرَفَ أَعْلَی مِن الإسلام»
;زِندِگی خود مکن در کفر و نادانی تَلَف |
;کآدَمی را نیست برتر از مُسلمانی شَرَف |
«لا مَعْقِلَ اَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ»
;از بدی پرهیز کُن گر قُربِ حق داری طمع |
;کآدَمی را نیست محکمتر پناهی از ورع |
«لا شَفیعِ اَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ»
;چون گناهی کرده باشی ورچِه باشد بَس شنیع |
;توبه و عُذرِ گناهت بِهترست از هر شفیع |
«لا مَرَضَ أضْنی مِنْ قِلَّةِ العَقْلِ»
;مَرد را در بستَرِ حِرمان و خُسران خوار و زار |
;هیچ بیماری نَسازَد هَمچو کمْ عقلی نزار |
«لِسانُکَ یَقْتَضِیکَ ما عَوَّدْتَهُ»
;هر چه عادت شد زبان او را تقاضا می کُنَد |
;بَدْ زبانی مرد را پیوسته رسوا می کند |
«المرءُ عَدُوُّ ما جَهِلَهُ»
;گر ندانند از قصورِ خویش چیزی مردُمان |
;دشمنِ آنْ چیز باشند آشکارا و نِهان |
«رَحِمَ اللّه ُ امْرَءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَهُ»
;رحمتِ حق بر خردمندی کِه قدر خود شناخت |
;وَز طریقِ خود نَگَشت و مایه حُرمت نباخت |
«إِعادَةُ الإعْتِذارِ تَذْکیرٌ لِلذَّنْبِ»
;بر گُنَه چون واقفی یکبارِگی عُذرش بِخواه |
;وَر دگر رَهْ عُذر گویی تازه گردد آن گناه |
«النُّصْحُ بَیْنَ الْمَلاءِ تَقْریعٌ»
;در میان مردمان نَبْوَد نصیحَت سودمند |
;لیک در خَلوَت نصیحت خوشگوار آید چو قند |
«إذا تَمَّ العَقْلُ نَقَصَ الکَلامُ»
;مرد چون عقلش بیفزاید بکاهد در سُخَن |
;تا نباید فرصتِ گفتار نَگشاید دهَن |
«الشَّفیعُ جَناحُ الطّالِبِ»
;چون نباید مرغ بی پَر بر مُرادِ خود ظفر |
;شد شَفاعَتْخواه، حاجتمند را چون بال و پر |
«نِفاقُ الْمَرءِ ذِلَّةٌ»
;از نفاقِ مَردُمان خاطر بِشُو یکبارِگی |
;تا رهانی خویش را از خواری و بیچارِگی |