0

هفته هشتم:----o-( ذوالکفــــــل " اخلاص در عمل ")-o---

 
saeedakh
saeedakh
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 2084
محل سکونت : فارس

پاسخ به:----o-( ذوالکفــــــل " اخلاص در عمل ")-o---
چهارشنبه 8 آبان 1392  10:31 PM

گنجینه اخلاص / از علی علیه السلام آموز

 

«لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقام»

;جمع نَتْوان کرد با هم انتقام و سَروَری ;کینَه در خاطِر نگیرد هرکِه خواهد مهتری

«لازِیارَةَ مَعَ زِعارَةٍ»

;چون رَوی پیش عزیزی رویِ خود را تازه دار ;تا نپُرسَندَت سر از زانوی عِزَّت برندار

«لا صَوابَ مَعَ تَرْکِ المَشْورَةِ»

;گر همی خواهی که بِشناسی خطا را از صَواب ;مَشوَرَتْ بَر در همه کاری به نزد شیخ و شاب

«لا مُرُوَّةَ لَکَذُوبِ»

;از مُرُوَّت دور ماند او را که عادت شُد دروغ ;راستان را چِهره دولَت نمانَد بی فروغ

«لا وَفآءَ لِمَلُولٍ»

;از مَلول ایمن مباش و زو وفاداری مجوی ;دل به عَهْدِ او مَبَند و رازِ دل با وی مگوی

«لا کَرَمَ اَعَزُّ مِنَ التُّقی»

;چون گرامی تر نبود از مردُم پرهیزگار ;گفت: «عِنْدَاللّهِ اتْقیکُمْ» به قرآن کِردِگار

«لا شَرَفَ أَعْلَی مِن الإسلام»

;زِندِگی خود مکن در کفر و نادانی تَلَف ;کآدَمی را نیست برتر از مُسلمانی شَرَف

«لا مَعْقِلَ اَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ»

;از بدی پرهیز کُن گر قُربِ حق داری طمع ;کآدَمی را نیست محکمتر پناهی از ورع

«لا شَفیعِ اَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ»

;چون گناهی کرده باشی ورچِه باشد بَس شنیع ;توبه و عُذرِ گناهت بِهترست از هر شفیع

«لا مَرَضَ أضْنی مِنْ قِلَّةِ العَقْلِ»

;مَرد را در بستَرِ حِرمان و خُسران خوار و زار ;هیچ بیماری نَسازَد هَمچو کمْ عقلی نزار

«لِسانُکَ یَقْتَضِیکَ ما عَوَّدْتَهُ»

;هر چه عادت شد زبان او را تقاضا می کُنَد ;بَدْ زبانی مرد را پیوسته رسوا می کند

«المرءُ عَدُوُّ ما جَهِلَهُ»

;گر ندانند از قصورِ خویش چیزی مردُمان ;دشمنِ آنْ چیز باشند آشکارا و نِهان

«رَحِمَ اللّه ُ امْرَءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَهُ»

;رحمتِ حق بر خردمندی کِه قدر خود شناخت ;وَز طریقِ خود نَگَشت و مایه حُرمت نباخت

«إِعادَةُ الإعْتِذارِ تَذْکیرٌ لِلذَّنْبِ»

;بر گُنَه چون واقفی یکبارِگی عُذرش بِخواه ;وَر دگر رَهْ عُذر گویی تازه گردد آن گناه

«النُّصْحُ بَیْنَ الْمَلاءِ تَقْریعٌ»

;در میان مردمان نَبْوَد نصیحَت سودمند ;لیک در خَلوَت نصیحت خوشگوار آید چو قند

«إذا تَمَّ العَقْلُ نَقَصَ الکَلامُ»

;مرد چون عقلش بیفزاید بکاهد در سُخَن ;تا نباید فرصتِ گفتار نَگشاید دهَن

«الشَّفیعُ جَناحُ الطّالِبِ»

;چون نباید مرغ بی پَر بر مُرادِ خود ظفر ;شد شَفاعَتْخواه، حاجتمند را چون بال و پر

«نِفاقُ الْمَرءِ ذِلَّةٌ»

;از نفاقِ مَردُمان خاطر بِشُو یکبارِگی ;تا رهانی خویش را از خواری و بیچارِگی

 

تشکرات از این پست
omiddeymi1368 hoseinh1990 YaSiN313
دسترسی سریع به انجمن ها