پاسخ به:غدیر خم و سقیفه بنى ساعده
چهارشنبه 1 آبان 1392 8:53 AM
احتمال هاى عدم استناد به غدیر در سقیفه
موارد زیر مى توانند مبناى پاسخ هاى احتمالى به سؤال یاد شده باشند:
1 ظهور دوباره عصبیت هاى جاهلى: دور نیست که سنت هاى جاهلى و رقابت قدرت و عصبیت هاى قبیلگى در میان دسته هاى مدعى خلافت در سقیفه، مانع از استناد به واقعه غدیر درباره وصایت نبوى بوده است، زیرا در صورتى که غدیر مبنا قرار مى گرفت مجالى براى رقابت و حضور دیگر گروه ها در تصدى منصب خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) پدید نمى آمد; به بیان دیگر، تنها در صورت مخدوش ساختن و بى اعتبار کردن یا فراموشى غدیر، زمینه براى بهره بردارى هاى سیاسى مهیا مى شد.
2 وسوسه رهبرى حکومت براى دنیا طلبان: مى دانیم که دعوى نبوت توسط حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) در جامعه جاهلى که از روى صدق و حقیقت بود سرانجام موجب شکل گیرى حکومتى واحد با آیین واحد و رهبرى واحد و با مرکزیت سیاسى در مدینه شد که بخش وسیعى از جزیرة العرب را در حوزه حاکمیت خویش قرار داد.
قرار گرفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در رأس چنین نظامى که عرب به خویش ندیده بود علاوه بر جنبه دینى و معنوى او، حشمت سیاسى ایشان را به عنوان رهبر در دیده ها برجسته مى کرد و بر اعتبار خاندان بنى هاشم که رسول الله(صلى الله علیه وآله) از آن خاندان بود مى افزود.
این موقعیت جدید در جزیرة العرب براى بزرگان قبایل که بزرگ ترین واحد سیاسى ایشان قبیله و بالاترین منصبى که مى توانستند بدان دست یابند «شیخ» قبیله بوده است، وسوسه کننده و اشتها آور بود، زیرا با طرح دعوى مشابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا دعوى عهده دارى خلیفگى او، مى توانستند در رأس نظامى سیاسى قرار گیرند که هم قدرت، هم شهرت و هم ثروت را براى آن ها به ارمغان مى آورد.
از این رو پس از موفقیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)در تأسیس حکومت اسلامى در جزیرة العرب، کسانى با دعوى پیامبرى، در میان قبایل ظاهر شده و در ارتداد مردم کوشیدند و جریان پیامبران دروغین یا متنبّى ها شکل گرفت این جریان از اواخر حیات پیامبر با حرکت اسود عَنْسى آغاز شد و ادامه این تحرکات پس از درگذشت ایشان اوضاع جزیرة العرب را دست خوش آشفتگى، و نظام خلافت را تهدید کرد. مُسیلمه، طُلیحه و سجاح از این نمونه پیامبران دروغین مى باشند. سرانجام این شورش ها که به اهل ردّه معروف اند در ایام خلافت خلیفه اول با نیروى نظامى سرکوب شدند و شکست خوردند.
اما تلاش دیگر از جانب بزرگانى صورت گرفت که امتیاز «صحابى» پیامبر را داشته و از اصحاب او به شمار مى رفتند. این گروه، موضوع «امارتِ» جامعه اسلامى و «خلیفه رسول الله» بودن را مطرح کرده و سعى در تصدى این منصب داشتند. بزرگانى از انصار چون سعد بن عباده خزرجى، تنى چند از مهاجران چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح در اجتماع سقیفه، نامشان مطرح شد و پس از گفت و گوها و مشاجره ها ابوبکر به عنوان اولین خلیفه برگزیده شد.
پس از مدتى، تعدادى دیگر از اصحاب چون عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص در شوراى شش نفره نامزد این منصب شدند و در ادامه، امویان، کینه توزترین دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در دوران نبوت، و از پس آن ها عباسیان، رداى خلافت را بر دوش کشیدند و با این منصب نه در رأس قبیله یا حکومتى در جزیرة العرب، بلکه بر امپراتورى گسترده اسلامى با جغرافیاى سیاسى وسیع در شرق و غرب، حکومت مى راندند. در این منصب، قدرت سیاسى، نظامى، اقتصادى و معنوى خلافت در دست شخصى به نام خلیفه قرار مى گرفت و مسلمانان ملزم به تبعیت و اطاعت از او به عنوان «اولوالامر» و «امیرالمؤمنین» بودند.
3ـ اقدام حکومت هاى بعدى (معارضان با اندیشه شیعى) در حذف استناد به غدیر در سقیفه: این احتمال را از زاویه نگرش مذهبى نیز مى توان مطرح کرد و آن این که شاید در سقیفه، به غدیر استناد شده لکن بعدها که تاریخ نگارى اسلامى در سده دوم به نگارش در آمده، این استنادها توسط قدرت هاى حاکم که مبانى قدرت آن ها را مخدوش مى کرد، محو گردیده است; یعنى در واقع، این اقدام انگیزه اى بود به منظور مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه در سقیفه، و مشروع سازى و مقبول نمایى کل جریان خلافت در حیات سیاسى مسلمانان.
4 تعمّد مورّخان در مغفول گذاشتن استناد به غدیر در سقیفه: مبناى این احتمال بر آن است که مورخان را مقصر بپنداریم، با این توضیح که مورخان که گزارش گران رسمى وقایع تاریخ اسلام و سلسله هاى اسلامى بوده و از نظر مذهبى غالباً به تسنن گرایش داشته در حمایت از نظام غالب (نظام خلافت) و براى مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه، به عمد از نقل شفاف واقعه غدیر و نیز از اشاره به استناد به غدیر در سقیفه پرهیز کرده اند.
5 طرح شیوه شورایى یا انتخابى جانشین پیامبر در برابر شیوه نص (اجتهاد در برابر نص) به عنوان ترفندى براى دست یابى به قدرت و حکومت: با توجه به اهمیت رهبرى در اسلام و نظام دینى موجود که میراث ارزش مند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود، گزینش برترین فرد براى تصدى آن، امرى ضرورى و بایسته بود. این گزینش مى بایست بر اساس ویژگى هاى قرآنى صورت مى گرفت.
بهترین انتخاب که خالى از هر گونه شک و ریب باشد همان تعیین الهى و ابلاغ توسط رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بود که در دیدگاه شیعه در غدیر صورت گرفت (نظریه منصوص بودن امامت). اگر این نظریه نیز مبنا نباشد در آن نظام دینى که با معیارهاى خاص قرآنى رفتار مى شد بنا به شواهد و قراین متقن، برترین فرد جهت انتخاب، على(علیه السلام) بود، لکن ترفندى که مى توانست جامعه را از این انتخاب دور سازد، مبنا قرار دادن معیارهاى غیر قرآنى و منبعث از نظام قبیلگى (مانند شیخوخیت و...) و طرح شیوه انتخابى یا شورایى جانشین بود که در آن صورت با رقابت گروه ها براى برترى دادن خود بر دیگرى و میدان دارى شیوخ، نه مجالى براى استناد به غدیر و اقبال به على(علیه السلام) بود و نه شانسى براى شخص جوانى چون ایشان که در آن معرکه با آن رویکرد، امتیازى به دست آورد.
6 رقابت قدرت در میان سران گروه هاى موجود در مدینه و تعمد آنان در غفلت از غدیر: در واقع، بعد از غدیر خم که امام على در آن به وصایت منصوب شد، تمام کسانى که آرزوى قدرت و حکومت داشتند به تدریج شروع به کار کردند تا بتوانند زمینه را آماده و پس از پیامبر، قدرت را قبضه کنند. این ها سخت تلاش مى کردند و زمینه هم آماده بود. اقدام پیامبر در نصب جانشین، براى عده اى دردسر ایجاد کرده بود. این ها پیامبر را تحمّل مى کردند، ولى کارها و نصب هاى او را براى دوام دین، خوش نداشتند.
این بود که از سال آخر حیات پیامبر اسلام به تدریج، زمینه چنین حرکاتى آماده شد تا جایى که پیامبر برخى مسائل را به بعضى از همسرانش نمى گفت. حتى بعضى افراد با این تصور که پیامبر هم از هوا و تعصب و تمایلات خانوادگى و گرایش هاى قومى و فامیلى به دور نیست (بر خلاف نص قرآن: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الاوحىٌ یوحى»22 به این مسئله اعتراض داشتند که نبوت و امامت نباید هر دو در یک خانواده (بنى هاشم) جمع شود.
بنابراین، ابلاغ رهبرى را انکار و از محوّل شدن کار به شورا طرفدارى مى کردند. طبیعى است در چنین حالتى، حزبى که مى توانست تبلیغات را اداره کند، شورا را به دست مى گرفت و از نتیجه آن بهره مند مى شد.23مقارن وفات پیامبر در جامعه اسلامى، سه حزب و گروه براى به دست گرفتن قدرت و خلافت وجود داشت: 1 حزبى که با دو خلیفه اول و دوم و سعدبن ابى وقاص تشکیل مى شد. به این حزب یا گروه، حزب «تَیم» و «عَدى» هم مى گویند. شاخه نظامى این حزب را خالدبن ولید اداره مى کرد، 2 حزب ابوسفیان (طُلقاء)، 3 حزب انصار خزرجى به رهبرى سعد بن عباده که رئیس خزرج بود.
حزب اول که مقارن سال آخر حیات پیامبر تشکیل شد امکاناتش از دیگران بیشتر بود، زیرا در خانه خود پیامبر نیز خبرچین داشت و خیلى خوب مى توانست از مسائل و حوادث آگاه شود.حزب ابوسفیان که حزب امویان بود با نقطه ضعف هایى که داشت در آغاز به تنهایى نمى توانست مدعى قدرت شود مگر در پناه کسانى دیگر که وجهه اجتماعى داشتند.24 از این رو ابوسفیان ابتدا سراغ على(علیه السلام) و سپس عباس رفت، اما چون آنان بیعت و حمایت او را نپذیرفتند، تغییر عقیده داد و با ابوبکر بیعت کرد و از این جا این حزب به تدریج، زمینه چینى نمود تا آن گاه که خلافت اموى را پایه گذارى کرد.
حزب دیگر، یعنى انصار که قدرتش بیشتر بر مردم مدینه متکى بود، به ریاست سعد بن عباده براى فرداى رهبرى زمینه سازى مى کردند. اینان مى گفتند ما شما مهاجران را جا دادیم و امکانات و قدرت مالى در اختیارتان نهادیم، و چون در جامعه نفوذ داریم باید یکى از افراد ما قدرت رهبرى جامعه را به دست گیرد.
سعد بن عباده انصارى پس از این که دریافت قدرت رقیب (حزب تیم وعدى به اضافه سایر افراد متنفذ قریش) قوى است، به شکل تاکتیکى به امام على(علیه السلام) متمایل شد و به عنوان طرفدارى از او کنار رفت، اما بعد در حوارین ترور شد و مرگ او را به جن نسبت دادند! در واقع، حزب رقیب براى جلوگیرى از پیوستن حزب انصار به بنى هاشم با توطئه اى (ترور توسط خالد بن ولید) سعد را از میان برداشتند.
از سوى دیگر، بنى هاشم نیز به عنوان یک گروه مطرح بودند و کسانى چون عبدالله بن عباس، سهل بن حنیف، مقداد، عمار، عثمان بن حنیف، سلمان فارسى و ابوذر، از صحابى هاى شکنجه دیده و مبارز در آن میان بودند. این گروه، نیروى کمترى داشتند، اما از نظر مکانت اجتماعى و سابقه اسلامیت بالاتر بودند.25
تفسیر برخى از این گروه ها از دین و حکومت اسلامى، تفسیرى قومى و قبیله اى بود و با هدف قدرت راندن بر جامعه، درصدد به دست گیرى حکومت بودند; در واقع در پى تقسیم قدرت بودند، نه اعتلاى کلمة الله و دوام دین. از این رو با طرح ایرادهایى چون جوان بودن على، عدم آشنایى به سیاست، شوخ بودن، از میان برنده نسل عرب (در جنگ ها) و مخالفت قبایل با امارت او و... ، بر معیارهاى شیخوخیت، سیاست مدار بودن (اهل مماشات و سازش و مداهنه بودن)، و پذیرش نزد قبایل، تکیه کردند تا بتوانند با حذف منصوب پیامبر(صلى الله علیه وآله) قدرت و حکومت را در اختیار خویش گیرند.
بنابراین، بروز عصبیت هاى جاهلى، رقابت قدرت براى دست یابى به حکومت، وسوسه رهبرى براى دنیاطلبان، کینه ورزى قریش در حذف بنى هاشم، در طرح شیوه دیگرى براى تعیین زمام دار جامعه اسلامى و نادیده گرفتن نص و تعیین (در غدیر) مؤثر بود و بعدها نیز در خلافت اسلامى، هم از جانب حاکمیت و هم از جانب مورخان رسمى به غفلت یا به عمد، استناد به غدیر در سقیفه به فراموشى سپرده شد.
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست