0

غدیر خم و سقیفه بنى ساعده

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:غدیر خم و سقیفه بنى ساعده
سه شنبه 30 مهر 1392  10:57 AM

واقعه غدیر خم

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمانان آهنگ فرمود، و بر حسب امر آن حضرت در میان قبایل مختلف و طوایف اطراف اعلان شد، در نتیجه، گروه عظیمى به مدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهى (اداى مناسک حج بیت الله) از آن حضرت پیروى و تعلیمات ایشان را فرا گیرند.

این تنها حجّى بود که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافت. این حج را به اسامى متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل: حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام.

در این موقع، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکى را به کمر بست و آن دیگر را به دوش افکند روز شنبه 24 یا 25 ذیقعدة الحرام به قصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمامى زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد و با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمى از مردم حرکت فرمود.5

اتفاقاً در این هنگام بیمارى آبله یا حصبه در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب شد که بسیارى از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز بمانند، با این حال، گروه بى شمارى با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آن ها 124120 نفر و بیشتر ثبت شده است. البته اهالى مکه و آن ها که به اتفاق امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و ابوموسى از یمن آمدند بر این تعداد اضافه مى شوند.6

پس از آن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مناسک حج را انجام داد، با جمعیت همراه خود آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند. چون به غدیرخم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خداى تعالى این آیه را آورد: «یا ایّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس».7

باید دانست که جحفه منزل گاهى است که راه هاى متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آن جا منشعب و جدا مى شوند. ورود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت.

در این هنگام آیه مذکور نازل شد و آن ها که از آن مکان گذشته بودند به امر پیامبر بازگشتند و آن ها که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همان جا متوقف شدند. پیامبر نماز ظهر را با همراهان ادا نمود و پس از فراغ از نماز بر محل مرتفعى که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت و آغاز خطبه فرمود و با صداى بلند همگان را متوجه ساخت.

آن حضرت در خطبه خود پس از حمد و ستایش خدا و گواهى به رسالت خود، از پایان عمر خویش و از این که آنان در کنار حوض در آن سرا بر او وارد خواهند شد، به آنان خبرداد و از آنان خواست که مواظب دو چیز گران بها که در میان آن ها مى گذارد باشند; یعنى کتاب خدا، ثقل اکبر و عترت (اهل بیت) خود، ثقل اصغر، که با تمسک به آن دو، گمراه نخواهند شد و آن دو نیز از هم جدا نمى گردند تا کنار حوض بر او وارد شوند.

سپس دست على(علیه السلام) را گرفت و او را بلند نمود تا این که مردم او را دیدند و شناختند. و فرمود: «اى مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آن ها سزاوارتر مى باشد؟» گفتند: خداى و رسولش داناترند. فرمود: «همانا خداى مولاى من است و من مولاى مؤمنان هستم و اولى و سزاوارترم بر آن ها از خودشان پس هر کس که من مولاى اویم على(علیه السلام) مولاى او خواهد بود.»

و این سخن را سه بار و بنا به گفته احمد بن حنبل پیشواى حنبلى ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بار خدایا! دوست بدار آن که او را دوست دارد و دشمن دار آن که او را دشمن دارد و یارى فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستى قرار ده». آن گاه فرمود: باید آنان که حاضرند این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ نمایند».

هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحى الهى رسید و این آیه را آورد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً».8 در این موقع، پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: «الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على(علیه السلام)بعد از من».

سپس آن گروه تهنیت به امیرالمؤمنین را آغاز کردند و از جمله آنان، ابوبکر و عمر بودند که پیش دیگران گفتند: به به بر تو اى پسر ابى طالب که صبح و شام را درک نمودى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى. و ابن عباس گفت: به خدا سوگند که این امر (ولایت على (علیه السلام)) بر همه واجب شد. آن گاه حسان بن ثابت در این باره، اشعارى سرود.9

علامه امینى، وقوع این واقعه مهم را در چنین مکانى با آن اجتماع بزرگ و در سفر عظیم حج و مأموریت پیامبر براى ابلاغ آن و نزول آیات در این باره، سپس اقدام پیامبر(صلى الله علیه وآله) در معرفى حضرت على و تأکید پیامبر بر مردم که گواهى به ابلاغ بدهند و حاضران به غایبان برسانند، عنایت خداى متعال نسبت به نشر و انتشار حدیث غدیر مى داند که مسلمانان با قرائت آن آیات، همه وقت و همه جا متوجه این واقعه و حدیث باشند و مرجع واقعى و پیشواى حقیقى خود را براى دریافت معالم دین و احکام آیین منزه اسلام بدون تردید تشخیص دهند.

جدیت هایى که بعدها، پیشوایان دین اسلام نسبت به یادآورى و بازگو کردن واقعه غدیرخم داشته اند براى این بوده است که این تاریخ روشن و خاطره مقدس، پیوسته تازه و شاداب بماند و گذشت زمان، این واقعه را متروک و مخفى نسازد.10

ماجراى سقیفه

با انتشار خبر رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در حالى که مدینه در ماتم و سوگ فرو رفته و على(علیه السلام)، عباس بن عبدالمطلب عموى پیامبر و برخى اصحاب در تدارک غسل و تدفین پیامبر خویش بودند، جمعى از انصار در سقیفه بنى ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا سعد بن عباده، شیخى از بزرگان خزرج را به جانشینى رسول خدا نصب کنند. ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح با شنیدن این خبر، بى درنگ و شتابان روانه سقیفه شدند، اما على و عباس نیز که خبر را شنیده بودند، هم چنان به تدارک تدفین جنازه رسول خدا ادامه دادند.

در اجتماع سقیفه، ابتدا سعد بن عباده درباره جانشینى رسول خدا سخنانى گفت. پس از خاتمه سخنان او، خزیمة بن ثابت در تأیید سعد و امتیاز انصار بر مهاجران در امر خلافت سخن گفت. به دنبال او، اُسَید بن حُضیر که او نیز از طایفه خزرج و از رقباى سعد بن عباده بود، به گفت و گو برخاست و از اختصاص پیشوایى مسلمانان به مهاجران و ابوبکر دفاع کرد.

مدافعان و حامیان دیگر سعد، در قالب سخنانى به انکار ادعاى اُسید پرداختند و کسانى نیز در تأیید او سخن گفتند. در این حال، ابوبکر به پا خاست و با تأیید فضایل و عزت انصار، مدعى شد که پیامبر با بیان روایت: «الائمةُ مِن قُریش» پیشوایى قوم را به مهاجران اختصاص داده است.11

به هر حال، در این گفت و گوها چندین نظریه درباره جانشینى پیامبر مطرح شد: ابتدا امارت انصار، سپس با حضور مهاجران، امارت دوگانه (یکى از انصار و دیگرى از مهاجران)، آن گاه امارت مهاجران و وزارت انصار، و سرانجام امارت قریش.12 همین مورد اخیر تحت تأثیر روایتى که ابوبکر از قول پیامبر نقل کرد و به دلیل اختلاف درونى دو طایفه اوس و خزرج به نتیجه نشست.

با بالا گرفتن گفت و گوها در حالى که خزرجیان به دو دسته مدافعان و مخالفان سعد بن عباده تقسیم شده بودند، ابوبکر، ابوعبیده یا عمر را شایسته خلافت شمرد و آنان نیز وى را شایسته دانسته و بى درنگ دستان او را براى بیعت فشردند. در این حال، اسید بن حضیر و خزرجى هاى مطیع او، سراغ ابوبکر آمده و با او بیعت کردند.13 این بیعت را که با حضور چند تن از صحابه و در غیبت غالب اصحاب برجسته دیگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)انجام شد، «بیعت سقیفه» نام داده اند. عمر نیز بعدها آن را «فلته»14 یعنى اقدامى نااندیشیده و شتابزده شمرد.

با انتشار خبر بیعت سقیفه، افزون بر على(علیه السلام)، عباس، ابوسفیان و دست کم دوازده صحابه برجسته دیگر پیامبر به بیعت انجام شده اعتراض کردند. اگرچه ابوسفیان، پس از آن که به على و عباس روى آورد و هیچ کدام پیشنهاد او را نپذیرفتند، به زودى تغییر عقیده داد و با خلیفه اول بیعت کرد، اما اصحاب نامور پیامبر تا چند ماه بعد که على(علیه السلام) بیعت با ابوبکر را ضرورى شمرد، هم چنان از بیعت امتناع کردند، کسانى مانند:

سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن عمرو، ابى بن کعب، براء بن عازب، خالدبن سعید العاص، ابوایوب انصارى، حذیفة بن یمان، خزیمة بن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، بریدة بن خضیب اسلمى، ابوالطفیل.

جز این صحابه، تعدادى دیگر از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز در بیعت العامه سبقت نجستند و حضورى چشم گیر از خود نشان ندادند. اینان تنها و مدتى بعد، حاضر به بیعت با ابوبکر شدند. تعدادى از مشهورترین این صحابه به این قرارند: زبیر بن عوام، عبدالله بن عباس، فضل بن عباس، عتبة بن ابى لهب، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالله بن ابوسفیان بن حارث، حسان بن ثابت، حباب بن منذر، عبدالله بن مسعود و بشیر بن سعد.15

یک روز پس از بیعت سقیفه، صحابه ثلاثه بر آن شدند تا با فراخواندن مسلمانان به مسجد پیامبر، بیعت چند نفره روز گذشته را به بیعت عام تبدیل کنند. این اقدام انجام شد، اما باز هم على(علیه السلام)که به مسجد کشانده شده بود از بیعت امتناع کرد و خلافت را حق انکارناپذیر خویش شمرد.16 به دنبال مقاومت على(علیه السلام)، فاطمه دختر پیامبر نیز در دفاع از حق على(علیه السلام)به پا خاست، اما تمام کوشش هاى وى نیز بى پاسخ ماند و یگانه دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با بى مهرى، مورد اذیت و آزار قرار گرفت.

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها