ون پردهٔ حریر بلندی
خوابیده مخمل شب، تاریک مثل شب
آیینهٔ سیاهش چون آینه عمیق
سقف رفیع گنبد به شکوهش
لبریز از خموشی، وز خویش لب به لب
امشب به یاد مخمل زلف نجیب تو
شب را چو گربهای که بخوابد به دامنم
من ناز میکنم
چون مشتری درخشان، چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا میزنم تو را
نام ترا به هر که رسد میدهم نشان
آنجا نگاه کن
نام تو را به شادی آواز میکنم
امشب به سوی قدس اهورائی
پرواز میکنم