پاسخ به: ----o-( ذوالکفــــــل " ترک صفت رذیله حسادت ")-o---
دوشنبه 15 مهر 1392 8:58 AM
در زمانی نه چندان دور من در وين اجرای بسيار فوق العادهای از سمفونی نهم بتهوون را شنيدم و بی اندازه توسط آن به هيجان آمدم، اما نمیتوانم جلوی شگفتی خودم را بگيرم از اين فكر كه چنانچه من در حالتی از ايمان مذهبی میبودم چقدر بيشتر به هيجام میآمدم زيرا سمفونی نهم به نظر من از بسياری جهات اثری است مذهبی. حسادت مبتنی بر حسن نيت دريغا كه حسادتی است كه شخص هيچ كاری در اين باره از دستش ساخته نيست، فقط اينكه میتواند آن را بی سر و صدا درون خود نگه دارد.
حسادت همچنين بايد از حسرت چيزی را خوردن متمايز گردد. انسان ديگرانی را میبيند كه از آسودگی و فراغت اجتماعی قابل توجهی برخوردار هستند و آرزو میكند كه مانند آنها باشد، يا اينكه مشتاقانه احساس میكند چقدر خوب میبود كه برای بار ديگر میتوانست جوان شود. يا سخت مشقاق است كه ثروتمندتر باشد، يا برای آن كه قد بلند تر، لاغر تر، عضلانی تر، كمتر دستپاچه يا به طور كل زيباتر باشد روز شماری میكند. همهی اينها حسرت چيزی را خوردن است. حسادت هرگز عام نيست بلكه به طور كامل خاص است ـ حد اقل آن نوع حسادتی كه انسان شديداً در خود احساس میكند.
شخص حسود گرايش دارد به اينكه يك جمع كنندهی بی عدالتی باشد. به قول ويليامهازليت «حسادت در ميان ساير تركيباتش علاقهی خاصی دارد به عدالت. ما نسبت به خوش بختی كه به نظرمان بی مورد يا دور از انصاف میآيد شديداً خشمگين میشويم اما نه در مقابل خوش بختی سزاوار و به حق». در اين مورد من فقط تا حدی حق را به جانبهازليت میدهم. حسادت اغلب احساساتی را بيان میكند كه بيشتر شخصی هستند تا اينكه حاكی از علاقهای برای عدالت باشند. در تمايز مفيد ديگر كيركگارد (Kierkegaard) در «بيماری تا به هنگام مرگ» مینويسد: «ديگران را تحسين كردن همان چشم پوشی سعادتمند است و حسادت ورزيدن به آنها از خود راضی بودن تاسف انگيز». در هر حال حسادت يك پرسش اصلی را مطرح میسازد: پس من چه؟ چرا آن مرد يا آن زن زيبا است، ثروتمند است، قدرتمند است، همهی جهان او را دوست دارند، و خيلی هنرهای ديگر دارد و يا در هر حال در هر چيزی نسبت به من سر است؟ چرا من نبايد آن گونه باشم؟ دوروتی سی يرس (Dorothy Sayers) در كتاب كوچكی در بارهی هفت گناه كبيره مینويسد: «حسادت مساوات طلب كبير است. اگر نتواند همه چيز را با بالا آوردن در يك سطح قرار دهد میخواهد همين كار را با پائئن آوردن سطوح انجام دهد. حسادت در بهترين حالت مثل يك آدم جاه طلب است و يك آدم پر افاده و در بدترين حالت مانند يك ويران كننده ـ به جای آن كه كسی را از خودش سعادتمندتر ببيند حاضر است كه همه يكجا درمانده و مفلوك باشند». شخص حسود ذهن خودش را به دست خود مسموم ميكند. حسادت معمولاً كمتر به اين كه يك نفر چه چيزهايی را ندارد میپردازد بلكه بيشتر به اين موضوع كه ديگران چيز چيزهايی را بيشتر دارند. ويژگی شديدی از تنگ نظری در حسادت جا خوش كرده است. در نتيجه حسادت شخص حسود را آن گونه كه امانوئل كانت در «متافيزيك اخلاق» میگويد «مصمم به بر باد دادن سعادت ديگران میكند».
انسان ممكن است كه شخصی يا چيزی را ـ زندگی خانوادگی، سلامت، خوشبختی ديگر ـ حسادت برانگيز بخواند بدون اين كه كمترين قصد كينه يا عداوتی داشته باشد. به همين نحو، يك نفر میتواند بگويد: «من به دو ماه تعطيلات و مسافرت تو به جنوب فرانسه حسوديم میشود» بدون آن كه در ذهن گوينده نقشهی شومی برای آن كه خودش به جای آن دوست به آن تعطيلات برود باشد. يا شخص ديگری ممكن است بگويد: «من به مسئوليتهايی كه او در شغل خودش دارد حسوديم نمیشود» كه در اينجا منظور گوينده خرسند بودن از نداشتن چنين دردسرهای شغلی است. واژهی ديگری حد فاصل ميان حسادت و ستايش میبايست وجود میداشت كه ندارد، همان گونه كه لازم بود واژهی ديگری ميان استعداد و نبوغ میبود. زبان در اين گونه موارد بی كفايت است. همچنين حسادت را نبايد با بگومگوهای عمومی اشتباه گرفت. شخص ممكن است چيزی داشته باشد كه ديگری نيز همان را بخواهد ـ مشتریهای زياد، منصبی دولتی و بلند پايه يا پر اهميت، موقعيتی با اختيارات بسيار زياد ـ و شخص برای بدست آوردن اينها كمتر يا بيشتر به شكل پرخاشجويانه مبارزه يا رقابت میكند، اما در هر حال به صورت علنی و آشكار. صراحت طبيعت بازی را تغيير میدهد. حسادت هرگز به صورت علنی بروز نمیكند بلكه به صورت مرموز، همراه با توطئه و پنهانی است. هلموت شوك (Helmut Schoeck) در «حسادت: نظريهای برای رفتار جمعی» كه جامعترين كتاب در بارهی اين موضوع است اشاره میكند كه: «حسادت جريانی است بی صدا و مرموز و نه هميشه اثبات شدنی». حسادت برای آنكه حسادت باشد لازم است كه در پشت نكتهای پررنگ از بدخواهی و خباثت مخفی شده باشد ـ گاهی البته بيش از فقط يك نكته. La Rochefoucauld هنگامی كه نوشت: «در بدبختی و مصيبتی كه برای بهترين دوستان خودمان پيش میآيد هميشه چيزی را پيدا میكنيم كه برای ما ناخوشايند نيست (2)» باب موضوع حسادت را با ظرافت تمام به عنوان دشنهای سيمين گشود. بله، در حقيقت آن چيزی كه ابداًَ ناخوشايند نيست. حسادت، اين نازنين ديرينهی ما.
ـــــــــــــــــــــ