پاسخ به: ----o-( ذوالکفــــــل " ترک صفت رذیله حسادت ")-o---
دوشنبه 15 مهر 1392 8:51 AM
در ميان هفت گناه كبيره فقط حسادت است كه مفرح نيست. تنبلی و خشم به نظر نمیرسد كه چندان لذت بخش باشند، اما خود را به تنبلی سنگين سپردن مسرت بخش است و بيان كردن خشم با خود آسودگی میآورد كه خالی از شعف نيست. در عوض حسادت به احتمال بسيار نامشهودترين و بلكه بايد گفت كه موذیترين در ميان هفت گناه كبيره است. مطمئناً حسادت گناهی است كه كمترين احتمال را دارد كه مردم بخواهند آن را به گردن بگيرند، زيرا اعتراف كردن به آن به اين معنا است كه شخص بپذيرد نظر تنگ، ناخن خشك، گدامنش، و از گذشت و فداكاری بی بهره است. همچنين میتوان گفت كه حسادت شايعترين گناه است. جدا از سقراط، عيسی، ماركوس اورليوس، سنت فرانسيس، مادر ترزا و چند تايی ديگر ما همگی بالاخره گاهی پيش آمده كه جرقهی حسد را در خود احساس كرده ايم، ولو اينكه در شدتهای متغير، از آن سوزش ناچيز گرفته تا آن زخم دردناك روح فرسا و جريحه دار كننده. از آنجا حسادت بسيار شايع است ـ من خوانده ام كه در تمامی زبانهای شناخته شدهی جهان واژهای برای حسد وجود دارد ـ پذيرفتن اين ادعا كه حسادت ورزيدن بخشی از طبيعت انسان است ابداً دشوار نيست.
در حوزهی سياست، حسادت يا به هر تقدير اميد برای محو كردن آن گفته میشود كه اصل حاكمی است از سوسياليسم، درست آنگونه كه حرص و طمع اصل حاكمی از سرمايه داری است (هرچند كه تبليغات تجاری سرمايه داری معاصر فقط كمی بيشتر از تحريك دائمی حسادت هستند). در صحنهی بين المللی بسياری از جنگها، اگر چه نه همهی آنها به علت حسادت يك ملت به قلمروی ديگری آغاز شدهاند و همهی آنها از آن سرچشمه میگيرند، يا به خاطر احساس خطر ثروتمندانی كه از روی حسد محتاط شدهاند. يعنی جنگ به اين بهانه كه ملت ثروتمندی احساس میكند كه توسط كسانی كه مال و منال كمتری دارند در معرض خطر قرار گرفته و احتمال دارد كه آنها به موقعيت ممتازش حسادت بورزند. در همين رابطه دشوار است نپذيرفتن اينكه بيشتر احساسات ضدآمريكايی پس از 11 سپتامبر كه برخی از آنها با تمام وجود كينه توزانه هستند حد اقل تا حدی از حسادت ناشی شدهاند. نويسندهای هندی به نام راماچاندرا گوها در نشريهی گرانتا (Granta) مینويسد: «از ديدگاه تاريخی علت ضدآمريكاگرايی در هندوستان بيزاری زيباشناسانه از بزرگترين استعداد آمريكايی، يعنی پول در آوردن است». اما آيا «انزجار زيباشناسانه» میتواند در اينجا چيزی بيشتر باشد از نام مستعاری برای حسد كه به خوبی جامهی مبدل نپوشيده؟ اين همچنين میتواند يك آزمون رورشاخ (تعبير لكههای جوهر) باشد: بگو به چه حسادت میورزی و بدين ترتيب مطالب بسياری در بارهی خودت افشا خواهی كرد. البته میتواند همهی اينها باشد ـ و بلكه بيشتر. هيچ كس شك ندارد كه حسد هر چه هست واژهای است حاكی از اتهام: يكی از معدود واژههای باقی مانده در زبان انگليسی كه قدرت خود را در مبهوت كردن ديگران همچنان حفظ كرده است. ما اغلب میتوانيم به خوبی بخوابيم چنانچه در خصوص يكی از شش گناه كبير ديگر مورد اتهام قرار گرفته باشيم، اما متهم شدن به حسادت شديداً رنج آور است. يك چنين اتهامی به نحو روشنی يكراست به شخصيت انسان برخورد میكند. هرچند كه هيچكدام از تمامی گناهان كبيرهی ديگر مورد تاييد اديان نيستند، اما به طور كامل يك شخص را حقير نمیكنند، بی ارزش و كوچك جلوه نمیدهند و فاقد صلاحيت اعلام نمیكنند.
يافتن معنای حسادت در واژه نامهی وبستر (Webster) معادل دقيقی ارائه نمیدهد: معنای اولی كه در آنجا در نظر گرفته شده است «بدخواهی و بدانديشی» است و معنای دوم «آگاهی دردناك يا رنج آور از امتيازی كه شخص ديگری از آن بهره مند است و شخص حسود آرزوی برخورداری از همان مزيت را دارد». فرهنگ آكسفورد كمی بهتر است: در آنجا حسد ابتدا به معنای «احساس شريرانه يا خصمانه، خصومت، بدخواهی، دشمنی و عداوت» در نظر گرفته شده و سپس «بدجنسی، آسيب، شرارت» آمده است. هردوی اين معادلها گنگ و پراز ابهام هستند. اما فرهنگ بزرگ اكسفورد در سومين معنای در نظر گرفته شده است كه به طور جدی دست به كار میشود. در آنجا حسد به «احساس خجالت و شرمساری و خصومتی كه به هنگام تأمل از امتياز برتر كه ديگری از آن بهره مند است در انسان ايجاد میشود» معنا شده است. كاربرد حسد در اين معنای سوم سرو و كله اش در حدود سال 1500 پيدا میشود. يك معنای چهارم هم افزوده شده است، معنايی كه در آن اين واژه بدون داشتن «قصد بد» (يا بار منفی) مورد استفاده قرار گرفته و در رابطه قرار داده شده است با (اول) اشتياق برای هم تراز شدن با ديگری در موفقيت، تفوق، رقابت و معنای (ب) از «اشتياق برای مزيتهايی كه شخص ديگری از آنها بهره مند است» میگويد. ارسطو در «فن بيان» از هم چشمی و تقليد به عنوان حسادت خوب اشاره میكند يا حسادتی كه به ستايش و بنابراين به تلاش برای تقليد از كيفيتهايی میانجامد كه شخص توسط حسادت ورزيدن به آنها آغاز میكند. با اين وجود بايد اضافه شود كه حسادت معمولاً بدين شكل عمل نمیكند. كمی حسادت ورزيدن بد نيست اما انباشته شدن از آن، همانگونه كه هركس آن را عميقاً احساس كرده باشد میداند عاقبت خوبی نداشته است.
معانی كه در هر دو فرهنگ لغت آكسفورد و وبستر آمده به تمايز حساس بين حسادت ورزيدن و غبطه خوردن بی توجه است. اغلب مردم كه در آموختن تمايز مفيد مابين آنها ناكام ماندهاند به خطا هر دو واژه را به طور مترادف استفاده میكنند. اما من بر اين گمان هستم كه مردم هميشه چنين نمیكنند. H. W. Fowler در كتاب بی نظير خود «Modern English Usage» در 1926 برای هيچ كدام از دو واژه مدخلی در نظر نگرفته است، كه حكايت دارد از اين كه در گذشته در اين مورد سردرگمی وجود نداشته است. Brayan A. Garner در كتاب خود Dictionary of Modern American Usage در 1998 اشاره دارد كه نويسندهی دقيق ميان كاربرد اين دو واژه اختلاف قائل است. اما خودش به شخصه به اندازهی كافی چنين نمیكند. او مینويسد: «غبطه خودرن به طور كل محدود میشود به متنهايی كه در روابط عاطفی و عاشقانه درگيرند و حسادت ورزيدن به طور گسترده در تامل حاكی از رنجش شخصی سعادتمندتر استفاده میشود».
با لذت عميق و متكلفانهای كه شخص در سرهم كردن كاربرد مورد تاييد يك اهل فن میبرد مايلم بگويم كه او «تقريباً اشتباه میكند». تمايز اصلی اين است كه انسان غبطه میخورد به آنچه يك نفر دارد و حسادت میورزد به آنچه ديگران دارند. غبطه خوردن هميشه دارای بار منفی نيست. همه چيز به كنار انسان میتواندغبطه خورد به شأن و منزلت، حقوق شهروندی و نيك نامی يك نفر. حسادت ورزيدن به استثنای كاربرد در مفهوم هم چشمی و تقليد ارسطويی آن دارای بار منفی است. اگر غبطه خوردن در اصطلاح كليشهای به عنوان ديو حسادت (هيولای سبز چشم) خوانده میشود، حسادت بايد ديو لوچ شرم روی، ديو چپ چشم شرمنده، ديو گرفته چشم خجالتی (با چشمانی قی كرده) باشد. اگرچه بين حسادت ورزيدن و غبطه خوردن اين مورد دومی است كه غالباً با اشتياق بيشتر احساس میشود اما همچنين میتواند مورد واقعیتر هم باشد: همه چيز به كنار، گاهی احساس غبطه خوردن برای يك نفر كاملاً معقول و درست است. و نه همهی غبطه خوردنها هميشه همان نقش حسادت عاشقانه است. شخص میتوان غبطه خورد ـ باز هم به درستی ـ به نيك نامی يك نفر، به صداقت و درستی او و ساير چيزهای خوب. احساس حسادت داشتن در هيچ مورد درست نيست. حسود بودن فی نفسه (ipso facto) خطاست.
با صرف نظر از حسادت مبتنی بر هم چشمی وتقليد تنها جنبهی حسادت كه به نظر من دارای بار منفی نيست نوعی از آن است كه من به شخصه حس كرده ام، و گمان میكنم ديگرانی كه اين مقاله را میخوانند نيز حس كرده باشند: اين حسادتی است كه من آن را به عنوان حسادت توأم با حسن نيت (يا صميمانه) میپندارم و حالت حسودانهای است كه يك انسان نسبت به كسانی احساس میكند كه دارای ايمانی دينی، حقيقی، عميق و حاكی از هوشمندی هستند. ايمان دينی كه آنها را در تيرهترين بحرانها از جمله مرگ مشايعت میكند. چنانچه فردی به شخصه بی ايمان است اما آرزو دارد كه هيجان ايمان دينی را در خود احساس كند، در اين صورت من نمیتوانم از نامهی فلانری او كانر (Flannery O’Conner) مطلب بهتری را به او توصيه كنم. در آنجا پی به وجود خانمی میبريم كه در دههی سوم زندگی خود است، هنگامی كه قريحهی تابناك در او شكوفه داده اما میداند كه پيش از وقت خواهد مرد و در حاليكه توسط مذهب كاتوليك روحيه گرفته، بدون ترس و بدون برزبان آوردن حتی شكايتی با پايان زندگی خود مواجه میشود.