پاسخ به:کلبـــه عاشقــان جمکـــــران
پنج شنبه 2 بهمن 1393 3:51 PM
من و تو و رویای آمدنت آقاجان
دیشب باز دوباره دلم برایت تنگ شد
دلم برای دیدارت بی پرده در ثانیه های زمین دلتنگی می کرد
نگاهم لبریز از اشتیاق بود برای آسمانی شدن در محضرت
باز هم دستانم بی قرار بود برای گرمی دستانت
اما دریغ :
که من مانده بودم و آرزوهایم و این خاطره ها
حوالی نیمه شب بود با صدای باران به شوق دیدارت
به انتظار ظهورت کمی خواب بر چشمانم نشست و ....
دوباره خاطراتت را به رویای من فرستادی تا مرا آرام کنی
زمین غوغا بود و اهل زمین در هیاهو
هر کسی به سمتی و...
نشانه ها خبر از آمدنت می داد و من و دلم لبریز از اشتیاق شدیم برای ظهور
به دنبال تو و عطر پیراهنی و جذبه ی نگاهی
و نوری آسمانی می گشتم
اما باز هم مثل هر بار من ماندم و بوی عطر پیراهنت و
صدای قدم هایت و ...
باز هم آقاجان : "جایت خالی ماند در منظر نگاهم "..
باز هم صدای گریه ای و ...
دستی مهربان که بیدارم کرد ...
بیدار شدم چشمم دوباره بی تو به جمال هستی روشن شد و باز هم افسوس ...
اما دلم روشن است : می آیی مولای من ..
،
همه میگن شاید این جمعه بیاید شاید
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند:
قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)