پاسخ به:آیه نورانی شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
دوشنبه 7 مرداد 1392 3:13 AM
روایت است عابدی روزی با چند نفر از بهترین یاران و مریدان خود نشسته بود . عابد رو به یاران خود کرد و گفت .ای بندگان پاک ومومن خدا امروز از شما میخواهم هر کدام مرغی گرفته و بدون آنکه کسی متوجه شود یا ببیند مرغ را سر بریده .و نزد من بیاورید مریدان نیز قبول کرده ورفتند . بعد از چند ساعت آنان بازگشته و در کنار استاد خود نشستد . عابد از تک تک آنان پرسید که کجا مرغ را سر بریدند . اولی گفت ای استد به بیابان کنار شهر رفتم هیچ کس نبود مرغ را کشتم . دومی گفت در خرابه متروکی کشتم . سومی وچهارمی نیز هریک جای خلوتی را گفتند/ عابد به نفر پنجم نگریست و دید که او مرغ را سر نبریده . از وی پرسید که چرا ... / و او در پاسخ چنین گفت ای استاد هر جا رفتم . دیدم یکی نظاره گر اعمالم هست ./ راهب رو به وی کرد و گفت که ای بنده مومن خدا خوش بحالت که از خدای خود غافل نیستی
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست