پاسخ به:داستان های حکایتی
سه شنبه 2 آذر 1389 4:49 AM
قدرت كلمات
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند . بقیه ی قورباغه ها در کنارگودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چه قدر عمیق است به دو قورباغه ی دیگر گفتندکه دیگر چاره ای نیست . شما به زودی خواهید مرد .
دو قورباغه این حرفها رانادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند . اما قورباغههای دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید ، چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد
بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگرقورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت او بی درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد
اماقورباغه ی دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد . بقیه ی قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش کردو بالاخره از گودال خارج شد
وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه ی قورباغه ها از اوپرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نشنیدی ؟
معلوم شد که قورباغه ناشنواست ، در واقع او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند