پاسخ به:داستان های حکایتی
سه شنبه 2 آذر 1389 4:49 AM
غم و شادی
در دستانم دو جعبه دارم كه خدا آنها را به من هديه داده است.
او به من گفت:
غمهايت را در جعبه سياه و شادي هايت را در جعبه طلايي جمع كن.
من نيز چنين كردم و غمهايم را در جعبه سياه ريختم و شادي هايم رادر جعبه طلايي !
با وجود اينكه جعبه طلايي روز به روز سنگين تر مي شد اما از وزن جعبه سياه كاسته مي شد !
در جعبه سياه را باز كردم و با تعجب ديدم كه ته آن سوراخ است!!!
جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم : پس غمهاي من كجاهستند؟!
خداوند لبخندي زد و گفت: غمهاي تو اين جا هستند، نزد من!
از اوپرسيدم: خدايا، چرا اين جعبه ها را به من دادي؟
چرا اين جعبه طلايي و اين جعبه ي سياه سوراخ را؟
و خدا فرمود:
بنده ي عزيزم، جعبه ي طلايي مال آنست كه قدرشاديهايت را بداني و جعبه سياه، تا غمهايت را رها كني!