پاسخ به:داستان های حکایتی
سه شنبه 2 آذر 1389 3:20 AM
آرامش ابدی
روز مردی نزد شیوانا آمد واز او خواست تا راه رسیدن به آرامش ابدی را به او بیاموزد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: آرامش کامل و دایمی وجود ندارد. هر یک از ما شبیه قطرات آبی هستیم که در یک رودخانه بی نهایت و ابدی در حرکتیم. مرد به شدت عصبانی شد و فریاد زد: این یعنی که ما انسانها مجبوریم تا ابد در ناآرامی و بی قراری زندگی کنیم و هرگز روی آرامش را نبینیم!؟
شیوانا لبخندی زد و پاسخ داد: مادامی که خود را قطره ای مستقل و بی ارتباط با دیگرقطرات رودخانه هستی بدانی آری!
هرگز روی آرامش را نخواهی دید. اما وقتی خود را بارودخانه یکی بدانی دیگر آرام ماندن برای تو اهمیتی نخواهد داشت.
تو کل رودخانه را وتمام عظمت آن را وقتی به صورت ابر در آسمان است و به شکل باران به اعماق زمین فرومی رود و سپس به صورت چشمه از کوه ها جریان می یابد و در نهایت به دریا می ریزد تازیر اشعه خورشید به بخار و ابر تبدیل شود یک جا حس می کنی. وقتی تو کل رودخانه رابه این شکل واحد و یک پارچه و یک جا ببینی آن گاه احساس می کنی آرامش مورد نظرت ناگهان در تمام وجود تو حاکم می شود و تو ابدیت یک آرامش پویا اما ماندگار را باتمام اجزای وجودت حس می کنی. تنها در این صورت است که آرامش ابدی را درک خواهی کرد. مرد از شیوانا پرسید: چگونه می توانم کل این ارتباط یک پارچه و عظیم را به یکباره درک کنم!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: از طریق جست و جوی دایمی معرفت! این همان روشی است که من عمری در تلاش آن هستم.