پاسخ به:اهل بيت ( عليهم السلام ) از دين دفاع مىكنند :حبيب اللّه يوسفى - على اكبر صاحبى ( كاشانى )
دوشنبه 10 تیر 1392 8:59 AM
در اول اين بحث نويسنده به گمان خود خواسته با غيرشرعى قلمدادكردنِ ازدواج موقّت از اهلبيت « عليهم السلام » دفاع كند و رواياتى را كه در اين باب وارد شده با تعبيرات زننده خود تفسير مىكند و به نظر ايشان ازاين امر سوء استفادههاى بسيار شده و بدترين اهانتها به زن روا داشته شده است. انشاءالله در قسمتهاى بعدى در اين مورد سخن خواهيم گفت.
علىرغم نويسنده چيزى كه مىتواند جلو مفاسد اخلاقى و خانمانسوز و گسترش بىبند و بارى و هرزگى را بگيرد ازدواج موقّت است و رواياتى در ترغيب آن وارد شده است واين كه امثال نويسنده ازحلال بودن متعه وحشت دارندمانندبسيارى از افرادست كه نماز وساير احكام بر آنان سنگين است وازآنوحشت مىكنند ولى بايد بدانند كه حكم خداوند به خاطر خوشايندافراد وضع يا رفع نمىشود
اما بررسى روايات روايت اول ؛ شرط ايمان
از امام صادق « ع » روايت است كه فرمود: متعه ( ازدواج موقت ) دين من و دين پدرانم است هر كس كه به آن عمل كند به دين پدرانم عمل كرده و هر كس منكر آن شود منكر دين ما شده و به دين غير ما معتقد شده است.
نويسنده بعد از ذكر اين روايت مىگويد: «ملاحظه مىفرماييد بنابراين روايت هر كس متعه نكند يا آن را قبول نداشته باشد كافر است!»
در حقيقت ، اين سؤال مطرح است كه چگونه مىشود اگر فردى يكى از احكام را قبول نداشته باشد موجب انكار دين مىشود؟
در پاسخ مىگويم: كسى كه به رسول خدا « ص » ايمان دارد به تمام آنچه آن حضرت آورده است مؤمن است و تبعيض در آنچه پيامبر « ص » آورده ( تا بخواهد به بعضى مؤمن باشد و به بعض ديگر غير مؤمن ) ، معنا ندارد. خداوند دربارهى كسانى كه مىگويند: ما به جمعى از آنچه پيامبر « ص » آورده ايمان مىآوريم و به بعض ديگر ايمان نمىآوريم مىفرمايد: كافران حقيقى اينان هستند. - سوره نساء ، آيه 150... و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر بعض....
بنابراين رد بعضى از دستورات دينى رد اصل دين است و اگر ثابت شد چيزى ( مثل نماز و روزه ) جزو دين است و به اصطلاح ضرورى دين باشد و كسى آن را انكار كند در حقيقت اصل دين و آورنده آن را انكار نموده است. عين همين سخن دربارهى مذهب مىآيد اگر چيزى ضرورى مذهبى از مذاهب اسلامى باشد و فردى آن راانكارنمايد از آن مذهب خارج مىشود: نظير رجعت و ازدواج موقت ( متعه ) در نزد مذهب شيعه. بنابراين انكار متعه يا رجعت يا غيبت صغرى جزو ضروريات مذهب شيعه اهلبيت « عليهم السلام » است و بر همين اساس امام انكار متعه را انكار معتقدات پدران خود و معتقد به روش غير اهلبيت مىشمارد و حديث فوق در بيان اثبات كفر و خروج از اصل دين براى فرد منكر متعه نيست بلكه به صورت روشن مىرساند كه منكر متعه از روش اهلبيت « عليهم السلام » كه اسلامشناسان واقعى هستند خارج شده است. و لذا از امام صادق « ع » روايت شده كه فرمود: از ما نيستكهكسى مؤمن به بازگشت ( رجعت ) ما نباشد و متعه را حلال نداند. - من لا يحضرهالفقيه 3 / 291.
البته روايت به شكلى كه نويسنده آورده در منابع شيعى وجودنداردواين روايت ساخته وپرداخته نويسنده است كه خودرا انسانى آزادمنش وعالم وارسته مى داند!!
احاديث ثواب ازدواج موقت ( متعه )
حديث اول فضيلت متعه را بيان مىكند كه اگر فردى براى رضاى خدا اين كار را انجام دهد موجب آمرزش گناهانش مىشود و در حديث دوم فضيلت طواف خانه خدا را براى چنين شخصى ذكر مىكند كه به نظر مىرسد اين روايات ، مشكلى ندارد.
در سطور آتى به نحو اجمال روشن خواهيم كرد كه ازدواج موقت نه تنها در نزد شيعه بلكه در نزد بسيارى از بزرگان اهل تسنن و حتى در نزد بعضى از ائمه اربعه اهل سنت مجاز است و وقتى اين كار جايز شد و راهى براى جلوگيرى از زنا و عمل خلاف عفت بود و فرد به خاطر رضاى الهى يك كار حلال مشروع را انجام داد يقيناً به خاطر همين نيت خويش به خدا نزديك مىشود و رحمت الهى شامل حال او مىشود و مىتواند آمرزش گناه و آجر طواف خانه خدا ثواب كار مشروع او باشد كه براى رضاى الهى انجام داده است.
در حديث سوم نيز چيزى شبيه همين امر آمده است كه فردى كه يكبار متعه انجام دهد ( و در نتيجه به خاطر خدا از حرام الهى اجتناب كند ) از غضب خدا در امان شده و در مرتبهى دوم با ابرار محشور مىشود ( زيرا اين فرد بناى به ترك گناه دارد و در نتيجه همنشين ابرار مىشود ) و در مرتبهى سوم آن فرد با پيامبر « ص » خواهد بود ( زيرا از گناه به خاطر پيامبر اجتناب نموده است ) .
اصل حديث چنين است: ( گرجه اين روايت نيز ازجهت سند قابل قبول نيست چون صالح بن عقبه وپدرش كه در سند روايت آمده اندمورداعتماداهل رجال نيستند )
صالحبنعقبه از پدرش نقل مىكند كه به امام باقر « ع » گفتم: آيا كسى كه متعه ( ازدواج موقت ) انجام دهد ثواب دارد؟ فرمود: اگر مقصود او از متعه رضاى الهى باشد و بخواهد بر خلاف كسى كه آن را منكر است ( و جزو دين نمىداند و حرام مىشمارد ) رفتار كرده باشد خداوند به خاطر هر كلمهاى با آن همسرش بگويد برايش حسنهاى مىنويسد و به خاطر هر دستى كه به سمت او دراز مىكند حسنهاى برايش مىنويسد و به خاطر هر مرتبهى نزديكى گناهى از او را مىآمرزد و چون غسل انجام داد به مقدار آنچه آب بر موهايش رسيده خداوند او را مىآمرزد ، گفتم: به تعداد موهايش؟! فرمود: آرى به تعداد موهايش. - من لا يحضرهالفقيه 3 / 291.
اين روايت به خوبى دلالت دارد كه ثواب صرفاً به خاطر شهوترانى نيست بلكه براى اجراى دستور خدا ، و رضاى خدا و مخالفت با كسى است كه حكم خدا را قبول ندارد.
نويسنده تحت عنوان ارتقاى درجه از تفسير منهجالصادقين روايتى را در باب فضيلت ازدواج موقت دارد كه متأسفانه مثل بسيارى از موارد ديگر بدون سند است ( البته مواردى هم كه با سند و صفحه ذكر مىكند معمولاً خلاف واقع است چه رسد به مواردى كه بىسند است ) و به فرض صحّت حديث مانند روايات فوق خواهد بود كه مؤمنى حكمى از احكام الهى را به خاطر رضاى الهى اجرا كرده است و بر خلاف نظر بدعتگذاران حلال خدا را حفظ كرده است ؛ يعنى ، همانطور كه اهلبيت « عليهم السلام » چون امام حسين و امام حسن و امام على و رسول خدا « عليهم السلام » نگهبان دين خدا و احكام او هستند اين فرد نيز در حدتوان خود نگهبان دين خدا بوده است .
ملاحظه مىفرماييد: نويسنده ، مطابق با نظر خليفه دوم ، ازدواج موقت را يك كار حرام مىداند و آن را زنا مىشمارد و از دستورات رسول خدا « ص » و اهلبيت « عليهم السلام » و بسيارى از صحابه و تابعين و بزرگان اهل سنت چشمپوشى مىكند و فردى كه اين كار را انجام دهد او را انسان پليدى به حساب مىآورد.
خوب بود وى به تاريخ و سيره اهل سنت نگاه مىكرد تا اين گونه خلاف ادب سخن نمىگفت. وى اگر به كتاب دوستش موسى جارالله ( صاحبالوشيعة ) مراجعه مىكرد مىديد كه ابنجريح سنى در مكه خود ازدواج موقت داشت تا جايى كه 70 زن را صيغه كرد. - الغدير ، 6 / 222ù227 و ميزانالاعتدال 2 / 151.
نويسنده صيغه كردن زنان هاشمى را بسيار بد مىداند و فريادش بلند است مىنويسد: «خوب دقت كنيد ؛ زنان هاشمى كه سلالهطاهره نبوت و از اهل بيت پيامبر - « ص » - هستند از اين هجوم محفوظ نماندهاند در حالى كه بعيد است اهل بيت اطهار به چنين عمل زشتى تن در دهند.»
اگر نويسندهبه كتب اهل سنت مراجعه مىكرد مىديد خود پيامبر « ص » و اصحاب او حتى تا مدت زمانى از خلافت عمربنخطاب اين كار را مىكردند. به عنوان نمونه در اين حديث دقت كنيد ؛
قتاده مىگويد «از ابانضره شنيدم كه مىگفت به جابربنعبدالله گفتم: ابن زبير از متعه نهى مىكند و ابنعباس به آن دستور مىدهد ( تو چه مىگويى؟ ) گفت: سخن در نزد من است ما ، در زمان رسول خدا « ص » ( تا زمان عمربنخطاب ) متعه داشتيم پس وقتى عمربنخطاب روى كار آمد گفت: خداوند آنچه براى پيامبرش خواست حلال كرد و قرآن در جايگاههاى خويش نازل شد پس حج خويش را از عمره جدا كنيد و به دنبال ازدواج دائم باشيد ( و كسى حق ندارد ازدواج موقت انجام دهد ) پس اگر مردى با زنى ازدواج موقت انجام دهد او را سنگسار مىكنم.» - الغدير6 / 211 و مسند ابى داوود ، ص 248ù247.
ابنعباس مىگويد: اولين فرزندى كه از متعه به دنيا آمد ( عبدالله بنزبير ) آل زبيربود. - الغدير 6 / 209 ، به نقل از العقد الفريد 2 / 139.
عبدالله به عطا مىگويد: از امام باقر « ع » دربارهى آيه شريفه «و اذ اسرّالنبى» پرسش كردم ، فرمود: رسول خدا « ص » با زنى ازدواج موقت ( متعه ) انجام داد سپس به بعضى از همسرانش مطلب را بيان فرمود ، آن همسر پيامبر « ص » را متهم به كار زشت ( فاحشه ) نمود ، حضرت به او فرمود: آن براى من حلال است زيرا ازدواج تا زمان مشخص است تو آن را كتمان كن ولى آن زن خبر را براى بقيه زنان پيامبر « ص » پخش كرد. - وسايل الشيعه 14 / 440.
شعبةبنمسلم مىگويد: من بر «اسماء» دختر ابىبكر وارد شدم و از او درباره متعه سؤالكردماو گفت: ما آن را در زمان رسول خدا « ص » انجام مىداديم. - وسايلالشيعه 14 / 441.
مرحوم صدوق نير نقل مىكند كه على « ع » زنى را در كوفه از قبيلهى بنى نهشل متعه كرد. - وسايلالشيعه 14 / 440.
ما به عنوان نمونه به چند روايت در منابع شيعى و سنى دربارهى رواج متعه در ميان اهلبيت « عليهم السلام » و صحابه و حتى بزرگان اهلبيت « عليهم السلام » اشاره كرديم تا معلوم شود كه نويسنده يا يك فردِ بىاطلاع نسبت به احكام و تاريخ است يا فردى مغرض و سرسپرده است.
سن متعه
نويسنده كه از خيالبافيهاى خود لذّت برده در صفحهى 83 با ذكر روايتى درباره سن زنى كه مىتواند صيغه شود دادِ سخن سر مىدهد و سپس با ذكر فتوايى از حضرت امام خمينى قدس سره مبنى بر اين كه مىشود بچه شيرخوار را صيغه كرد همه چيز را به باد تمسخر مىگيرد غافل از آن كه اولاً از امام صادق « ع » دربارهى صيغه كردن دختر سؤال كرده است نه دختر بچه ( ولى متأسفانه مثل ساير روايات ، نويسنده ، جاريه كه به - وسايلالشيعه 14 / 461. معناى دختر است به معناى دختر بچه معنا كرده است ) و ثانياً؛ حضرت ، سن دخترى را كه مىشود با او ازدواج موقت داشت و فريب نمىخورد ده سال ذكر كرده است و در اسلام دختر 9 ساله بالغه است و در مناطق حجاز دخترها قبل از 10 سالگى ازدواج مىكنند و به خانه شوهر مىروند نمونهى آنان ، حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا « عليها السلام » است كه در 9 سالگى ازداوج كرد و در 10 سالگى مادر شد وبنابر نقل اهل سنت عايشه در6 سالگى به عقد پيامبر اسلام « ص » درآمدودر 9سالگى به خانه آن حضرت رفت .بلكه اهل سنت - صحيح بخارى 2 / 461-460 باب تزويج النبى عائشه.ودلائل النبوة7 / 284.لازم به ذكر است كه طبق بعضى ازنقلهاعايشه بيوه بود كه به عقد پيامبر « ص » درآمد. فتوا دادهاند كه نكاح شير خوار جايز است بالاتر اين كه مالك وشافعى وابوحنيفه -مغنىابن قدامه 9 / 160 فتوادادهاندكه نزديكى كردن بادختر بچهاى كه طاقت جماع دارد جايزاست.اگر - شرح النوى بر صحيح مسلم 9 / 206 نويسنده از اين مطالب بىخبر است پس چگونه مىخواهد دربارهى مسائل مهم اسلام اظهار نظر كند و اگر مطلع است پس با چه جرئتى احاديث شيعه را به باد تمسخر مىگيرد؟!
اما فتواى حضرت امام خمينى را در تحريرالوسيله نيافتيم و به فرض صحّت اين انتساب ( كه به نظر مىرسد در آن نيز تحريف صورت گرفته است ) اشاره به اصل محرميت است يعنى مىشود دختر بچه شيرخوار را صيغه كرد و با او محرم شد و ازدواج دختر بچه موجب محرميت است و فرد با او و مادر و مادربزرگش محرم مىشود نه چيزى كه نويسنده تصور كرده از قبيل شهوترانى و نزديكى و...!! اللهم اشف كل مريض
امّا دربارهى داستان جوانى كه سنّى بود و از مرحوم آيةالله خويى خواست تا دخترش را به طور موقت به ازدواج او درآورد به نظر مىرسد ( اگر اصل داستان مثل بعضى از ادعاهاى ديگرش ساختهى خود نويسنده نباشد ) هر دو جوان سنى بودند و با نقشهاى حساب شده مىخواستند موجبات تحقير مذهب شيعه را فراهم كنند و هتك خانواده مرجعيّت شيعه نمايند كه آن مرجعِ آگاه نقشه آنان را خنثى نمود و فرد ضعيف النفسى مثل نويسنده، فريب خورده و فكر كرده است كه يكى از آنان شيعه و ديگرى سنى است و آن شيعه از مذهب دست كشيده است كجاى دنيا پيدا مىشود يك جوان شيعه معتقد به مذهبِ اهلبيت « عليهم السلام » به خاطر يك مسئله فقهى دست از مذهب و ولايت و محبّت خاندان پيامبر « ص » بردارد و محبّت قاتلان و غاصبان حقوق اهلبيت « عليهم السلام » را در دل خود جاى دهد؟ !
واين جواب را هر فردى مىتواند به آن سنى موهوم بدهدكه بسيارى از امور جايز وجوددارند ولى از انجام آن در شرايطى خود دارى مىكنيم ؛نظير طلاق ودادن دختر به فرد بيمار وبخيل وبداخلاق وپست .ودرصورت بودن نكاح دايم با فرد شايسته ازدواج موقت پسنديده نيست گرچه در اسلام جايزاست؛زيرا درازدواج دايم حق نفقه وارث و...وجودداردولى در ازدواج موقت نيست.بنا براين ممكن است چيزى حلال باشدوانسان به آن راضى نباشد ودادن دختر به سنى ازاين قبيل است.
تحريم متعه
نويسنده ادعاى مىكند «كه صيغه ( ازدواج موقت ) در عصر جاهليت مباح بوده است وقتى كه اسلام آمد تا مدتى آن را بر حكم اباحتش باقى گذاشت و آنگاه در غزوه خيبر براى هميشه حرام گرديد اما آنچه در نزد ما شيعيان اعم از عوام و فقهاء معروف است اين است كه صيغه را عمربنخطاب حرام كرده است ، در حالى كه خود حضرت رسول - « ص » - در غزوه خيبر حرام بودن آن را اعلام فرمودهاند» ، آنگاه دو روايت براى اثبات ادعاى خود نقل مىكند يكى از اميرمؤمنان « ع » كه فرمود: پيامبر « ص » در روز جنگ خيبر گوشت الاغ اهلى و ازدواج متعه را حرام كرد و ديگرى از امام صادق « ع » در جواب اين پرسش كه آيا مسلمانان در زمان رسول خدا « ص » بدون شاهد ازدواج مىكردند؟ فرمودند: خير.
و گمان كرده كه «اين دو روايت براى نسخ حكم متعه و ابطال آن حجت قاطع به شمار مىآيد» و ادعاء مىكند كه اميرمؤمنان « ع » از خود نبىاكرم « ص » حكم تحريم را نقل كرده و بقيه ائمهاطهار « عليهم السلام » بعد از ايشان اين حكم را دانسته و نقل كردهاند و بعد ادعاى ديگرى دارد مبنى بر اينكه رواياتى كه خلاف اين حكم ( حرمت متعه ) است همه جعلى است و همهى ائمه « عليهم السلام » مىدانستند كه متعه حرام است و مىنويسد: «اگر امام صادق - « ع » - حكم حرام بودن متعه را نمىدانست نمىفرموند نكاح بدون شاهد درست نيست» در آخر نتيجهگيرى مىكند كه: «مشخص شد كه رواياتى كه به متعه يا صيغه ترغيب مىكند يك حرف آن از ائمه اطهار - « عليهم السلام » - ثابت نيست بلكه نيروهاى ستون پنجم و دشمنان قسم خورده اسلام كه منظور شان بدنام كردن اهل بيت و توهين به آنان بوده است اين گونه روايات را جعل كردهاند... در حالى كه حتى يك نفر از ائمه اطهار - « عليهم السلام » - و حتى يك مرتبه هم ثابت نيست كه متعه كرده باشند يا اينكه به حلال بودن متعه حكم داده باشند... پس ديديم كه جعل كنندگان اين روايات جز دشمنان اسلام و دشمنان اهل بيت نمىتوانند باشند والانعوذبالله از اين روايات تكفير اهل بيت ثابت مىشود!» ما در اينجا به طور اجمال به بررسى ادعاهاى بىدليل نويسنده مىپردازيم ؛ تنها دليل براى نسخ حكم مباح بودن متعه دو روايت ذكر شده مىداند و ادعا مىكند كه نزد شيعيان معروف است كه عمربنخطاب آن را تحريم كرده حال به جملات زير توجه كنيد تا روشن شود حكم تحريم متعه توسط چه كسى صادر شد و سپس به نقد بقيه مطالب مىپردازيم ( اين روايات از كتب اهل سنت است ) . تا بيش از پيش دروغگويى نويسنده ثابت شود كه تنها شيعيان حكم تحريم متعه را به عمر نسبت نمىدهند و او را بدعتگذار نمىدانند بلكه بسيارى از اهل تسنن نيز مانند شيعيان اظهار نظر مىكنند و اگر اين روايات جعلى است معلوم شود كه كتب اهل سنت پر از احاديث جعلى است كه به قول ايشان دشمنان اسلام و نيروهاى ستون پنجم اين روايات را جعل كردهاند ( و وارد كتابهاى معتبر اهل سنت نمودهاند ) .
1 ) جابربنعبدالله مىگويد: «ما با يك مشت خرما و آرد در زمان رسول خدا صلى الله وعليه وسلم و ابىبكر متعه مىكرديم تا آن كه عمر در قضيه ( ازدواج موقت ) عمروبنحريث از آن نهى كرد». - الغدير 6 / 205 و 206.وصحيح مسلم 2 / 1023 كتاب النكاح باب المتعه.
2 ) خوله دختر حكيم بر عمربنخطاب - رضىالله عنه - وارد شد و گفت: «ربعية پسر اميه زنى را متعه كرده است و از آن حامله شده است پس عمر - رضىالله عنه - در حالى كه عبايش به زمين كشيده مىشد ( از خانه ) بيرون آمد و گفت: اين متعه است اگر پيش من آورده بودى او را سنگباران مىكردم.» الموطأ 2 / 542 و الغدير 6 / 206.
3 ) ابنجريرطبرى از على نقل مىكند كه فرمود: «اگر عمر پيش از اين نهى از متعه نكرده بود من حتماً بر آن فرمان مىدادم و به جز شقى ( بدبخت ) زنا نمىكرد.» - الغدير 6 / 207.وكنزالعمال 16 / 523-522.
4 ) عروه به ( عبدالله ) بنعباس گفت: «از خدا نمىترسى كه به مردم اجازه مىدهى متعه كنند؟ ابنعباس گفت: برو از مادرت بپرس ، عروه گفت: امّاابوبكر و عمر چنين نكردند. ابنعباس گفت: به خدا سوگند شما دست بردار نيستيد تا خداوند شما را عذاب كند من از پيامبر صلى الله وعليه وسلم برايتان مىگويم و شما از ابوبكر و عمر برايم حديث مىگوييد؟» علامه امينى بعد از نقل حديث فوق مىگويد: «علت اينكه ابنعباس به عروه گفت از مادرت ( كه اسماء دختر ابوبكر بود ) بپرس اين بود كه زبير او را متعه كرد و از او عبداللهبنزبير به دنيا آمد. راغب در محاضرات جلد 2 ، ص 94 مىگويد: عبداللهبنزبير ايراد به عبداللهبنعباس مىگرفت كه چرا مىگويد: متعه حلال است. عبدالله بنعباس به او گفت: از مادرت بپرس كه چگونه پدرت حايل را بين خود و مادرت برداشت؟ عبدالله بنزبير از مادرش پرسيد مادرش به او گفت: من تنها تو را از راه متعه زاييدم.» - الغدير 6 / 209 - 208.
5 ) المتقى الهندى از ابى قلابه نقل مىكند كه عمرگفت:دومتعه در دوران رسول خدا صلى الله وعليه وسلم بود كه من از آنها نهى مىكنم و ( برانجام آن ) ها عقاب مىكنم ( ازدواج موقت و متعه حج ) .» شيعه پاسخ مىدهد ، ص 100 وكنزالعمال 16 / 521.
اينها از جمله دهها رواياتى است كه در مجامع روايى اهل سنت درباره حلال بودن متعه در زمان پيامبر « ص » و ابوبكر و اول زمان عمر بوده است و بسيارى از بزرگان اهل سنت به آن فتوا داده و عمل كردهاند. - مرحوم علامه امينى ره در الغدير تحت عنوان ( من اباح متعه النساء ، كسانى كه متعه زنان را مباح مىدانند ) نام دهها تن از بزرگان اهل سنت را از منابع سنى مىآورد ، از جمله آنان ؛ جابربنعبدالله ، عبداللهبنمسعود ، عبدالله بنعمر ، معاويةبنابىسفيان ، ابوسعيد خدرى ، زبيربنعوام ، ابىبنكعب ، ربيعةبناميه ، سعيدبنجبير ، طاوس يمانى سدى ، مجاهد ، پيروان عبدالله بنعباس از اهل مكه و يمن ، مالك بن انس ( امام فرقه مالكيه ) و ابن جريح مكى. ابوحيان در تفسيرش بعد از نقل اباحه متعه مىگويد: «و بر اين قول جماعتى از اهلبيت و تابعين هستند و اين اباحه را كسانى چون ابنجريح مكى متوفى 150 قبول كردهاند. شافعى مىگويد: ابن جريح 70 زن را صيغه كرد و ذهبى مىگويد: او با حدود 90 زن ازدواج متعه كرد.» به نقل از تفسيرقرطبى ، 5 ، ص 133 ، فتح البارى ، 9 ، ص 142. سرخسى در مبسوط مىگويد: «تفسير متعه آن است كه به زنى بگويد: تو را متعه مىكنم ( از تو بهره مىبرم ) به اين مدت و به اين مقدار و اين نزد ما باطل است ولى نزد مالك بنانس جايز است و ابنعباس نيز همين قول را دارد. الغدير ، ج 6 ، ص 223 - 220.
از مطالب فوق بىاساسى ادعاهاى نويسنده كاملاً واضح شد و نيازى به توضيح ندارد و معلوم شد كه تحريم متعه بدعت خليفه دوم بوده است و بسيارى از اهل سنت كه آزادمنش بودند نظر خليفه را نپذيرفتند مگر در شرايط ترس و خفقان و رواياتى كه در فضيلت متعه از اهلبيت « عليهم السلام » رسيده است به خاطر حفظ سنت اسلامى و مخالفت با بدعتگذاران است همانطور كه از روايات فضيلت استفاده مىشود.
ما در اينجا درباره دو حديثى كه نويسنده براى نسخ متعه به آن استدلال كرده است نقد كوتاهى داريم.
اما حديث اول ؛ راوى آن زيدبنعلىبنالحسين « ع » است كه اشاره به حرمت متعه و گوشت الاغ اهلى دارد. اولاً چون مطابق با نظر خلفاى اهل سنت است حمل بر تقيه مىشود و احتمال تقيه در آن زياد است.ضمن اين كه سند اين حديث ضعيف است به خاطر عمروبن خالد كه مورد اعتماد اهل رجال نيست ونيز راوى ديگرش حسين بن علوان كه سنى است.و ثانياً در جمع با ساير روايات كه به صورت متواتر دو فرقه ( شيعه و سنى ) آوردهاند حمل بر حرمت موقت مىشود به خصوص كه گوشت الاغ كراهت دارد و حرمت ندارد و در جنگ خيبر به خاطر جلوگيرى از نابودى الاغ اهلى پيامبر اسلام « ص » از آن منع كرد ( همانطور كه در بعضى از روايات بر آن تصريح شده است ) و منع از مصرف گوشت الاغ در آن شرايط موقت بوده است وهيچ يك از فقها فتوا به حرمت گوشت الاغ نداده است وتعجب از كسى است كه خودرا در زمره مجتهدان مىداند از اجماع فقهاى شيعيدرباره حرام نبودن گوشت الاغ بى اطلاع است!!و ثالثاً اين روايت به فرض صحّت و دلالتش بر حرمت دائم به خاطر معارضهاش با دهها روايت ديگر كه به صورت متواتر وارد شده است و نيز مخالفتش با قرآن ، كنار گذاشته مىشود و به آن عمل نمىشود. زيرا با يك روايت نمىشود از آيه قرآنى كه دهها روايت و عمل امّت را به دنبال دارد اعراض كرد.
مرحوم شيخ طوسى بعد از نقل روايت تحريم متعه و الاغ اهلى مىگويد: «اين روايت در حال تقيه وارد شده است و بر خلاف نظر شيعه است و هر كس روايات و روش امامان ما « عليهم السلام » را دربارهى مباح بودن متعه بداند علم به اين مطلب دارد. پس نياز به بحث زياد در اين رابطه نيست.» - تهذيب الاحكام 7 / 253.
امّا روايت دوم ؛ دلالت دارد بر وجود شاهد براى ازدواج در عصر پيامبر اسلام « ص » و اين روايت هيچ ربطى به حرمت ازدواج موقت و نسخ حكم حليت آن ندارد ، زيرا همان طور كه در ازدواج دائم شاهد گرفته مىشود در ازدواج موقت نيز مىتوان شاهد گرفت و از روايات نيز استفاده مىشود كه اين كار بهتر است و بودن شاهد در هنگام ازدواج ارتباطى به نسخ حكم ازدواج موقت ندارد. بلكه خود همين روايت صريح در حلال بودن متعه است اصل حديث چنين است:
معلىبنخنيس مىگويد: «به امام صادق « ع » گفتم: چند شاهد در متعه كافى است؟ فرمود: يك مرد و دو زن ، گفتم: اگر هيچ كس را نيافتند چه كار كنند؟ فرمود: بر آنان مشكلى نيست ، گفتم: نظر شما چيست اگر آنان نگران بودند از اينكه ديگران خبردار شوند؟ آيا يك شاهد كافى است؟ فرمود: آرى ، گفتم: فدايت شوم آيا در زمان رسول خدا « ص » بدون شاهد ازدواج مىكردند؟ فرمود: خير.»
مرحوم شيخ طوسى بعد از نقل روايت فوق مىنويسد: «اين روايت تنها منع از ازدواج موقتبدون شاهد است و در عصر رسول خدا « ص » تنها ازدواج با شاهد بوده است و گرفتن شاهد بهتر است و نبودن ازدواج بدون شاهد در عصر آن حضرت دليل بر منع آن نيست همانطور كه مىدانيم بسيارى از كارهاى مباح بوده و در زمان پيامبر « ص » اتفاق نيفتاده است و ممكن است روايت جنبه احتياط را بيان كند تا اينكه زن گمان نكند اين كار خلاف شرع است.
سپس مرحوم شيخ طوسى روايتى ذكر مىكند مبنى بر اينكه وجود شاهد به خاطر اين است كه زن گمان نكند كه اين كار خلاف شرع است. - تهذيب الاحكام 7 / 262.
بنابراين نه تنها اين روايت بر حرام بودن ازدواج موقت دلالت ندارد بلكه برعكس دلالت بر مباح بودن آن دارد.
مطلبىرا كه نويسنده از مرحوم شيخ طوسى در توضيح روايت نقل مىكند وجود خارجى ندارد وتنها مطلبى كه ما دربالا از وىذكركرديم در تهذيب هست به آنان كه داعيه علم واجتهاددارند وخود را آزادمنش وامين مىدانندواين طور مطلب مىسازند يا تحريف مىكنندچه بايد گفت؟!!
تمسّك به يك روايت براى جلوه تناقض
نويسنده باآوردن روايتى ازامامصادق « ع » مىخواهدتعارض بين روايات درباره ازدواج موقت رادرست كند.مضمون روايت كهاز نظرسند ضعيفاست وازامامصادق « ع » نقلشدهاستچنيناست:
زنى نزد عمر آمد و گفت زنا كردم عمر دستور سنگسار او را داد وقتى خبر به اميرمؤمنان « ع » رسيد ، پرسيد چگونه زنا كردى؟ گفت از بيابانى عبور مىكردم خيلى تشنه شدم از فردى باديهنشين آب خواستم ، آن فرد تنها زمانى راضى شد به من آب دهد كه من خودم را در اختيارش قرار دهم. اميرمؤمنان « ع » فرمود: به خداى كعبه اين ازدواج است. وى بعد از نقل روايت ضمن اشاره به اينكه متعه با رضايت طرفين صورت مىگيرد و در اينجا زن مجبور بوده براى حفظ جانش تن به چنين كارى بدهد مىخواهد تناقض را نشان دهد زيرا به نظر وى از يك طرف طبق فتاواى فقهاى شيعه بايد رضايت طرفين در متعه باشد ولى در اينجا رضايت نبوده ولى باز حضرت آن را ازدواج مىداند.
لكن جواب ايراد را مرحوم صاحب جواهر داده است وى مىفرمايد: «اين روايت حمل مىشود بر اينكه اين كار در حكم ازدواج است به خاطر اضطرار و مجبور بودن زن ، همان طور كه در همين روايت به نقل ديگرى آمده است: آن زن گفت: چون عطش بر من اثر كرد به نزد او رفتم پس او مرا آب داد و به من تجاوز كرد. على « ع » فرمود: اين همان است كه خداوند مىفرمايد: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» پس هر كس مجبور شد و ستمگر و تجاوزگر نبود ( پس گناهى بر او نيست ) و اين زن ستمگر و تجاوزگر نيست. آنگاه عمر او را رها كرد و گفت: لو لا على لهلك عمر ، اگر على نبود عمر نابوده شده بود.» - جواهرالكلام 30 / 154 - 153.
مفاسد ( ساختگى ) صيغه
نويسنده تحت اين عنوان هفت مفسده براى ازدواج موقت ذكر مىكند و ما به آنها اشاره مىكنيم و به طور اجمال به بررسى آن مىپردازيم:
1 ) در مفسدهى اول وى مدعى است كه «مخالف با نصوص شرع است» كه بىاساس بودن اين ادعا در بحثهاى گذشته ثابت شد و در سطور بعدى نيز در اين رابطه سخن خواهيم گفت.
2 ) در مفسدهى دوم وى مدعى است كه «اين ديدگاه باعث شده كه روايات دروغينى ساخته شود و به ائمه اطهار - « عليهم السلام » - منسوب گردد.» ما هم مىگوئيم آرى ؛ اين ديدگاه كه مخالف نظر خليفه دوم بوده است سبب جعل حديث شده است و افرادى به خاطر جلوگيرى از طعن بر خليفه دوم و توجيه خلاف شرعهاى وى روايات متعددى را جعل كردهاند مبنى بر اينكه خود پيامبر « ص » متعه را حرام اعلام كرده است ( لكن اين روايات آنقدر مضطرب و متناقض است كه هركس به آنان رجوع كند بر جعلى بودن آنها پى مىبرد، جلد 6 الغدير مىتواند در اين رابطه منبع خوبى باشد. )
3 ) در مفسدهى سوم وى مدعى مىشود كه «در اين روايات حتى صيغه با زن شوهردار كه شوهرش زنده و موجود است جايز دانسته شده است» و سپس نتيجهگيريهاى آنچنانى مىكند. اى كاش اين فرد كه خود را محقق مىداند لااقل يك روايت يا فتوا در اين باره ذكر مىكرد تا بدانيم در كدام روايت يا چه كسى متعه زن شوهردار را جايز دانسته است؟!
ما فقط يك جمله مىگوييم و آن اينكه اين اولين و آخرين حرف بىاساس نيست «هذا بهتان عظيم يعظكم الله ان تعودوا لمثله ابداً» ، «اين دروغى بزرگ است خداوند به شما نصيحت مىكند كه هرگز مثل آن را مرتكب نشويد.» - سوره نور ، آيه 16 و 17.
4 ) در مفسدهى چهارم وى مدعى است كه «اولياى خانوادهشان نمىتوانند بر دختران باكرهشان مطمئن باشند چون ممكن است بدون اطلاع و رضايت خانواده با كسى ( ازدواج موقت ) داشته باشد و صيغه شوند و چه بسا ناگهان پدر مطلع مىشود كه دخترش قبل از ازدواج حامله است.» و نتوانند كارى انجام دهند.
پاسخ اين حرف نيز روشن است زيرا بسيارى از فقهاى شيعه اذن پدر را در ازدواج دختر باكره شرط مىدانند و فرقى بين ازدواج دائم و موقت نيست. رجوع به رساله عمليه مراجع بزرگ تقليد اين واقعيت را نشان مىدهد.
5 ) در مفسدهى پنجم وى مدعى است صيغه كردن بازى كردن با آبروى مردم است ، روشن است اين ديدگاه مربوط به كسانى است كه ازدواج موقت راخلاف شرع مىدانند و آن را زنا محسوب مىكنند. آيا ازدواج موقت بازى با آبروى مردم است يا عمل لواط كسانى كه متعه را حرام مىدانند و لواط را انجام مىدهند؟! يحيىبناكثم از جمله كسانى بود كه سخت با متعه مخالف بود و آن را به شدت حرام مىدانست ولى مرتب با جوانان و پسران زيبا كه صورتشان بدون مو بود لواط مىكرد و با آن مأنوس بود!!! حال كداميك بازى با - اجتهاد در مقابل نص ، ص 223 و 224. آبروى مردم است؟!!احكام خداوند تابع اميال اشخاص نيست بلكه تابع مصالح ومفاسد واقعى است وخداوند با علم به آنها احكام را وضع كرده است. ممكن است بعضى از اموررا براى خود دوست داشته باشد ولى براى ديگران نپسنددمثلاينكه دوست دارد چند همسر داشته باشد ولى آن را براى دختران وخواهرانش نپسندد ودوست داشته باشد متعه انجام دهد ولى دوست نداشته باشد كسى بادخترش يا خواهرش ( به خاطر نكاح دايم ) متعه انجام دهدواين دوست داشتن ونداشتن دليل بر حرمت تعدد زوجات متعه نمىشود.
6 ) در اين مفسده به نظر نويسنده مرد و زن از هم ارث نمىبرند و رضايت سرپرست زن شرط نيست و گواه و اعلان نيز ندارد ولى از روايات قبل روشن شد كه گرچه اعلان لازم نيست لكن گرفتن گواه بهتر است و رضايت پدر دختر باكره شرط است و ارث بردن از يكديگر تابع توافق و قرارداد بين زن و مرد است.ضمن اين كه بعضى از اهل سنت ازدواج به دون گواه واعلان را صحيح مىدانندومعتقدندكه در مواردى زن و شوهر از هم ارث نمىبرند -ر-ك به مغنى ابن قدامه 7 / 500 و339 و166 و 131
اما روايت منسوب به امام صادق « ع » كه زن را،متاع كرايهاى معرفى كردهاست سندشبه خاطر سعدان بن مسلم ضعيفاست وى دركتابهاى رجال توثيق نشدهاستآرى در منابع اهل سنت ديده مىشود كه آنان كرايه كردن زن را جايز -معجم رجال الحديث 8 / 98-99 مىشمارند هيچ مفسدهاى در اين بخش به چشم نمىخورد،نظيرابوحنيفه.ك - اقتضاءالصراط المستقيم ص 236.
7 ) به نظر نويسنده ( ازدواج موقت ) «صيغه راه را براى زنان و مردان اوباش باز كرده» تا آبروى دين را بريزند ولى حقيقت آن است كه جلوگيرى از ازدواج مشروع موقت آن قدر مفاسد به دنبال دارد كه قابل شمارش نيست و اگر اين راه حلال الهى بسته نشده بود به تعبير اميرمؤمنان « ع » به جز افراد شقى و بدبخت آلوده به زنا نمىشدند. - الغدير 6 / 207.
تأويل بىدليل ( يا با دليل ) دزد راه كيست؟ نويسنده حكايتى را از مرحوم آيةالله خويى نقل مىكند كه نامبرده روايت تحريم متعه در روز خيبر را حمل بر تحريم موقت كرده و ما چون بحث دربارهى دو روايت مورد استثناى نويسنده را به طور مفصل بحث كرديم از تكرار آن پرهيز مىكنيم و در آنجا ثابت كرديم كه تأويل نويسنده بىدليل و برخلاف نظر بسيارى از بزرگان اهل سنت است نه نظر مرحوم آيةالله خويى و نيز از مباحث گذشته روشن شد كه دزد راه كيست؟ آنان كه روايت را جعل مىكنند و روايت قيچى شده را مورد تمسك قرار مىدهند و به يك روايت ضعيف و معارضِ با دهها روايت ديگر استناد مىكنند و گفتن دروغ و نسبت ناروا از سرتاسر نوشتارشان مىبارد و كتابهاى آن چنانىِ خود را بين افراد غير مطّلع ، به صورت مجانى توزيع مىكنند دزد راه هستند ، آيا اينان دزدانى نيستند كه براى فريب جوانان و جداكردنشان از مذهب اهلبيت « عليهم السلام » و با مطرح كردن مسايل فرعى مىخواهند آنان را از مسائل اصلى و دشمنشناسى و مقابله با دشمنان اسلام باز دارند؟!
جوانان ما به خوبى مىدانند كه فقهاى بزرگوارى چون امام خمينى ( ره ) بودند كه به مسلمانان عزت بخشيدند و جلو دزديها را گرفتند.
نويسنده بعد از شاهكاريهاى خود در حمايت از نظر عمربنخطاب فقهاى شيعه را در دام افتاده ، معرفى مىكند!! الحمدلله كه در عالم اسلام يك نفر پيدا شد و فهميد هزاران تن از بزرگان اسلام از زمان رسول خدا « ص » تا الان در دام افتادهاند و او تنها كسى بود كه توانست از دام نجات پيدا كند!!
رأى قرآن چيست؟ نويسنده راه مبارزه با فساد و تباهى و جلوگيرى از دزدان را رجوع به قرآن مىداند و با تمسك به دو آيه ، دو راهكار معرفى مىكند ؛
1 ) عفاف ( خويشتندارى )
آيه مربوط كه در سوره نور آمده است از كسانى كه زمينهى ازدواج بر ايشان فراهم نيست مىخواهد عفت پيشه كنند تا خداوند از فضل خود ، آنان را بىنياز كند و زمينهى ازدواج را برايشان فراهم سازد.ولى اوّلاً؛در آيه از كسانى كه توانايى ازدواج ندارند خواسته شده خوشتندار باشند وكسانى كه مىتوانند ازدواج موقت كنند ضرورتى براى خويشتندارى ندارندوثانياً؛مىشود آيه را اين طور معنا كرد كه به وسيله متعه عفت پيشه كنند تاخداونداز فضل خود آنان را بى نياز كند ووسيله ازدواج دايم را فراهم سازد همان طور كه اين مضمون در بعضى از روايات واردشده است وگرنه روشن است كسانى كه از -كافى 5 / 452. اين طريق پاك مىمانند و در برابر تمايلات جنسى و زمينهى شهوترانى بيرونى تاب مقاومت دارند و خود را حفظ مىكنند اندك هستند.
2 ) آيه ازدواج با كنيزان
خداوند در سوره نساء به كسانى كه توانايى ازدواج با زنان آزاده را ندارند سفارش مىكند با كنيزان عفيفه ازداوج كنند.
مخفى نماند كه آيه ازدواج با كنيزان بعد از آيه متعه وارد شده است وخود همين -سوره نساء آيه 24-25. مىرساند كه ازدواج با كنيزان براى كسى است كه نتواند ازدواج بازنان آزاد اعم از ازدواج دايم يا موقت داشته باشد.
3 ) راهكار سوم ؛
ولى بر همه واضح و روشن است كه با گسترش فرهنگ ابتذال در جامعه بشرى از طريق ماهواره و فيلمها و شبكه سراسرى اينترنت و... و عدم وجود كنيز در جوامع اسلامى ، براى جوانانى كه امكان ازدواج بر ايشان فراهم نيست و گاهى به منظور ادامه تحصيلات خود بايد سالهاى متمادى در يك كشور يا شهر غريب به سر ببرند صرف سفارش كردن به خويشتندارى و كنترل غريزه جنسى و عدم ارائه راه كار عملى مشكل را برطرف نمىسازد و افرادى كه نمىتوانند به حالت عزوبت باقى بمانند بىترديد در منجلاب فحشا و آلودگى سقوط خواهند كرد. در اينجاست كه نقش راهكار سومى كه قرآن بر آن تصريح دارد روشن مىشود زيرا ممكن نيست آئين اسلام شريعت جاودانه و آخرين دين باشد و طرحى براى اين معضل فراگير نينديشيده باشد. راهى كه قابل اجراست و در زمان رسول خدا « ص » به آن عمل شده است و بعدها مورد اختلاف واقع گرديده است و قرآن به آن تصريح دارد ازدواج موقت است. در سوره نساء مىخوانيم:
«فما استمعتم به منهم فاتوهن اجورهن فريضة» ، «پس هرگاه از آن زنان بهرهمند شديد مزد آنان را ( كه مهر معين است ) بپردازيد.» - سوره نساء ، آيه 24.
مفسران شيعه و سنى برآنند كه آيه يادشده در مورد نكاح متعه نازل گرديده است و صاحبان صحاح و مسانيد و جوامع روايى اهل سنت پذيرفتهاند كه اين امر در اسلام بوده است.
تنها يك سؤال مطرح است كه آيا حكم نكاح متعه نسخ شده است يا خير؟ كه جواب آن از لابلاى مباحث گذشته روشن شد روايات و تاريخ اسلام حاكى از آن است كه عمل به اين حكم الهى تا زمان خلافت خليفه دوم در ميان مسلمانان رايج بوده است و خليفه دوم از آن نهى كرده است.
در اينجا يادآورى يك نكته ضرورت دارد و آن اينكه ؛ كسانى كه از ازدواج موقت ( متعه ) هراس دارند و آن را نامشروع مىپندارند بايد توجه داشته باشند كه تمام فقها و محققان اسلامى نظير آن را از نظر معنا در عقد دائم پذيرفتهاند و آن اين كه مرد و زن عقد دائم ببندند ولى نيت هر دو آن باشد كه بعد از يك سال يا كمتر يا بيشتر به وسيله طلاق از هم جدا گردند.
واضح است كه چنين پيوندى به حسب ظاهر دائمى و در حقيقت موقت است و تفاوتى كه اين گونه نكاح دائم با متعه دارد اين است كه متعه در ظاهر و باطن محدود و موقت است ولى اين نوع ازدواج دائم به ظاهر هميشگى و در باطن محدود است. كسانى كه اين نوع ازدواج دائم را كه مورد پذيرش همه فقهاى اسلامى است جايز مىدانند چگونه از تشريع و تجويز نكاح متعه بر خود ترس و هراس راه مىدهند؟ قابل توجه است كه تمام شرايطى كه در نكاح دائم مطرح است در نكاح موقت نيز هست ، تنها تفاوت در دائم و موقت بودن است شرايط زير همانطور كه در ازدواج دائم معتبر است در نكاح موقت نيز معتبر است ؛
1- زن و مرد نبايد مانع شرعى در ازدواج داشته باشند وگرنه عقد آنان باطل است.
2- مهريه مورد رضايت طرفين در عقد بايد ذكر شود.
3- مدت ازدواج بايد معين باشد.
4- عقد شرعى اجرا گردد.
5- فرزند متولد از آنان مشروع است و نام پدر و مادر ( مانند عقد دائم ) در شناسنامه ذكر مىگردد.
6- نفقه فرزندان بر پدر است و اولاد از پدر و مادر ارث مىبرد.
7- زن در صورتى كه يائسه نباشد بايد عده نگهدارد.
تنها تفاوت اين است كه چون ازدواج متعه براى رفع ضرورت تشريع شده است هزينه زن بر عهده شوهر نيست و در صورتى كه شرط نكنند از يكديگر ارث نمىبرند و معلوم است كه اين دو تفاوت تأثيرى در ماهيت ازدواج ندارد. - براى اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب شيعه پاسخ مىدهد ، ص 102 - 95.
از مطالب فوق علت نهى امام صادق « ع » و امام رضا « ع » دربارهى نكاح متعه روشن شد ؛ زيرا ازدواج متعه براى رفع ضرورت است و در اين حال است كه انسان با انجام نكاح متعه خود را از گناه حفظ مىكند و طبيعى است خداوند براى چنين فردى پاداش اخروى نيز منظور مىكند ولى اين ازدواج مربوط به كسانى نيست كه داراى همسر شايسته هستند و براى آنان متعه ضرورت ندارد و لذا در روايت امام هفتم « ع » به علىبنيقطين دارد «ما انت و ذاك و قد اغناك الله عنها ، تو را به متعه چه كارى است خداوند تو را از آن بىنياز كرده است.»به خصوص فردى مانند على بن يقطين كه وزير - وسايل الشيعه ، ج 14 ، باب 5 ، از ابواب متعه ، حديث 1. هارون الرشيد بود كه در معرض خطر قرار داشت .گرچه در تتمه همين حديث كهنويسنده آنرا حذف كرده جملهاى است كه دلالت بر حلال بودن متعه دارد.ادامه حديث چنين است:«گفتم:ميخواهم حكم آن رابدانم.فرمود:در كتاب على « ع » ( وآثار مكتوب آن حضرت ) است.گفتم:ما متعه رازياد كنيم ومتعه زياد باشد؟فرمود:آيا چيزى جز آن موجب شادى وسرور است؟ در روايت ديگر از امام ابىالحسن « ع » است كه فرمود: متعه حلال مطلق است براى كسى كه با ازدواج ( دائم ) بىنياز نشده است.
سپس چنين فردى به وسيله نكاح متعه پاكدامنى خود را حفظ كند پس كسى كه با ازدواج ( دائم ) از آن بىنياز شد در صورتى كه همسرش از او غايب شد ( و به گناه مىافتد ) باز نكاح متعه برايش مباح است. - وسايل الشيعه ، ج 14 ، باب 5 ، از ابواب متعه ، حديث 1.
علّت ديگر براى نهى از متعه
يكى از علتهاى ديگرى كه موجب مىشد تا امامان « عليهم السلام » از نكاح متعه نهى كنند شرايط سياسى حاكم بود لكن نويسنده با حذف قسمت عمده روايت و تحريف در قسمتهاى ذكر شده خواسته اصل حرمت متعه را از نظر امام صادق « ع » ثابت كند. نهى امام صادق « ع » عمار را از ازدواج متعه در اين رابطه است اصل حديث چنين است:
عمار مىگويد كه امام صادق « ع » به من و سلميان بنخالد فرمود: «قد حرمت عليكما المتعه من قبلى مادمتما بالمدينة لا نكما تكثران الدخول علىّ فاخاف ان تواخذا فيقال: هؤلاء اصحاب جعفر ، من به خاطر ( مصالح ) خودم ازدواج متعه را تا زمانى كه در مدينه هستيد بر شما دو نفر حرام كردم زيرا شما زياد بر من وارد مىشويد و من مىترسم كه شما را ( در رابطه با متعه ) بازداشت كنند و بگويند: اينان ياران جعفر ( امام صادق ) هستند.» - كافى 5 / 467.
آيا نويسنده با تغيير جمله «قد حرمت عليكما المتعه» ، «بر شما دو نفر متعه را حرام كردم» به «قد حرمت عليكم المتعه» ، «بر شما شيعيان متعه را حرام كردم» و حذف بقيه روايت شيوه يهود و نصارى را در تحريف و خلاف جلوه دادن حق نپيموده است؟ضمن اين كه اين روايت مانند ساير روايات ضعيف است چون در يندش حكم بن مسكين است كه توثيقى در باره آن در كتب رجال وارد نشده است.
برخورد امام باقر « ع » ( قضاوت با شما )
اما برخورد امام باقر « ع » با سؤال عبداللهبنعمير برخورد يك ولىّ خدا با فردى پست و پليد است و از خود روايت ، پستىِ عبداللهبنعمير به خوبى استفاده مىشود او قصد دهنكجى به امام « ع » را داشته و امام كريمانه از او روى گرداند و به آيه شريفه «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً و چون نادانان، آنان ( عبادالرحمن ) را مورد خطاب قرار دهند ( عبادالرحمن ) از كنارشان به سلامت بگذرند و با آنان درگير نشوند.» عمل كرد. ما اصل - سوره فرقان ، آيه . روايت را نقل مىكنيم تا خوانندگان محترم خود قضاوت كنند:
زراره مىگويد: «عبداللهبنعميرليثى به نزد امام باقر « ع » آمد و گفت: چه مىگويى درباره ازدواج موقت زنان؟ فرمود: خداوند آن را در كتابش و بر زبان پيامبرش « ص » حلال شمرده است پس تا روز قيامت حلال است او گفت: آيا مثل تو چنين سخنى مىگويد در حالى كه عمر آن را حرام اعلام كرد و از آن نهى كرد؟! حضرت فرمود: گرچه او چنين كرده باشد. ( عبداللهبن عمير ) گفت: من به خدا پناه مىبرم از اينكه چيزى را كه عمر حرام كرده است حلال بشمارى. حضرت فرمود: تو حرف دوستت ( عمر ) را بگير و من نيز بر قول رسول خدا « ص » هستم. پس بيا تا من با تو ملاعنه كنم كه سخن رسول خدا « ص » درست و حرف دوست تو ( عمر ) باطل است. عبداللهبنعمير به امام رو كرد و گفت: آيا خوشحال مىشوى كه همسران و دختران و خواهران و دختران عمويت اين كار را انجام دهند. حضرت چون سخن از همسرانش و دختران عمويش شد از او چهرهاش را برگرداند.» - كافى 5 / 449.
خلاصه: از مباحث گذشته چنين نتيجهگيرى مىشود از آنجا كه اسلام يك دين جاودانه است و بايد پاسخگوى همه نيازهاى انسانها براى هميشه باشد لذا براى آنان كه زمينه ازدواج دائم را ندارند خداوند نكاح موقت را كه نظير نكاح دائم است قرار داده است و اين امر مطابق با شرع و عقل است و صدها روايت نيز بر آن دلالت دارد و بدين وسيله مىتوان از مفاسدى كه جامعه بشرى را با نابودى روبروى سازد جلوگيرى كرد و رواياتى كه بر منع آن دلالت دارد يا از روى تقيه صادر شده است يا به خاطر جو سياسى روز و يا جلوگيرى از هوسرانى است و هيچ دليل عقلى يا شرعى بر حرام بودن آن وجود ندارد.
بحث ديگر جاريه
نويسنده بحث ديگرى را در ادامه بحث متعه مطرح مىكند تحت عنوان «حديث بخوانيم» وى دو حديث از استبصار نقل مىكند مبنى بر اين كه امام باقر « ع » و امام صادق « ع » اجازه دادهاند كه فرد كنيزش را در اختيار ديگرى بگذارد تا از او بهره ببرد و سپس مىگويد: «اگر همه انسانهاى روى زمين جمع شوند و قسم بخورند كه امام باقر و امام صادق - « عليهما السلام » - چنين چيزى گفتهاند من يكى باور نخواهم كرد.
ائمه اطهار بسيار عزيزتر و شرافتمندتر و بزرگوارتر از آنند كه چنين چرنديات باطلى بر زبان آورند....» سپس الفاظ ركيك و زشتى را به كار مىبرد كه ما از تكرار آن معذور هستيم.
لكن بايد توجه داشت اولاً ؛ كنيزى كه در اينجا مطرح است خدمتگزاران در منازل نيستند بلكه مقصود كنيزانى هستند كه در صدر اسلام خريدارى مىشدند و جزو اموال انسان محسوب مىشدند.
ثانياً ؛ درباره بردگان و كنيزان در فقه كتابى وجود دارد و احكام خاص آنان در آنجا مورد بررسى قرار مىگيرد از جمله احكام آنان سبكتر بودن تكليفشان و كمتر بودن حد در صورت گناه بر آنان است.
ثالثاً ؛ بهرهبرى جنسى از كنيز مشروط به آن است كه همسر نداشته باشد همانطور كه از حديث شمارهى 4 و 7 كتاب استبصار جلد 3 استفاده مىشود.
رابعاً ؛ در روايت اول كه از امام باقر « ع » نقل شده آمده كه حضرت فرمود: آنچه صاحب كنيز براى خودش حلال است از كنيز بهره ببرد مىتواند آن را براى ديگرى حلال كند معنى روايت اين است كه اگر كنيز همسر داشته باشد فقط در انجام كارها مىتواند از او استفاده كند و حق بهره جنسى ندارد و اگر كنيز همسر ندارد مىتواند از او بهره جنسى و غيرجنسى ببرد و مىتواند آن را به ديگرى ببخشد و ديگرى نيز حكم صاحب اول كنيز را دارد به عبارت ديگر دو راه براى بهرهبرى جنسى از كنيز در اسلام وجود دارد ؛ يكى ازدواج و ديگرى مالك او شدن ( به شرطى كه همسر نداشته باشد ) روايت دوم كه از امام صادق « ع » وارد شده است نيز به همين مطلب دلالت دارد آنجا كه حضرت به محمدبنمضارب مىفرمايد: اين كنيز را بگير تا به تو خدمت كند و از او بهره ببر.
متأسفانه نويسنده مطابق با طبع و روش خويش به طور گزينشى عنوان و حديثى را انتخاب مىكند و بدون در نظر گرفتن مجموعه روايات و جوّ صدور كلام امام « ع » همه چيز را به باد تمسخر و فحاشى و هتاكى مىگيرد ، در حالى كه روايات نيز مانند آيات قرآنى مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ و عام و خاص دارد و بايد مجموع روايات را با يكديگر سنجيد و حكم اسلامى را بيان كرد مانند كسى كه مشروب بخورد و وقتى از او بپرسند چرا شراب مىخورى مىگويد خدا در قرآن گفته است حلال است!! زيرا خدا فرموده است «لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى» ، «در حال مستى به نماز نزديك نشويد.» پس معلوم مىشود مست بودن و ميگسارى بىاشكال است!!!
استدلال نويسنده نيز مانند اين فرد مشروبخوار است با اين تفاوت كه شرابخوار آيه قرآن را تكذيب نمىكند ولى نويسنده روايات را تكذيب مىكند.
خامساً ؛ كتب اهل سنت نيز پرازاين مطالب در اينباره است مثلاً دركتاب الفقه على مذاهب الاربعه آمده است: شخصى مالك كنيزى است آن را مىفروشد سپس قبل از آن كه به مشترى تحويل دهد با او نزديكى مىكند در اين صورت نه لازم است مهريه بپردازد و نه حدى بر آن مىخورد ولى مشترى مىتواند از قيمت آن كم كند در صورتى كه كنيز باكره باشد وگرنه از قيمت آن نيز چيزى كم نمىشود.وحتّى در ميان اهل سنّت كسانى هستند - الفقه على مذاهبالاربعه 4 / 123. كه قايلاند زن مىتواند كنيزش را حلال شوهرش كند؛نظير سفيان ثوريكه قايل به جواز تحليل است. -المحلى 12 / 206.
سادساً ؛ اصل بودن كنيز در جامعه اسلامى امروز منتفى است و لذا در كتابهاى فقهى اخير كلمهاى در اين رابطه ديده نمىشود با اين حال اين همه هياهو و توهين براى چه؟ آيا مشكل جوامع اسلامى بهرهبرى از كنيز است؟ تمام مشكلات و گرفتاريهاى مسلمين را نويسنده رفع نمود تنها همين يك مشكل باقى مانده است؟!!
مشروعيت لواط
يكى از امورى كه بر هر مسلمان واضح است حرمت لواط است ولى در وطى در دبر همسر اختلافاست و از آن تعبير به لواط نمىشود؛ كما اين كه اتيان از قُبُل زن را جماع مىگويند.واين عمل ( وطى در دبر همسر ) را جمعى حرام دانستهاند و ديگران كه جايز شمردهاند كراهتش را شديد دانسته و گفتهاند: اگر زن راضى نباشد اين كار حرام است و اين ربطى به مشروعيت لواط آن گونه كه نويسنده جلوه مىدهد ندارد. حتى از كلمات اهل سنت استفاده مىشود كه در ميان آنان نيز كسانى وجود دارند كه اين فتوى را قبول دارند در كتاب «الفقهعلىمذاهب الاربعه» آمده است «بر نزديكى كردن با زن بر اساس عقد صحيح تمام مهريه قطعى مىشود ( و بايد مرد آن را بپردازد ) » و سپس در حاشيه مىنويسد: «حنابله مىگويند: در چهار مورد مهريه قطعى مىشود ؛ اولى آن موارد: نزديكى كردن در قُبُل يا دُبُر زن است و سپس از موارد ممنوع ( نزديكى كردن مانند ) حيض و نفاس را ذكر مىكند و هيچ اشارهاى به نزديكى در دبر را ندارد.» - الفقه علىمذاهب الاربعه 4 / 115.
همچنين از قول شافعيه نيز مىنويسد: مهريه قطعى مىشود و احتمال سقوط داده نمىشود به دو امر يكى نزديكى كردن است با زن و ادخال... در قُبُل زن يا دُبُراو... دوم مرگ يكى از زن و شوهر قبل از نزديكى. - الفقه علىمذاهب الاربعه 4 / 114.
مرحوم شيخ طوسى در كتاب تهذيب نقل مىكند كه حكايت شده كه مالك ( امام فرقه مالكيه ) نيز قايل به حليت بهرهبرى از عقب همسر است. - استبصار 3 / 344.
اين فتاواى فقها بر اساس رواياتى است كه نويسنده براى وهن و تحقير مذهب شيعه به آنها تمسك كرده است اگر او بىغرض بود سرى به كتابهاى اهل سنت مىزد و مىديد آنچه در كتب شيعه وجود دارد در آن كتابها نيز هست جز اين كه در روايات و فتاواى شيعه ( البته آنان كه حرام نمىدانند و فتواى بر كراهت شديد آن مىدهند ) رضايت همسر را شرط مىدانند ولى در كتب اهل سنت چنين شرطى را ما نيافتيم.
نكته قابل توجه شايد تمام رواياتى كه درباره مجازبودن وطى در دُبُر همسر در كتب شيعى آمده است از ده روايت تجاوز نكند و نويسنده آنها را مخالف صريح آيه 222 سوره بقره مىداند ولى بهتر بود كه به كتب روايى اهل سنت رجوع كند تا ببيند چندين برابر اين احاديث كه به زعم او مخالف نص صريح قرآن است در كتابهاى آنان ديده مىشود به عنوان نمونه تنها جلالالدين سيوطى در ذيل آيه 222 سوره بقره حدود 25 حديث درباره مشروعيت وطى در دُبُر همسر ذكر مىكند و نويسنده از كنار همه آنها گذشته و فقط روايات مذكور در كتابهاى شيعه را خلاف نص قرآن و خلاف فطرت مىشمرد و كسانى كه چنين كنند را راهزنان معرفى مىكند ، ما نيز در اينجا به نقل 3 روايت اكتفا مىكنيم و قضاوت را به خوانندگان گرامى واگذار مىكنيم.
1 ) نسائى از طريق يزيدبنرومان از عبيدالله پسر عبداللهبنعمر نقل مىكند «ان عبدالله بن عمر كان لا يرى بأساً بان ياتى الرجل المرأة فى دبرها»، «عبدالله بن عمر ايرادى نمىگرفت بر كسى كه از عقب با زن ( خود ) نزديكى كند». - تفسير الدرالمنثور 1 / 266.
2 ) ابن جرير از دراوردى نقل مىكند: «به زيدبناسلم گفته شد كه محمدبنمنكدر را از نزديكى با زنان از عقب نهى كرده است زيد ( بناسلم ) گفت: گواهى مىدهم كه محمد ( بن منكدر ) به من خبر داد كه خودش نيز چنين كارى را مىكند»!!! - همان.
3 ) خطيب از ابىسليمان جوزجانى روايت مىكند «از مالك بنانس ( امام فرقه مالكيه ) درباره وطى در دُبُر همسر خويش پرسيدم او ( مالك ) گفت: همين الان سرم را به خاطر همين كار شستم ( و غسل كردم. ) » - همان.
با توجّه به مطالب فوق ضرورتى درباره نقد بيشتر نظرات نويسنده و بررسى روايات مذكور وجود ندارد و مىتوان براى اين بحث به آيات قرآنى نظير آيه 223 سوره بقره «نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم...»وروايات مربوطهدر منابع اهل سنت چون تفسير قرطبى 2 / 226 وصحيح مسلم 1 / 243-242 وسنن ترمذى 1 / 242-239 وسنن الدارمى 1 / 255تا259رجوع كرد كه مىرساندآنچه اهل سنت حرام مىدانند بهرهبرى از قُبُل زن در حال حيض است و ساير بهرهبريها در حال حيض بلا مانع است وآنچه نويسنده در صفحه 102 ذكر مىكند كه در حال حيض به زنان نزديك نشويد و هيچ بهرهاى از آنان نبريد تا پاك شوند خلاف نظرات بزرگان اهل سنت است.
فقط اين سؤال در اينجا از نويسنده مىشود كه آيا با اتهام واهى به شيعه كه متعه زن شوهردار و لواط را جايز مىدانند راه وحدت امت اسلامى را مىپيمايد؟!
راهزنى : نويسنده در پايان اين فصل تحت عنوان «راهزنى»اشاره به روايتى از حضرت رضا « ع » مىكند كه درآن به حلال بودن وطى در دُبُر همسر دلالت مىكند. وحضرت به سخن لوط پيامبر در سوره هود استشهاد مىكند كه ( لوط به قومش ) گفت:«اين دختران براى شماپاكترند.»زيراقوم لوط خواهان لواط بودند وپيامبرشان آنان را به كار ديگرى كه حرام نبودراهنمايى كرد.آنگاه نويسندهآيه 28 عنكبوت را كه مىفرمايد:«شما به سراغ مردان مىرويد وراهزن هستيد.»را مفسر آيه سوره هود مىداند وارضاى غريزه جنسى را ازطريق عقب راه زنى معرفى مىكند.
گرچه تفسيرِقطع طريق كه در آيه 28 عنكبوت آمده به قطع نسل مىتواند معقول باشدولى تفسيروى بر خلاف نظر بعضى از مفسران اهل تسنن ،نظير ابن كثير وقرطبى وطبرىاست كه در تفاسيرشانذيل آيه آودهاند.آنان مىگويند:قطع طريق به معناى گرفتن راه مردم وجلو مسافران را گرفتن است ( البته اين جمله عين عبارت آنان نيست بلكه از تعبيرهاى مختلفشان به دست مىآيد )
وهرگز اتيان همسراز عقب در بعضى از اوقات موجب قطع نسل نمىشود وخلاصه سخن اين كه اين كار در ميان جمعى از صحابه وبزركان اهل سنت چون مالك وشافعى مرسوم بوده است ونويسنده اگر نمىداند پس چگونه داعيه اجتهاد واصلاحطلبى داردوآبروى اصلاح طلبان را مىريزد واگر نمى داند به چه جرأتى روايت اهل بيت را به باد تمسخر ميگيرد؟!!
گذشته از همهى اين مطالب ،قوم لوط به سراغ مردان مىرفتند تا غريزهى جنسى خويش را ارضاء كنند و در اينجا ( به فرض صحّت روايات ) ارضاى غريزهى جنسى از طريق عقب همسر مطرح است نه مسئلهى لواط كه هم جنس بازى با مردان با يكديگر است
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*