پاسخ به:چهل سؤال پيرامون امامت و خلافت: ا.د.ابومهدي قزويني
دوشنبه 10 تیر 1392 8:49 AM
تعيين خليفه به دست خدا
24 - شما مىگوييد پيامبر اكرم ( ص ) كسى را براى پيشوايى مردم معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم نهاد در حالى كه اين نظريه مخالف كتاب و سنّت است .
زيرا خداوند - تبارك وتعالى - در باره حضرت ابراهيم مىگويد : ما تو را به عنوان امام و پيشواى مردم معيّن مىكنيم ؛ ( إنّي جاعلك للنّاس إماماً ) البقره : 124 . .
ودر باره حضرت داوود مىگويد : ما تو را خليفه روى زمين قرار داديم پس در ميان مردم ، حاكم بهحق باش ؛ ( يا داود إنّا جعلناك خليفة فيالأرض فاحكم بين الناس بالحقّ ) ص : 26 . .
حضرت موسى از خداوند مىخواهد كه جانشين بعد از او را معيّن نمايد ؛ ( واجعل لى وزيراً من أهلي ) طه : 29 . .
خداوند نيز در پاسخ دعاى حضرت موسى فرمود : ( قال قد أوتيت سؤلك يا موسى ) طه : 36 . .
خداوند در رابطه با بنى اسرائيل نيز مىفرمايد : از ميان ملّت بنى اسرائيل ، افرادى را به عنوان رهبر و پيشوا انتخاب نموديم ( وجعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا ) السجدة : 24 . .
پس در تمامى اين آيات ، انتخاب خليفه ، به خداوند نسبت داده شده و تعيين پيشوا و حاكم فقط به دست خداوند صورت مىپذيرد .
و همچنين علماى بزرگ اهلسنّت مانند ابن هشام وابن كثير و ابن حبّان و ديگران نقل كردهاند : هنگامى كه رسولاكرم ( ص ) ، قبايل عرب را به سوى اسلام دعوت مىفرمود ، بعضى از شخصيّتهاى بزرگ قبايل ، مانند : بنى عامر بن صعصعه ، به حضرت گفتند : اگر ما تو را يارى كنيم و كار تو بالا بگيرد ، آيا رياست و جانشينى بعد از تو ، به ما خواهد رسيد؟ « أيكون لنا الأمر من بعدك؟ »
حضرت پاسخ داد : تعيين رهبرى به دست من نيست ؛ بلكه به دست خدا است و هر كس را كه بخواهد ، انتخاب خواهد كرد : « الأمر إلى اللّه يضعه حيث يشاء » .
وى گفت : ما حاضر نيستيم خود را فداى اهداف تو كنيم ، و پس از پيروزى ، منصب رياست به افراد ديگر برسد : « فقالوا : أنهدف نحورنا للعرب دونك ، فإذا ظهرت كان الأمر في غيرنا؟ لاحاجة لنا في هذا من أمرك » الثقات لابن حبّان ، ج 1 ص 89 ؛ البداية والنهاية لابن كثير ، ج 3 ، ص 171 . .
و همچنين مشابه اين قضيه با قشير بن كعب بن ربيعه اتّفاق افتاد و او نيز به رسول اكرم ( ص ) گفت : اگر بهرهاى از رياست در حكومت اسلامى نصيب ما نشود ، ما حاضر نيستيم به تو ايمان بياوريم ر . ك : سيره ابن هشام ، ج 2 ، ص 289 ؛ السيرة النبويّة لابنكثير ، ج 2 ، ص 157 ؛ مع المصطفى للدكتورة بنت الشاطئ ، ص 161 . .
رسول گرامى ( ص ) ، در بدترين موقعيّتى كه نياز مبرم به نيرو و كمك داشت ، حاضر نشد با وعده جانشينى ، مساعدت قبايل را جذب نمايد .
و همچنين هوذة ، پادشاه يمامه كه به اسلام دعوت شد ، گروهى را خدمت حضرت گسيل نمود و پيام داد اگر چنانچه بهرهاى از رياست ، نصيب او شود ، حاضر است اسلام بياورد و مسلمين را يارى دهد ، ولى رسول گرامى ( ص ) نپذيرفت و فرمود : حتّى اگر رياست بر يك قطعه زمين رها شده را بخواهد ، به وى نخواهم داد طبقات ابن سعد ، ج 1 ص 262 ؛ نصب الراية لزيعلي ، ج 6 ص 567 . .
قيام ناكثين و قاسطين بر ضدّ حاكم اسلامى
25 - در صحيح بخارى و مسلم از قول رسول اكرم ( ص ) آمده است : اگر از رهبر اسلامى كار ناخوشايندى هم ديديد ، بايد تحمّل كنيد و صبر پيشه نماييد ، زيرا هر كس از گروه مسلمين به اندازه يك وجب هم جدا شود ، مرگ او همانند مرگ جاهليّت است : « من رأى من أميره شيئاً يكرهه فليصبر عليه فإنّه من فارق الجماعة شبراً فمات ، مات ميتة جاهليّة » صحيح البخاري ، ج 8 ص 87 ، أوّل كتاب الفتن ؛ صحيح مسلم ، ج 6 ص 21 ، كتاب الإمارة ، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن . .
و در مسند احمد بن حنبل و صحيح ترمذى آمده : يك وجب از توده مردم جدا شدن ، موجب خروج از دين اسلام است : « من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه » مسند أحمد ، ج 5 ص 180 ؛ سنن أبي داود ، ج 2 ص 426 ؛ سنن الترمذي ، ج 4 ص 226 ؛ المستدرك ، ج 1 ص 117 وصحّحه . وهكذا رواه الحاكم فيالمستدرك ، ج 1 ص 77 ، ثمّ قال : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين وج 1 ص 117 قائلاً : وقد روى هذا المتن عبد اللَّه بن عمر باسناد صحيح على شرطهما ، وهكذا فيج 1 ص 422 وقال : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه وفى مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 قائلاً : رواه أحمد ورجاله ثقات رجال الصحيح خلا عليّ بن إسحاق السلمي وهو ثقة . . طبرانى و هيثمى از رسول گرامى ( ص ) نقل كردهاند : اگر كسى به مقدار بند كمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نيست و بدن او هيزم جهنّم خواهد بود : « فمن فارق الجماعة قيد قوس لم تقبل منه صلاة ولا صيام وأولئك هم وقود النار » المعجم الكبير ، ج 3 ص 302 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 . .
با توجّه به اين روايات ، مىپرسيم : تكليف كسانى كهدر برابر على بن ابى طالب ( ع ) كه بعد از قتل عثمان به عنوان حاكم رسمى جامعه اسلامى بود ، قيام كردند چه مىشود؟
نسبت به عايشه و طلحه و زبير و . . . كه از جماعت اسلامى جدا شدند و باعث فتنه خانمانسوزى گرديدند وباعث نابودى هزاران مسلمان شدند ، چه توجيهى داريد؟
اگرمىگوييد ، آنها در اين خلاف بزرگ كه باعث كشته شدن هزاران مسلمان شدند ، اجتهاد كردند وخطاكردند ، به شما خواهند گفت : بنابر اين ، ديگر خطاكارى درعالم يافت نخواهد شد ؛ چون هركس كار خلافي مىكند ، قطعاً براى خود توجيه و تأويلى دارد؟
راستى تكليف معاويه كه در برابر خليفه به حقّ قيام كرد و فتنهاى در ميان مسلمين ايجاد كرد كه آثار او بعد از پانزده قرن ، مشهود است ، چه مىشود؟
و جالب اين كه حاكم نيشابورى و طبرانى و سيوطى از قول معاويه ، از رسول اكرم ( ص ) نقل كرده كه هر فردى از افراد جامعه ، از جماعت مسلمين يك وجب هم جدا شود داخل آتش جهنّم خواهد شد : « من فارق الجماعة شبراً دخل النار » مستدرك الحاكم ، ج 1 ص 118 ؛ المعجم الكبير للطبرانى ، ج 6 ص 53 ؛ الدرالمنثور ، ج 5 ص 113 ؛ كنز العمال ، ج 1 ص 208 ، ح 1039 . .
اگر مىگوييد : معاويه هم به عنوان خليفه بود ، چون مردم شام با وى بيعت كرده بودند ، خواهيم گفت : مطابق روايت صحيح مسلم از رسول اكرم ( ص ) اگر با دو نفر به عنوان خليفه بيعت شود ، وظيفه مردم حمايت از خليفه نخستين و كشتن خليفه اخير است : « اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخرمنهما » صحيح مسلم ، ج 6 ص 23 ، كتاب الإمارة ، باب اذا بويع لخليفتين . روى الطبراني عن أبيهريرة قال : قال رسول اللَّه - صلى اللّه عليه وسلم- : « اذا بويع لخليفتين فاقتلوا الأحدث منهما » . المعجم الأسط ، ج 3 ص 144 . قال القرطبي : وإذا بويع لخليفتين فالخليفة ، الأوّل ، وقتل الآخر ، تفسير القرطبي ، ج 1 ص 272 . .
شهادت عمار ، سند بطلان معاويه
راستى مگر مطابق روايات متواتر ، پيامبر گرامى ( ص ) نفرمود : عمّار ياسر را گروه باغى و تجاوزگر وستمكار ، خواهد كشت : « تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى اللّه ويدعونه إلى النار » صحيح البخاري ، ج 3 ص 207 ، كتاب الجهاد باب مسح الغبار عن الناس في السبيل ؛ صحيح مسلم ، ج 8 ص 186 ، كتاب الفتن ، باب لا تقوم الساعة حتّى يمر الرجل بقبر الرجل ، من دون جملة « يدعوهم إلى النار . . . » ، قد صرّح بتواتره الذهبي في سير أعلام النبلاء ، ج 1 ص 421 . .
مگر نفرمود : قاتل عمّار در ميان آتش جهنّم است؟
« إنّ عمار قاتله وسالبه في النار » المستدرك ، ج 3 ص 387 ، ثمّ قال : صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه وهكذا صحّحه الذهبي في هامشه . .
اين روايت به قدرى محكم و غير قابل انكار بود كه پس از شهادت عمّار عدّهاى از دوستان معاويه ؛ مانند عمرو بن عاص ، در حقّانيّت معاويه گرفتار ترديد شده واز جنگ دست كشيدند و جمعى زيادى هم به پيروى از عمرو بن عاص از صحنه جنگ با على ( ع ) كنار رفتند ؛ « إنّ عمرو بن العاص كان وزير معوية فلما قتل عمار بن ياسر أمسك عن القتال وتابعه على ذلك خلق كثير فقال له معوية لِم لا تقاتل ؟ قال قتلنا هذا الرجل وقد سمعت رسول اللَّه - صلى اللَّه عليه وسلم- يقول : تقتله الفئة الباغية ، فدلّ على أنّا نحن بغاة » إحقاق الحق ، ج 8 ص 448 عن نور الأبصار للشبلنجي ، ص90 ؛ خلاصة عبقات الأنوار : 3 / 59 ؛ نفحات الأزهار ، ج 3 ، ص 54 . .
وقتى كه معاويه موقعيّت را چنين خطرناك ديد ، به عمرو بن عاص گفت : ساكت باش ، به خدا سوگند تو همواره در ميان نجاست خود غوطهور بودى ، مگر عمّار را ما كشتيم؟ عمّار به دست على و ياران او كشته شد ؛ چون آنها وى را از خانهاش بيرون كشيدند و در برابر شمشيرها و نيزههاى ما قرار دادند .
« فقالمعوية : دحضتفيبولك ، أونحنقتلناه؟ إنّماقتله علي وأصحابه جاؤا به حتّىألقوه بينرماحنا أو قال بين سيوفنا » مسند أحمد ، ج 4 ص 199 ، مجمع الزوائد ، ج 7 ص 242 ثمّ قال : رواه أحمد وهو ثقة ، المستدرك ، ج 2 ص 155 قائلاً : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بهذه السياقة . .
حضرت امير ( ع ) وقتى كه اين توجيه ناموجّه معاويه را شنيد ، فرمود : در اين صورت بايد بگويند : حمزه وشهداى احد را حضرت رسول اكرم ( ص ) كشت ؛ چون حضرت بود كه آنان را از خانه هايشان بيرون كشيد : « لو كنت أنا قتلت عمّاراً لأنّي أخرجته لكان رسول اللّه قتل حمزة وجميع من قتل في حربه لأنه هو المخرج لهم » المعيار والموازنة ، ص 97 ؛ وقعة صفّين ، ص 343 ؛ صحيح شرح العقيدة الطحاويّة لحسن بن علي السقاف ، ص 642 ؛ النصائح الكافية ، ص 39 . .
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*