0

وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392  11:06 PM

نقد افكار وهّابيّت در بحث بدعت


عدم درك معناى صحيح بدعت

با توجه به آن‏چه كه از تفكر وهّابيّت نسبت به بدعت گذشت، خوش‏بينانه‏ترين نگاه اين است كه وهّابيّت درك صحيحى از بدعت ندارند و دچار توهّم گرديده و به هر چيزى را كه مخالف تفكّرات آنان داشته باشد، با عينك بدبينى آن را بدعت مى‏شمارند و از اين روى، نخست معناى بدعت را از ديدگاه لغت شناسان ذكر نموده و آنگاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى مى‏كنيم.

معناى لغوى بدعت:
جوهرى مى‏نويسد:
إنشاء الشيء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن...(1)؛ بدعت به معناى پديد آوردن چيز بى‏سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.
قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى‏دهد.




(1) الصحاح، ج3، ص113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العين، ج2، ص54.

(191)


معناى شرعى بدعت:
معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مى‏گيرد، عبارت از هرگونه افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مى‏باشد و اين غير از معنايى است كه در معناى لغوى آن گذشت.
راغب اصفهانى مى‏گويد:

والبدعة في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدّمة وأصولها المتقنة(1)؛ بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.
ابن حجر عسقلانى مى‏گويد:

والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعة، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة(2)؛ هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.
همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى(3) و مباركفورى
در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده(4) و عظيم آبادى در شرح خود بر




(1) مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
(2) فتح البارى، ج 13، ص 212.
(3) عمدة القارى، ج 25، ص 27.
(4) تحفة الأحوذى، ج 7، ص 366.

(192)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها