پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 11:01 PM
شخص ليس بكافر، فقال: «أيّما امرىء قال لأخيه: يا كافر، فقد باء بها أحدهما، إن كان كما قال وإلاّ رجعت عليه».
1. تكفير يك حكم شرعى است بايد معيارش از سوى خدا و رسول او تعيين گردد، همان گونه كه حلال و حرام و واجب، بايد از سوى خدا باشد.
همچنين در برخى از موارد در كتاب و سنّت كلمه كفر در گفتار و رفتار آدمى اطلاق شده به معنى «كفر اكبر» كه سبب خروج از دين اسلام مىشود، نيست.
از آن جايى كه بايد حكم به كفر از سوى خدا و رسولش باشد، جايز نيست كسى را تكفير كنيم مگر اين كه دليل روشنى از كتاب سنّت بر كفر او گواهى دهد و هرگز با گمان و احتمال نمىشود كفر كسى را ثابت كنيم، زيرا احكام سنگينى بر اين حكم تكفير مترتب مىشود.
وقتى كه ما معتقديم طبق قاعده «الحدود تدرء بالشبهات» با وجود شبهه، حكم حدود مرتفع مىشود، مسلّم مسأله «تكفير» به خاطر آثار مهمّى كه دارد از حدود مهمتر است و لذا پيامبر اكرم [ صلىاللهعليهوآله ] همگان را از تكفير كسى كه واقعا كافر نيست، برحذر داشت و فرمود: هركس به برادر مسلمانش بگويد: اى كافر! اگر راست بگويد، طرف مقابل گرفتار عذاب الهى مىشود و اگر دروغ بگويد، عذاب به خودش باز مىگردد.
وقد يرد في الكتاب والسنّة ما يفهم منه أنّ هذا القول أو العمل أو الاعتقاد كفر، ولا يكفّر من اتصف به، لوجود مانع يمنع من كفره، وهذا الحكم كغيره من الأحكام التى لاتتمّ إلاّ بوجود أسبابها وشروطها، وانتفاء موانعها كما في الارث، سببه القرابة ـ مثلاً ـ وقد لا يرث بها لوجود مانع كاختلاف الدين، وهكذا الكفر يكره عليه المؤمن فلا يكفّر به.
وقد ينطق المسلم بكلمة الكفر لغلبة فرح أو غضب أو نحوهما فلا يكفّر بها لعدم القصد، كما في قصّة الذي قال: «اللّهمّ أنت عبدى وأنا ربّك» أخطأ من شدّة الفرح.
گاه در كتاب و سنّت تعبيرى ديده مىشود كه فلان سخن يا عمل يا اعتقاد موجب كفر است، در حالى كه موانعى وجود دارد كه جلو كفر او را مىگيرد و اين حكم همانند احكام ديگرى است كه بدون تحقق اسباب و شرايط و نفى موانع، حاصل نمىگيرد، مانند ارث كه اختلاف در دين مانع ارث (فرزند كافر از پدر مسلمان) مىشود.
همچنين، گاه يك مسلمان را مجبور به اداى كلمات كفرآميز مىكنند در حالى كه سبب كفر او نمىشود و نيز گاهى انسان سخن كفرآميزى بر اثر شدّت خوشحالى يا غضب و مانند آن مىگويد و اين موجب كفر او نمىشود چون قصدى نداشته، مثل اين كه كسى از شدّت خوشحالى مىگويد: «خداوندا تو بنده منى و من پروردگار توأم!».
والتسرّع في التكفير يترتّب عليه أمور خطيرة من استحلال الدم والمال، ومنع التوارث وفسخ النكاح، وغيرها ممّا يترتّب على الردّة، فكيف يسوغ للمؤمن أن يُقدِم عليه لأدنى شبهة . . . وجملة القول أنّ التسرّع في التكفير له خطره العظيم؛ لقول اللّه عزّ وجلّ: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَـنًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ »(1) آثار خطرناكى بر شتاب در تكفير مترتّب مىشود از جمله مباح شمردن خون و مال آن شخص و جلوگيرى از ارث او و جدايى از همسرش
(1) اعراف (7) 33.
و غير اينها كه از آثار ارتداد است، بنابراين چگونه جايز است مسلمان به كمترين شبههاى چنين نسبتى به كسى بدهد (و اين همه مسئوليّت را بپذيرد؟).
حاصل اين كه: شتاب در تكفير خطرات عظيمى دارد زيرا خداوند متعال مىفرمايد: بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم بناحق را و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمىدانيد.
طبق اين آيه هرگونه كار زشت و ظلم و شرك و نسبت ناروا و سخن بىدليل نسبت به خداوند حرام شمرده است.
حرمت قتل، غارت و... بر خواسته از تكفير:
ثانيا: ما نَجَم من هذا الاعتقاد الخاطىء من استباحة الدماء وانتهاك الأعراض، وسلب الأموال الخاصّة والعامّة، وتفجير المساكن والمركبات، وتخريب المنشآت، فهذه الأعمال وأمثالها محرّمة شرعا باجماع المسلمين؛ لما في ذلك من هتك لحرمة الأنفس المعصومة، وهتك لحرمة الأموال، وهتك لحرمات الأمن والاستقرار، وحياة الناس الآمنين المطمئنين في مساكنهم ومعايشهم، وغدوهم ورواحهم، وهتك للمصالح العامّة الّتى لا غنى للناس في حياتهم عنها.
2. آنچه از اين عقيده باطل (نسبت شرك به مسلمين) حاصل شده، يعنى خونها را مباح شمردن و عِرْض و آبروى مردم را بردن و اموال آنها را غارت كردن و منفجر ساختن خانهها و وسايل نقليّه و مراكز ادارى و(174)
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*