پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 10:51 PM
از نصارى همانند كعب الأحبار، وَهْب بن مُنَبِّه و عبداللّه بن سلام مىپرسيدند.
تا آن جا كه مىگويد:
فامتلأت التفاسير من المنقولات عندهم وتساهل المفسّرون في مثل ذلك ومَلاَءُوا كتب التفسير بهذه المنقولات، وأصلها كلّها كما قلنا من التوراة أو ممّا كانوا يفترون(1)؛ تفاسير اهل سنّت از گفتههاى يهود و نصارى سرشار گشته و مفسّران هم در اين زمينه سهل انگارى كردند و كتابهاى تفسيرى را از اين دست روايات پُر كردند و اين در حالى است كه ريشه همه اين روايات از تورات و يا دروغ بافىهاى يهود و نصارى سرچشمه گرفته است.
دو كتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز از اين آفت در امان نمانده و متأسّفانه اخبارى از اين دست به فراوانى در آنها ديده مى شود كه از آن جمله نقل حديث ساختگى ذيل است كه از افكار يهوديّت در ميان احاديث مسلمانان رسوخ كرده است:
ابو هريره نقل مىكند كه رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآله ] فرمود:
يَنْزِلُ اللَّهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ حِينَ يَمْضِي ثُلُثُ اللَّيْلِ الأَوَّلُ فَيَقُولُ أَنَا الْمَلِكُ أَنَا الْمَلِكُ مَنْ ذَا الَّذِى يَدْعُونِى فَأَسْتَجِيبَ لَهُ مَنْ ذَا الَّذِى يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ مَنْ ذَا الَّذِي يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ فَلاَ يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُضِىءَ¨ الْفَجْرُ»(2)؛ خداوند هر شب پس از گذشت يك
(1) تاريخ ابن خلدون (مقدّمه) ج 1، ص 439.
(2) صحيح مسلم، ج 2، ص 175، ح 1657 و صحيح بخارى، ج 2، ص 47، ح 1145 و ج 7، ص 149، ح 6321.
سوّم آن، به آسمان زمين فرود مىآيد و تا طلوع فجر ندا مىكند: چه كسى مرا مىخواند تا اجابت نمايم و چه كسى از من طلب مىكند تا به وى عطا كنم و چه كسى طلب بخشش مىكند تا گناهش را ببخشم؟
در برخى از روايات آمده است: «فإذا طلع الفجر صعد إلى عرشه(1)؛ پس از طلوع فجر به عرش مراجعت مىكند».
شايد روزگارى اين سخنان بىپايه و اساس، قابل طرح بود و ساده لوحانى را فريفته مىكرد، ولى امروز با رشد دانش و تكامل عقلانى بشر، موجبات تمسخر را فراهم مىكند؛ چرا كه با توجّه به كرويّت زمين، در هر لحظه از شبانه روز در يك نقطه از كره زمين، پايان شب و طلوع فجر مىباشد و اگر خداوند از عرش به زمين آمده باشد، مادامى كه زمين باقى است و شب و روز در چرخش است، ديگر به عرش برنخواهد گشت. از اين رو، برخى از بزرگان اهل سنّت در توجيه اين روايت دچار حيرت و سرگردانى شدهاند(2). البتّه نتيجه دورى از اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام و بىتوجّهى به توصيه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در تمسّك به ثقلين، سقوط در وادىهاى خطرناك اين چنينى را در پى دارد.
با توجّه به آنچه كه از آيات قرآن و سنّت شريف و گفتار شخصيّتهاى بزرگ
(1) فتح البارى، ج 13، ص 390 و عمدة القارى، ج 25، ص 159.
(2) ر. ك: تفسير قرطبى، ج 4، ص 39 و فتح البارى، ج 13، ص 390.
علمى اهل سنّت، بيان شد؛ دوباره عبارت ابن تيميّه را مرور مىكنيم كه مىگويد:
وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم(1)؛ در كتاب خدا، سنّت رسول اللّه و هم چنين گفتار سلف امّت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده است كه خداوند جسم نيست.
مگر «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ»(2) و يا «وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ » از آيات قرآن نيستند؟
و يا آن چه را كه از اُبَىّ بن كعب نقل شد و حاكم نيشابورى و ذهبى به صحّت آن شهادت دادند(3)، خارج از سنّت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مىباشد؟! و يا اين كه احمد بن حنبل، بيهقى، قرطبى، عبدالقاهر بغدادى، شهرستانى و ... از علماى اهل سنّت نيستند؟!
مگر نه اين است كه وى به فتواى علماى معاصر خويش بهسبب همين عقيده باطلِ تجسيم، محكوم به زندان شد؟
همان طورى كه ابو الفداء در تاريخ خود مىگويد:
استدعى تقي الدين أحمد بن تيميّة من دمشق إلى مصر وعقد له مجلس وأمسك وأودع الاعتقال بسبب عقيدته؛ فإنّه كان يقول بالتجسيم...(4)؛ ابن تيميّه از دمشق به مصر احضار گرديد و پس از محاكمه وى را دستگير و به سبب عقيدهاش زندانى كردند؛ زيرا او
(1) التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.
(2) شورى (42) آيه 11.
(3) مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 540.
(4) تاريخ أبى الفداء، ج 2، ص 392 و حوادث 705 و كشف الارتياب، ص 122. (134)
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*