پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 10:45 PM
ج: سقط جنين زنان باردار:
لشكر عبد العزيز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزيز، تيراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى كردند و صداى مهيب تيرها، شهر را به لرزه درآورد به گونهاى كه بعضى از زنان حامله، سقط كردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امكان فرار از شهر را داشتند(1).
د: كشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگى و تشنگى:
ابن بشر در باره حمله وهّابيّت به رياض مىنويسد:
ففرّ أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البريّة في السهباء قاصدين الخروج وذلك في فصل الصيف، فهلك منهم خلق كثير جوعا وعطشا(2)؛ اهل رياض، همه مردان، زنان و كودكان با شنيدن حمله لشكر وهّابيّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن
(1) أتوا بلاد حَرْمة في الليل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق يثورها، فثوروا البنادق دفعة واحدة فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت عليهم وليس لهم قدرة ولا مخرج. عنوان المجد، ص 67.
(2) عنوان المجد، ص 60.
جايى كه اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيّت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.
ه: كشتار فراريان:
ابن بشر در ادامه مىگويد:
فلمّا دخل عبد العزيز الرياض وجدها خالية من أهلها إلاّ قليلاً فساروا في أثرهم يقتلون ويغنمون.
ثمّ إنّ عبد العزيز جعل في البيوت ضبّاطا يحفظون ما فيها. وحاز جميع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلك وملك بيوتها ونخيلها إلاّ قليلاً(1)؛ وقتى عبد العزيز وارد رياض شد ديد جز اندكى از مردم، كسى در شهر نمانده، فراريان را دنبال كرد و عدّهاى را كشت و اموالى را كه با خود داشتند به غنيمت گرفت.
و به شرطهها دستور داد از خانههاى خالى از صاحبانشان، محافظت كنند و آنگاه تمام اموال، اسلحهها، مواد غذايى و وسايل خانهها را به غنيمت گرفت و غالب خانهها و نخلستانها را به تصرّف خود درآورد.
و: كشتن مؤذن به جرم درود بر پيامبر صلىاللهعليهوآله :
زينى دحلان مفتى مكّه مكرمه مىنويسد:
ويمنعون من الصلاة عليه صلى اللّه عليه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا كان أعمى ، وكان موءذّنا وصلى على
(1) همان. (92)
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*