پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 10:39 PM
پرسشهاى قاضى، پاسخ نداد و گفت: اين قاضى با من عداوت دارد و هرچه قاضى اصرار ورزيد وى از پاسخ استنكاف كرد. آنگاه قاضى دستور داد وى را در قلعهاى حبس كردند.
وقتى به قاضى خبر رسيد كه برخى از افراد نزد ابن تيميّه، رفت و آمد مىكنند، گفت: «اگر به خاطر كفرى كه از وى ثابت شده، كشته نشود، بايد نسبت به وى سختگيرى شود.» آنگاه دستور داد وى را به زندان انفرادى انتقال بدهند.
پس از آن كه قاضى به شهر خويش برگشت در دمشق اعلام عمومى كردند: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة؛ هركس عقايد ابن تيميّه را داشته باشد به ويژه حنبلىها، خون و مالش حلال است».
و اين اعلاميه را توسّط يكى از علماى بزرگ اهل سنّت، به نام شهاب محمود در مسجد جامع دمشق قرائت كرد كه به دنبال آن حنبلىها و افراد ديگرى كه در معرض اتّهام بودند، جمع شدند و اعلام كردند كه ما بر مذهب و عقيده امام شافعى هستيم(1).
(1) «فادّعى على ابن تيميّة عند المالكي فقال: هذا عدوّي ولم يجب عن الدعوى، فكرّر عليه فأصرّ، فحكم المالكي بحبسه فأقيم من المجلس وحبس في برج.
ثمّ بلغ المالكي أنّ الناس يتردّدون إليه، فقال: يجب التضييق عليه إن لم يقتل وإلاّ فقد ثبت كفره فنقلوه ليلة عيد الفطر إلى الجبّ وعاد القاضي الشافعي إلى ولايته ونودي بدمشق من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة، فنودي بذلك وقرىء المرسوم وقرأها ابن الشهاب محمود فى الجامع ثمّ جمعوا الحنابلة من الصالحيّة وغيرها وأشهدوا على أنّهم على معتقد الإمام الشافعي». الدرر الكامنه، ج 1، ص 147.
1. ذهبى، پيروان ابن تيميه را بيگانه، فرومايه و مكّار مىداند:
ذهبى متوفّاى 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت كه خود همانند ابن تيميّه، حنبلى مذهب بود و در علم حديث و رجال سرآمد عصر خويش بود، در نامهاى خطاب به وى مىنويسد:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛ اى بىچاره! آنان كه از تو متابعت مىكنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند ... نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشه گير، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج.
تا آن جا كه مىنويسد:
فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة(1)؛ گمان نمىكنم تو سخن مرا قبول كنى! و به نصيحتهاى من گوش فرا دهى! تو با من كه دوستت هستم اين
(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.
چنين برخورد مىكنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد؟
به خدا سوگند، در ميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان كه در ميان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بىعار زياد به چشم مىخورند.
2. ابن حجر و نسبت نفاق به ابن تيميّه:
ابن حجر عسقلانى(1) كه از اركان علمى و حافظ على الاطلاق اهل سنّت به شمار مىرود در باره ابن تيميّه مىنويسد:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛ بزرگان اهل سنّت در باره ابن تيميّه نظريّههاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسيم است؛ زيرا او در كتاب العقيدة الحمويّة براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلىاللهعليهوآله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلىاللهعليهوآله ] ... ؛ و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم صلىاللهعليهوآله كه اين نيز
(1) سيوطى مىگويد: ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مىآمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*