0

چند دقیقه خنده

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

چند دقیقه خنده
شنبه 8 تیر 1392  10:00 AM

 

حرف حساب

بچه: مامان! حالا که داریم می ریم بیرون، یه بیسکوئیت هم بردار.

مادر: چرا؟

بچه: خب شاید من خواستم توی خیابون گریه کنم!

بیماری

پزشک: هیچ وقت شده احساس کنی بی اشتها هستی؟

بیمار: بله، آقای دکتر.

پزشک: کی ها؟

بیمار: وقتی که غذا خورده باشم.

توصیه ی پدرانه

پدر: پسرم، همیشه تو زندگی ات سعی کن روی پای خودت بایستی.

پسر: باشه چشم، اما چطور؟

پدر: چون الان نیم ساعته روی پای من ایستادی.

انتظار

صاحب خانه: ببخشید! خیلی که منتظرتون نذاشتم؟

میهمان: نه بابا، خواهش می کنم. اما شما می دونستین که فرش های شما روی هم نهصد و سی و چهار گل دارن؟

دروغ

معلم: جمله ی" من میلیونر هستم." چه نوع جمله ای به حساب میاد؟

دانش آموز: دروغ محض.

 

یه روز یه خسیس خواب می بینه به یه فقیر 1000 تومان پول داده. وقتی از خواب بلند می شه میگه: وای عجب کابوسی بود!

 

به یارو می گن: یه میوه ی آبدار و خوش مزه و شیرین نام ببر. می گه: خیار! می گن: خیار کجاش شیرین و آبداره؟ غضنفر میگه: یه بار که با چایی شیرین بخوری نظرت عوض میشه!

 

طرف داشته یکی رو بدجور میزده اما مدام داد میزده: کمک! کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو میزنی کمک کمک کردنت چیه دیگه؟

 میگه آخه این گفته اگر بلند شم لهت می کنم!

منبع : جام نیوز


تشکرات از این پست
rashon
دسترسی سریع به انجمن ها