رفتار و اخلاق امام هادي عليه السّلام
دوشنبه 1 آذر 1389 8:41 AM
پـيـشـواى دهـم عـليـه السـّلام يـكـى از پـيـشـتـازان دانـش و تـقـوا و كـمـال اسـت كـه وجـودش مـظـهـر فـضـائل اخـلاقـى و كمالات نفسانى و الگوى حق جويان و ستم ستيزان است .
ايـنـك بـه مـنـظـور سرمشق گرفتن از اخلاق كريمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونه هايى را يادآور مى شويم .
پيشوايان معصوم عليهم السّلام در بالاترين درجه مقام شناخت حقّ تعالى قرار داشتند و همين درك و بينش عميق ، آنان را به ارتباط و انس هميشگى با خدا واداشته و شعله هاى آتش عشق به معبود و وصال به حقّ بر جانشان شرر مى افكند و آرامش را از آنان سلب مى كرد.
امـام هـادى عـليـه السـّلام شـب هنگام به پروردگارش روى مى آورد و شب را با حالت خشوع به ركوع و سجده سپرى مى كرد و بين پيشانى نورانى اش و زمين جز سنگ ريزه و خاك حائلى وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تكرار مى نمود:
(اِلهـى مـُسـى ءٌ قـَدْ وَرَدَ، وَ فـَقـيـرٌ قـَدْ قـَصـَدَ، لا تـُخـَيِّبْ مـَسـْعـاهُ وَ اْرحـَمـْهُ وَ اغـْفـِرْ لَهـُ خَطَاءَهُ).(10)
بارالها! گنهكارى بر تو وارد شده و تهيدستى به تو روى آورده است ؛ تلاشش را بى نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار ده و از لغزشش درگذر.
پـارسـايـى و انـس بـا پـروردگـار، آنـچنان نمودى در زندگى امام نقى عليه السّلام داشت كه بـرخـى از شـرح حـال نويسان در مقام بيان برجستگى ها و صفات والاى آن گرامى به ذكر اين ويژگى پرداخته اند. (ابن كثير) مى نويسد:
(كانَ عابِداً زاهِداً).(11)
او عابدى وارسته و زاهد بود.
يافعى مى گويد:
(كانَ مُتَعَبِّداً ، فَقيهاً ، اِماماً)
او كمر همّت به عبادت بسته ، فقيه و پيشوا بود.
ابن عباد حنبلى نيز مى گويد:
(كانَ فَقيهاً ، اِماماً ، مُتَعَبِّداً).(12)
امـام هـادى عـليـه السـّلام هـمـچـون پدران بزرگوارش كانون سخاوت و كرم بود و گاهى مقدار انـفـاق آن حـضـرت بـه حـدّى از فـزونى مى رسيد كه دانشمندى مانند (ابن شهر آشوب ) پس از نقل آن مى گويد:
(ايـن مـقـدار انفاق ، معجزه اى است كه جز پادشاهان از عهده كسى ساخته نيست و تاكنون اين مقدار انفاق را از كسى نشنيده ايم .).(13)
در كتاب (تاريخ اجمالى پيشوايان ) به مواردى از جود و بخشش امام عليه السّلام اشاره كرديم ؛ در اينجا به ذكر نمونه ديگرى بسنده مى كنيم . اسحاق جلاّب مى گويد:
(بـراى ابـوالحـسـن گـوسـفـنـدان زيـادى خـريـدم ؛ سـپـس مـرا خـواسـت و از اصـطـبل منزلش به جاى وسيعى برد كه من آنجا را نمى شناختم ؛ آنگاه تمامى آن گوسفندان را بين كسانى كه آن حضرت دستور مى داد، توزيع كر+++دم .)++.(14)
از ايـن روايـت بـر مـى آيـد كـه آن حـضـرت در مـسـائل مـالى و انـفـاقـهـاى جـزئى نـيـز مـسـائل امـنـيـّتـى و حـفـاظتى را رعايت مى كرده و اين بيانگر شدّت محدوديّت آن حضرت از سوى دسـتـگـاه حـكـومـتى است ؛ با اين حال امام اين كار را تحت پوشش قربانى انجام داد تا هرگونه سوء ظنّى را نسبت به خود از بين ببرد.
امـام هـادى هـمـچـون نـيـاكان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايى كه مصلحت اسلام ايـجـاب مى كرد با دشمنان حقّ و ناسزاگويان و اهانت كنندگان به ساحت مقدّس آن حضرت ، با بردبارى برخورد مى كرد.
(بُرَيْحَه ) عبّاسى ـ كه از سوى دستگاه خلافت به سمت پيشنمازى مكّه و مدينه منصوب شده بود ـ از امام هادى عليه السّلام نزد متوكّل سعايت كرد و براى او نوشت :
(اگـر بـه مـكـّه و مـدينه نياز دارى (على بن محمّد) را از اين دو شهر بيرون كن ؛ زيرا او مردم را به سوى خود خوانده و گروه زيادى از او پيروى كرده اند.)
سـرانـجـام بـر اثـر سـعـايـتـهـاى پـى در پـى (بـُريـحـه )، مـتـوكّل امام را از كنار حرم جدّ بزرگوارش ، رسول خدا (ص ) تبعيد كرد. هنگامى كه امام (ع ) از (مـديـنه ) به سمت (سامرّا) در حركت بود (بُرَيْحَه ) نيز او را همراهى كرد. در بين راه (بُرَيْحَه ) رو به امام (ع ) كرد و گفت :
(تـو خـود مـى دانى كه عامل تبعيد تو من بودم . با سوگندهاى محكم و استوار سوگند مى خورم كـه چـنـانـچه شكايت مرا نزد امير المؤ منين [ متوكل ] يا يكى از درباريان و فرزندان او ببرى ، تـمـامـى درخـتـانـت را (در مـديـنه ) آتش مى زنم و بردگان و خدمتكارانت را مى كشم و چشمه هاى مزرعه هايت را كور خواهم كرد و بدان كه اين كارها را خواهم كرد.)
امام (ع ) فرمود:
(نزديك ترين راه براى شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خدا بردم و من شكايت از تو را كه بر خدا عرضه كردم نزد غير او از بندگانش نخواهم برد.)
(بـُرَيْحَه ) چون اين سخن را از امام (ع ) شنيد، به پاى آن حضرت افتاد و تضرّع و لابه كرد و از او تقاضاى بخشش نمود. امام (ع ) فرمود:
(تو را بخشيدم .).(15)
امـامـان عـليـهـم السـّلام مـظـاهـر قـدرت و عـظـمـت خداوند و معادن كلمات و حكمت ذات مقدّس حقّ و منبع تـجـلّيـات و انـوار خـاصـّه او هـستند. بر اين اساس از يك قدرت معنوى فوق العاده و نفوذ و هيبت خاصّى برخوردارند.
اين هيبت و عظمت خدادادى رادر زيارت جامعه و از زبان امام هادى عليه السّلام چنين مى خوانيم :
(طَاءْ طَاءَ كُلُّ شَريفٍ لَشَرَفِكُمْ، وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لَطاعَتِكُمْ، وَ خَضَعَ كُلُّ جَبّار لِفَضْلِكُمْ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَىْءٍ لَكُم )
هـر بـزرگ و شـريفى در برابر بزرگوارى و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بـيـنـى بـه اطـاعـت از شـمـا گـردن نـهـاده و هـر زورگـويـى در بـرابـر فـضـل و بـرتـرى شـمـا فـروتـنـى كـرده و هـمـه چـيـز بـراى شـمـا خـوار و ذليل گشته است .
روى ايـن جـهـت بـارهـا اتـّفاق مى افتاد كه حاكمان جور در غياب امامان عليهم السلام تصميمهاى خـطـرنـاكـى نسبت به آنان مى گرفتند؛ ولى به محض رويارو شدن با آنان و نگاه به رخسار پـرفـروغشان ، كابوس ترس و وحشت بر دلهايشان سايه مى افكند؛ به گونه اى كه مجبور مى شدند از تصميم خود برگردند.
در تـاريخ اجمالى پيشوايان بخش زندگانى امام هادى عليه السّلام پرتوى از اين هيبت و عظمت الهى را يادآور شديم ، اينك نمونه اى ديگر.
زيـد بـن مـوسـى .(16) چـندين بار از (عمر بن فرج )، والى مدينه ، خواست كه وى را بر فرزند برادرش (امام هادى ) مقدّم بدارد و مى گفت : او جوان است و من عموى پدر او هستم .
(عمر) سخن او را براى امام هادى عليه السّلام نقل كرد. امام فرمود:
(يك بار اين كار را بكن ...)
در يـكـى از روزها عمر، بر خلاف معمول ، ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بـنـشـيـنـد؛ سـپـس از امـام (ع ) خـواسـت تـا وارد شـود. امـام (ع ) داخـل شـد. هـنـگـامى كه چشم زيد به امام (ع ) افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده كرد از جـايـش بـرخـاسـت و امـام (ع ) را بـر جـاى خـود نـشـانـد و خـود در بـرابـر او بـر زمـيـن نـشـست ..(17)
تـاريـخ ، نـام افـراد زيادى را كه براى حل مشكل و رفع گرفتارى خود به پيشواى دهم عليه السـّلام مـراجـعـه كـرده و از مـحضر آن حضرت با خشنودى بازگشته اند، ثبت كرده است . براى رعايت اختصار تنها يك نمونه آن را ذكر مى كنيم .
(محمد بن طلحه ) نقل مى كند:
(امـام هـادى (ع ) روزى بـراى كار مهمّى (سامرّا)را به قصد دهكده اى در اطراف ترك كرد. در اين فـاصـله عربى سراغ آن حضرت را گرفت . به او گفته شد: امام (ع ) به فلان روستا رفته اسـت . مـرد عـرب بـه سـمـت دهـكـده حـركـت كـرد. وقـتـى بـه مـحـضـر امـام (ع ) رسـيـد گـفـت : مـن اهـل كـوفـه و از مـتـمـسّكان به ولايت جدّت امير مؤ منان (ع ) هستم ؛ ولى بدهى سنگينى مرا احاطه كـرده اسـت ؛ چـنـدانـكـه قـدرت تـحـمـل آن را نـدارم . و كسى را جز شما نمى شناسم كه حاجتم را برآورد.
امام (ع ) پرسيد: بدهكارى ات چقدر است ؟ عرض كرد: حدود ده هزار درهم .
امـام (ع ) او را دلدارى داد و فـرمـود نـاراحـت نـبـاش مـشـكـلت حـل خـواهـد شـد. دسـتـورى بـه تو مى دهم عمل كن و از اجراى آن سر متاب : اين دستخط را بگير، هـنـگـامـى كـه بـه (سـامرّا) آمدى ، مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه كن ، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در اين باره كوتاهى كنى !
پـس از بـازگشت امام (ع ) به (سامرّا) ـ در حالى كه عده اى از اطرافيان خليفه و مردم در محضر آن حـضرت نشسته بودند ـ مرد عرب وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام (ع ) به آن حضرت ، با اصرار، آن مبلغ را مطالبه كرد.
امام (ع ) با نرمى و ملايمت و عذر خواهى از تاءخير آن ، از وى مهلت خواست تا در وقت مناسب ، آن را پرداخت كند؛ ولى او همچنان اصرار مى كرد كه هم اكنون بايد بپردازى .
مـتـوكـّل خـبر دار شد. دستور داد سى هزار دينار به امام (ع ) بدهند. امام (ع ) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت : خدا بهتر مى داند كه رسالتش را در چه خاندانى قرار دهد..(18)
11 - البدايه و النهاية ، ج 11 ، ص 15 .
12 - در كتاب تاريخ اجمالى پيشوايان ، عليهم السّلام به نمونه هاى ديگرى از عبادت امام هادى عليه السّلام اشاره شده است .
13 - مـنـاقـب ، ج 4 ، ص 409 ، مقدار انفاق امام (ع ) نود هزار دينار بوده كه به سه نفر از ياران خود هر كدام سى هزار دينار داده است . براى آگاهى بيشتر به تاريخ اجمالى پيشوايان كد 5/122 ، بخش زندگانى امام هادى (ع ) رجوع كنيد.
14 - الكـافـى ، ج 1، ص 498. در روايـت ديـگـر ، زمـان خريد و توزيع گوسفندان ، روز (ترويه ) (روز هشتم ذيحجه ) ذكر شده است (ر . ك . اعيان الشيعه ، ج 2 ، ص 37 ) .
15 - ر . ك . اثبات الوصيّه ، مسعودى ، ص 196 ـ 197 .
16 - ظـاهـرا نـامـبـرده زيد بن موسى بن جعفر است كه به ( زيد النّار ) معروف است . و بر اسـاس نـقـل سـيـّد مـحـسـن امـيـن در اعـيـان الشـيـعـه ، ج 7 ، ص 128 در حـدود سال 247 در اواخر حكومت متوكّل درگذشته است .
17 - اعـلام الورى ، ص 347 . در كـتـاب تـاريـخ اجـمـالى پيشوايان ، كد 122 نمونه هاى ديگرى از هيبت و عظمت الهى امام هادى (ع ) ذكر شده است .
18 - بـحـار الانـوار ، ج 50 ، ص 175 ، نـور الابـصـار ، شـبـلنـجـى ، ص 181 ؛ الفصول المهمة ، ابن صباغ ، ص 278 ، با اختصار .