اینترنت نسل جوان را به سوی پوچی سوق میدهد
دوشنبه 1 آذر 1389 7:13 AM
دوریس لسینگ، برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۷، با هشدار در مورد خطرات اینترنت اعلام کرد که این فناوری مدرن، نسل جوان را به سوی پوچی سوق داده است.
لسینگ که هم اکنون ۸۸ ساله است، به خاطر شرایط بد جسمیاش نتوانست در مراسم اهدای جایزه نوبل که در استکهلم برگزار شد، شرکت کند.
اما بیانیه وی تحت عنوان «سخنی درباره نوبل و نبردن جایزه» توسط نیکولاس پیرسون، ناشر آثارش در سالن Grand آکادمی سوئد خوانده شد و پیغام وی در مورد مزیتهای ادبیات و تحصیلات به گوش افراد رسید. وی در بیانیه خود به اختلاف سطح دسترسی به کتابها اشاره کرده و اظهار امیدواری در خصوص رسیدن کتابها به افراد فقیر زیمبابوه و کشورهای در حال توسعه دیگر، به مسایل فناوریهای جدید نظیر کامپیوتر و اینترنت پرداخت.
لسینگ در بیانیه خود گفت: ما در عصری به سر میبریم که فرهنگها از هم گسیخته شده است. بسیاری از کلماتی که تا چند دهه پیش زیر سوال رفته بودند و عبارتهای ناشایست به حساب میآمدند، هم اکنون به عبارتهای رایج و متداول در میان زنان و مردان جوانی تبدیل شده که سالها تحصیل کردهاند ولی هیچ شناختی از دنیای اطرافشان ندارند.
وی میافزاید: جوانان امروزی مطالعه نمیکنند و حتی از مسایل خاص و مهم نیز اطلاع ندارند. آنان با تنها چیزی که آشنا هستند، کامپیوتر است.
لسینگ محور سخنان خود را بر مسایل و مشکلات اینترنت گذاشته و آن را دغدغه ذهنیاش خواند.
وی عنوان کرد که ما هیچ گاه به این مساله فکر نمیکنیم که اینترنت، این پدیده مدرن چگونه نحوه زندگی و طرز فکر ما را تغییر میدهد و در حقیقت وقت و زمان را از ما گرفته است.
این نویسنده افزود: اینترنت همه را به تسخیر خود درآورده است، طوری که حتی افرادا معقول نیز ساعتهای بسیاری را صرف وبلاگنویسی میکنند که هیچ نتیجه خاصی ندارد.
این برنده نوبل با بیان تجربیات خود در مورد مسایل کشور زیمبابوه و سایر کشورهای آفریقایی گفت: افراد این ملیتها قبل از اینکه خواستار غذا باشند، تشنه کتاباند، در حالی که در مدارس این کشورها، حتی یک کتاب هم وجود ندارد.
وی افزود: نکته قابل توجه آن است که جوانان در کشورهای ثروتمند، علاقه به خواندن کتاب را از دست دادهاند و برنامههای تلویزیونی و اینترنت را به لذت خواندن کتاب ترجیح میدهند. این امر نشان میدهد که یک انقلاب بزرگ در حال شکلگیری است. در حالی که اثرات آن هنوز بازخوردی از سوی مردم جهان نداشته است.
لسینگ افزود: برای جوانان امروزی واقعا متاسفم چون آنها فقط فکر تیپ و قیافه و ظاهر خود هستند و هیچ ایدهای در مورد زندگی خودشان ندارند.
وی در مورد نویسندگان جوان اظهار تاسف کرده و گفت: این افراد پس از یک بار نوشتن، دست از نوشتن بر میدارند و هیچ وقت نمینویسند که به دنبال چه هستند و چه نیازهایی دارند.
جالب این است که دوریس لسینگ در اولین صفحه وب سایت خود تحت عنوان http://www.dorislessing.org نوشته: من بسیار خوشحالم که میتوانم با جدیدترین روش ممکن با افراد دیگر ارتباط برقرار کنم؛ روشی که به نظر برخی افراد مسن، یک نوع معجزه به حساب میآید.
● درباره دوریس لسینگ
دوریس لسینگ با نام واقعی دوریس میتیلر در شهر کرمانشاه ایران در ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ به دنیا آمد. پدرش کاپیتان آلفرد تیلر و مادرش امیلی ماد هر دو انگلیسی تبار بودند.
آنها پس از ازدواج به کرمانشاه نقل مکان کرده و پدر لسینگ در آنجا به استخدام بانک درآمد. در همان زمان بود که دوریس به دنیا آمد. دوریس در سال ۱۹۲۵ همراه خانوادهاش به رودزیای جنوبی که مستعمره انگلیس بود و هم اکنون زیمبابوه نام گرفته، مهاجرت کردند.
دوریس در سن ۱۳ سالگی مدرسه را ترک کرد و پس از آن تحصیل را به صورت شخصی ادامه داد. در سن ۱۵ سالگی خانه را ترک کرد و به عنوان پرستار بچه شروع به کار کرد و در همین زمان بود که به خواندن متون سیاسی و جامعه شناسی که کار فرمایش در اختیارش میگذاشت، علاقه نشان داد و تقریبا از این زمان نوشتن را آغاز کرد.
این نویسنده دوبار ازدواج کرد که هر دو شش سال بیشتر دوام نیاورد. وی از آن ازدواجها صاحب سه فرزند شد.
دوریس به خاطر فعالیتهای سیاسی از رودزیا تبعید شد و به همین دلیل در سال ۱۹۴۹ همراه کوچکترین پسرش به لندن مهاجرت کرد و در همین سال اولین رمان وی تحت عنوان «علف آواز میخواند» به چاپ رسید. دفترچه طلایی، عنوان دومین اثر دوریس در سال ۱۹۶۲ است که باعث شهرتش شد. تا اینکه در ۱۱ اکتبر سال میلادی جاری، لسینگ به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات انتخاب شد.
وی هم اکنون در هامسپتد زندگی میکند. از جوایز ادبی که دوریس تاکنون دریافت کرده میتوان به جایزه سامرست موام در سال ۱۹۵۳، جایزه شکسپیر در سال ۱۹۸۲، جایزه ادبی دبلیو.اچ.اسمیت در سال ۱۹۸۶، جایزه کتاب لسآنجلس تایمز در سال ۱۹۹۵، جایزه ادبی انگلیسی دیوید کوهن در سال ۲۰۰۱ اشاره کرد.
آنروز .. تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم...