0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:26 PM

اى خدا به فريادم برس
روزى: زنى بچه شير خوارش بغل گرفته بود واز روى پلى كه بر روى آن رودخانه احداث شده بود مى گذشت: ناگاه بر اثر ازدحام مردم زن به زمين خورد وبچه اش از دستش رها شد ودر رودخانه افتاد.
جريان آب رودخانه تند وسريع بود وبچه را با سرعت با خود مى برد، زن خود را به ساحل رسانيد ودر حالى كه دنبال فرزندش مى دويد، از مردم كمك مى خواست ولى جريان آب به قدرى تند بود كه مردم نمى دانستند، كودك را از آب بگيرند.
بالاخره جريان آب كودك را به قسمتى از رود خانه برد كه آب رودخانه: چرخ آسيابى را به حركت در مى آورد، تصادفا كودك وارد اين جريان گرديد وبه سرعت به طرف چرخ آسياب برده شد.
در آخرين لحظه كه زن يقين كرد هيچ كس بجز خدا نمى تواند به فريادش ‍ برسد وفرزندش را نجات دهد، سر به آسمان بلند كرد وگفت:
اى خدا به فريادم برس.
در همان لحظه آب از رفتن ايستاد واز حركت باز ماند، زن دست دراز كرد و كودكش را از روى آب برداشت وشكر الهى را به جاى آورد.
آرى اين ارتباط معنوى با خدا است كه به دلها آرامش وتسكين وحوادث را به نفع انسان خاتمه مى دهد.(110)

روز وشب پيروفرمان توام مادر جان   چونكه پرونده دامان توام مادر جان
گرچه امروز قوى پنجه ونيرومندم   من همان كودك گريان توام مادر جان
چكنم در عوض آن همه خوبى هايت   من كه شرمنده احسان توام مادر جان (111)

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها