0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:17 PM

دعا ناتمام بود كه...
زاهد مجاهد مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى آنچنان علاقمند زياد شدن طلاب علوم دينى كه وقتى در قم طلاب ومحصلين زياد شدند مرحوم آيه الله حائرى از پذيرفتن طلاب تازه وارد خوددارى كرده بلكه جواب مى فرمايد، آنها مايس شده مراجعه به معظم له يعنى شيخ بافقى مى كردند، ايشان آنها را تسلى وتسكين داده وحتى الامكان وسائل ماندن و تحصيل آنها را فراهم مى نمود وبه آيه الله حائرى مى گفت: مگر نان ده و رزاق اينها شما هستيد كه از زياد شدن آنها استنكاف دارى ومانع مى شويد هر آن كس كه دندان دهد نان دهد.
مرحوم حائرى مى فرمايد: اول ماه كه پول نرسيد چه بايد نمود مى فرمود: آن به عهده من: اگر در هنگام پرداخت نرسد مرا خبر كنيد تا از رزاق ذوالقوه المتين وصول ودريافت رزق نوكران وليش صاحب الامر نمايم.
از قضا بعضى از اوقات كه دير مى شد به ايشان خبر مى دادند ومرحوم حائرى مى گفت: حالاتوجواب طلاب را بده: بدون تامل مى گفت: اگر تا بعد از ظهر از خدا وصول شهريه نكنم بنده اونباشم: سپس مى آمد در مدرسه دار العلم قم ومحصلين دينى را جمع كرد وگفت: با من به مسجد بالاى سر حضرت بيائيد كه با خدا كارى دارم.
طلاب قم كه از دل به اومعتقد واز صميم قلب اورا دوست مى داشتند پشت سر به مسجد رفتند، ايشان در جلوى آنها مشغول دعا وصلوات بر پيغمبر وآل اوشده ومى گفت: خدايا اينان نوكران وسربازان ولى وحجت تواند وغير از تويار ومولاوآقائى ندارند يا الان شهريه اينها را بده ويا آنقدر در اين مسجد با اين ها دعا كرده وصلوات فرستاده تا عنايت بفرمائى.
اتفاقا دعا ناتمام بود كه باب فرج بر رخ آنها گشود وپول وشهريه طلاب رسيد حتى گاهى مى گفت: خدايا يا آخوند بافقى را مرگ ويا طلاب را نان بده وآنقدر نزد خدا عزيز بود كه فورا دعايش مستجاب مى شد وبراى محصلين شهريه مى رسيد.(62)

جمله غريقيم به بحر فنا   ذات توپاينده بود در بقا
چشم اميد توبر فضل تواست   خود كژى كرده ماكن درست

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها