پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392 9:17 PM
اين دعا را بخوان
شخصى به نام يونس بن عمار ((كه لكه هاى از بيمارى در صورتش پيدا شده بود)) مى گويد: به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتم وبه آن حضرت گفتم: ((اين لكه هايى كه در چهره ام پيدا شده: مردم مى گويند هرگاه خداوند به بنده اى توجه ولطف ندارد، اورا به چنين بيمارى مبتلا مى نمايد)).
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: مومن آل ياسين داراى انگشتان شل و بى حس وبى حركت بود وبا همان انگشتان به مردم اشاره مى فرمود: اى مردم از رسولان خدا پيروى كنيد(59).
بنابر اين مومن به هر بلائى مبتلامى شود.
يونس مى گويد: آنگاه امام صادق: (عليه السلام) براى رفع آن بيمارى: به من دستور العملى داد وفرمود:
هنگامى كه ثلث آخر شب فرا رسيد در آغاز آن وضوبگير وسجده دوم و ركعت اول نماز ((شبى)) اين دعا را بخوان:
يا على يا عظيم يا رحمان يا رحيم يا سامع الدعوات يا معطى الخيرات: صل على محمد وآل محمد واعطنى من خير الدنيا والاخره ما انت اهله و اصرف عنى من شرالدنيا والاخره ما انت اهله واذهب عنى بهذاالوجع فانه قد غاظنى واحزننى.
اى خداى بزرگ وبزرگوار، اى مهربان وبخشنده: اى شنونده دعاها، اى بخشنده نيكى ها، بر محمد وآلش درود بفرست: وخير دنيا وآخرت را از من عطا فرما، آنگونه كه شايسته رحمت تواست واين درد را از من دور ساز، كه اين درد مرا خشمگين وغمگين نموده است.
آنگاه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ((در دعا ونيايش: پافشارى و اصرار كن)).
يونس مى گويد: طبق دستور امام عمل كردم هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خداوند همه آن بيمارى ونشانه هايش را از من زدود.(60)
|
|
|
|
|
|
|
|