0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:10 PM

با دعاء حضرت غمش زائل گرديد
حضرت صادق (عليه السلام) زير ناودان ((طلاى)) خانه خدابودند، گروهى نيز حضور داشتند كه پيرمردى سلام كرد، عرض كرد: اى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) من شما خانواده پيامبر را دوست دارم و از دشمن شما بيزارم.
پيرمرد گفت: اى پسر رسول خدا گرفتار درد بزرگى شده ام:
پناه به خانه خدا آورده ام تاگرفتاريم بر طرف شود در اين حال اشك هايش ‍ سرازير شده وخود را قدم هاى حضرت انداخت وپاهاى آن جناب را مى بوسيد.
امام (عليه السلام) كنار مى رفتند ((كه اونبوسد)) حضرت به دلشان بحال اوسوخت وگريه كردند آنگاه حضرت روبه حاضرين نمودند و فرمودند: اين برادر شمااست وپناه به شما آورده: دست هاى خود را بلند كنيد.
حضرت دست خود را بلند كردند وشروع به دعا كردند خدايا سرشت و طينت وفطرت پاكى آفريدى واز آن سرشت پاك طينت دوستان ودوستان دوستان خود را قرار دادى: اگر بخواهى دردها را از اين شخص بر طرف كنى مى توانى.
خدايا ما پناهنده به خانه ات شده ايم كه هر چيز به آن پناه مى برد اين مرد به ما پناه آورده ومن از تودر خواست مى كنم اى خدائيكه در نور عظمت خود پنهان شده: به حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وعلى وفاطمه و حسن وحسين (عليه السلام) اى فرياد رس هر بيچاره وگرفتاره غمگين و دردمند خدايا اورا از اين گرفتارى به واسطه ما نجات بخش وبه لطف و كرمت غم واندوه از اوزائل گردان يا ارحم الراحمين.
دعاى حضرت كه تمام شد آن پيرمرد راه خود را گرفت هنوز به مسجد نرسيده بود كه با گريه برگشت وگفت: خدا مى داند رسالت خود را به كه بسپارد، به خدا سوگند به در مسجد نرسيده بودم كه ذره اى از ناراحتى. من باقى نماند، آنگاه پير مرد رفت. (27).

آنانكه روى دل به سوى كبريا كنند   جان را رها ز ذلت كبر وريا كنند
از گير ودار وسوسه نفس رسته اند   كى بر مقام ومنصب ومال اعتنا كنند
از خويش رسته: خدمت خلق است كارشان   تا در رضاى خلق خدا را رضا كنند
عارفان ز مروه دل تا صفاى دوست   احرام عشق بسته كه سعى وصفا كنند
در طور عشق جلوه معشوق ديده اند   دل كنده جاى كفش: كه جان را فدا كنند

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها