0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:09 PM

دعا كنيد بر اوپيروز گردم
حدود 80 سال قبل در تهران پهلوان غيور ومتدينى بود كه با نام حاج محمد صادق خوانده مى شد، اوبه عنوان پهلوان اول پايتخت شمرده مى شد، اين پهلوان شغل بلوز فروشى داشت: لباسى نسبتا بلند مى پوشيد وكلاه پوستى بر سر مى نهاد.
در آن زمان يك پهلوان ارمنى به تهران آمده بود، ومى خواست با پهلوان اول پايتخت كشتى بگيرد، حاج محمد صادق براى حفظ حيثيت خود قبول كرد، وچون مرد با ايمانى بود، به خدا بزرگ توكل نمود وبه منزل چند نفر از روحانيون محل رفت وبه هر يك از آنها 10 ريال ((يك تومان آن زمان)) داد وبه آنها گفت امشب شب جمعه از اين پول غذا تهيه كرده و اهل خانه را جمع كنيد وپس از صرف غذا، روبه قبله بنشينيد ودعا كنيد كه من بر آن پهلوان پيروز گردم: آنها هم درخواست اورا اجابت كردند.
روز موعود فرا رسيد، جمعيت ازدحام كردند، وپهلوان ارمنى به ميدان حاج محمد صادق آمد آنگاه با اوكشتى گرفت وطولى نكشيد اورا بلند كرد وبر زمين زد وبر اوپيروز گرديد(21).

دلابسوزد كه سوز توكارها بكند   نياز نيم شبى دفع بلاكند
عتاب يار پرى چهره عاشقانه بكش   كه يك كرشمه تلافى صد جفا بكند
طبيت عشق مسيحا دمست ومشفق ليك   چون درد در تونبيند كه را دوا كند
توبا خداى خود اندازه كار ودل خوش دار   كه رحم اگر نكند مدعى خدا بكند
ز بخت ملولم بود كه بيدارى   به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند (22)

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها