0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:07 PM

اودعا كرد باران باريد
حضرت عيسى (عليه السلام) ويارانش براى ريزش باران از شهر خارج و وارد صحرا شدند.
عيسى (عليه السلام) به يارانش فرمودند: هر كسى از شما كه گناهى مرتكب شده به شهر باز گردد، پس همه مردم به جز يك نفر برگشتند.
حضرت عيسى (عليه السلام) به اوفرمود: آيا توگناهى انجام نداده اى؟
گفت: چيزى به خاطر ندارم: جز اينكه: روزى به نماز مشغول بودم كه زنى از برابرم عبور كرد، من به اونگاه كردم وچشمم به سوى اومتوجه شد.
همين كه آن زن رفت ((ونماز تمام شد)) چشم خودم را در آوردم وبه طرفى كه آن زن رفته بود پرتاب كردم.
((يعنى چشمى كه در موقع عبادت خالق هستى: متوجه غير خدا شود و روى از خدا برگرداند لياقت وجود ندارد)).
حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: تودعا كن ومن آمين ميگويم.
اودعا كرد ((وحضرت عيسى آمين گفت)) وباران باريد. (8).

اگر اى دل ز جان فرمانبر امر خدا گردى   توانى بر جهان رهبر وفرمانروا گردى
كشى گراژدهاى نفس را با حربه ايمان   توان احياگر اموات همچون انبيا گردى

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها