پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392 9:01 PM
از خداوند 3 حاجت درخواست نمود
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسافرت به شخصى برخوردند و ميهمان او شدند آن شخصى پذيرائى شايانى از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته اى از ما داشته باشى از خداوند درخواست مى كنم تو را به آرزويت نائل نمايد.
عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شترى بدهد كه اسباب و لوازم زندگى ام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفندى كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آنچه مى خواست براى او تقاضا نمود، آنگاه رو به اصحاب كرد فرمودند: اى كاش همت اين مرد نيز مانند پير زن بنى اسرائيل بلند بود و از ما مى خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم.
عرض كردند: داستان پير زن بنى اسرائيل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامى كه حضرت موسى خواست با بنى اسرائيل از مصر به طرف شام برود راه را گم كردند به هر طرف جستجو نمودند از راه اثرى نيافتند حضرت موسى ترسيد، مانند سابق در سرگردانى گرفتار شوند، اصحاب خود را جمع نمود، پرسيد آيا شما به مردم مصر وعده اى داده ايد كه با رفتن از اين شهر خلف وعده شود، در پاسخ گفتند: بلى، چنين از پدران خود شنيده ايم: وقتى حضرت يوسف مشرف به مرگ شد از مصريان تقاضا نمود هر وقت خواستند به شام بروند جنازه او را همراه خود ببرند و در كنار قبر پدرش يعقوب به خاك سپارند.
اجداد ما قبول نموده اند، حضرت موسى فرمود: به مصر برگرديد تا به وعده خود وفا نمائيد و گرنه هرگز از اين سرگردانى نجات نخواهيد يافت، به مصر باز گشتند.
حضرت موسى از هر كس جوياى محل قبر يوسف شد اظهار بى اطلاعى مى نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پير زنى است ادعا دارد من قبر را مى دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند، فرستاده موسى كه پيش پير زن آمد و او را از جريان مطلع نمود آن زن گفت: به حضرت موسى عرض كنيد، اگر احتياج به علم من پيدا كرده او بايد پيش من بيايد زيرا ارزش من دانش چنين مقتضى است پيغام پير زن را به موسى رسانيدند تصذيق نمود و از همت عالى و نظر بلند او در شگفت شد، نزد آن زن آمد و از محل قبر يوسف استفسار كرد.
عجوزه گفت: يا موسى ((علم قيمت دارد))، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده ام در صورتى براى شما اظهار مى كنم كه سه حاجت از براى من برآورى.
حضرت فرمود: حاجتهاى خود را بگو.
گفت: اول آنكه جوان شوم ؛ دوم: به ازدواج شما در آيم ؛ سوم: در آخرت هم افتخار همسرى شما را داشته باشم.
حضرت موسى از بلن همتى اين زن كه با خواسته خود جمع بين سعادت دنيا و آخرت مى كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد.
در اين هنگام محل قبر يوسف را به اين شرح افشاء نمود گفت: وقتى يوسف از دنيا رفت مصريان در محل دفن او اختلاف نمودند هر طايفه اى مى خواستند قبر آن جناب در محله ايشان باشد، دامنه اختلاف نزديك بود به شمشير منتهى شود، براى رفع نزاع قرار شد بدن حضرت يوسف را در تابوتى بلورى بگذارند و روزنه هاى آن را مسدود كنند و تابوت را در داخل نهرى كه وارد مصر مى شد، دفن نمايند تا آب شهر مصر از روى قبر يوسف بگذرد و در محلات گردش كند همه از فيض او استفاده كنند.
محل قبر را به حضرت موسى نشان داد، موسى تابوت را بيرون آورد و در شش فرسخى بيت المقدس محلى كه معروف به خليل قدس است رو بروى قبر يعقوب دفن نمود، در كنار قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام).
|
|
|
|
|
|
|
|