0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:00 PM

سرت را از سجده بردار
مفضل بن عمر مى گويد: همراه دوستان براى ملاقات با امام صادق (عليه السلام) رهسپار شديم، به در خانه آن حضرت رسيديم ولى خواستيم اجازه ورود بگيريم، پشت در شنيدم كه آن حضرت سخن مى گويد، ولى آن سخن عربى نبود و خيال كرديم كه به لغت سريانى است، سپس آن حضرت گريه كرد، و ماهم از گريه او بود گريه افتاديم، آنگاه غلام آن حضرت بيرون آمد و اجازه ورود داد.
ما به محضر امام صادق (عليه السلام) رسيديم، پس از احوالپرسى، من به امام (عليه السلام) عرض كردم! ((ما پشت در، شنيديم كه شما سخنى كه عربى نيست و به خيال ما سريانى است، تكلم مى كردى، سپس گريه كردى و ماهم با صداى گريه شما به گريه افتاديم.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((آرى من به ياد الياس افتادم كه از پيامبران عابد بنى اسرائيل بود، و دعائى را كه او در سجده مى خواند، مى خواندم، سپس امام (عليه السلام) آن دعا و مناجات را به لغت سريانى، پشت سر هم مى خواندم، كه سوگند به خدا هيچ كشيش و اسقفى را نديده بودم كه همانند آن حضرت آنگونه شيوا و زيبا بخواند، و بعد آن را براى ما به عربى ترجمه كرد و فرمود: الياس در سجودش چنين مناجات مى كرد: اتراك معذبى و قد اظمات لك هو اجرى، اتراك معذبى و قد عفرت لك فى التراب ، اتراك معذبى و قد اجتنبت لك المعاصى، اتراك معذبى و قد اسهرت لك ليلى! خدايا آيا براستى تو را بنگرم كه مرا عذاب كنى، با اينكه روزهاى داغ به خاطر تو ((با روزه گرفتن)) تشنگى كشيدم؟ آيا تو را بنگرم مرا مرا عذاب كنى، در صورتى كه براى تو، رخسارم را ((در سجده)) به خاك ماليدم؟! آيا تو را بنگرم كه من را عذاب كنى با آنكه بخاطر تو، از گناهان دورى گزيدم، آيا تو را ببينم كه مرا عذاب كنى با اينكه براى تو هر شب را به عبادت بس بردم؟! خداوند به الياس، وحى كرد: ((اى خداى بزرگ اگر اين سخن را گفتى ((كه تو را عذاب نمى كنم)) ولى بعدا مرا عذاب كردى چه كنم؟! مگر نه اين است كه من بنده تو و تو پروردگار من هستى.
باز خدا به او وحى كرد: ارفع راسك فانى غير معذبك، انى اذا وعدت وعدا و فيت به.
سرت را از سجده بردار كه من تو را عذاب نمى كنم، و وعده اى گه داده ام به آن وفا خواهم نمود.

اى كه درد مرا توئى درمان   اى كه راه مرا تويى پايان
كمر خدمتت بدل بستم   هرچه گويى بجان برم فرمان
داده ام تن به خدمت تو بدل   داده ام دل به طاعت تو بجان
هر چه خواهى بيار بر سر من   يكدم از درت وليك مران
به خيال تو زنده است اين سر   به هواى تو زنده است اين جان

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها