0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
دوشنبه 13 خرداد 1392  10:32 AM

به وسيله دعا 15 سال به عمرش افزوده شد
از سوى خداوند به يكى از پيامبران به نام حزقيل كه سومين خليفه موسى (عليه السلام) در بنى اسرائيل بود الهام شد كه به فلان حاكم بگو پس از مدت اندكى مى ميرى، حزقيل پيام خداوند را به او ابلاغ كرد.
حاكم، سخت وحشت زده شده روى تختش به دعا و راز و نياز پرداخت و بقدرى هنگام دعا متوجه خدا بود خكه ضعف بر او عارض شد و از روى تخت به زمين افتاد، و در دعايش مى گفت: يارب اخزنى حتى يشب طفلى و اقضى امرى.
اى پروردگار من به من آنقدر مهلت بده كه كودكم بزرگ شود و زندگى خودمان را سامان بدهم.
خداوند دعاى او را به استجابت رساند، و به حزقيل وحى كرد: برو به حاكم بگو مرگ تو را تا پانزده سال تاءخير انداختم.

اى عمر من اى جان من، اى جان و اى جانان من   اى مرهم و درمان من، اى جان و اى جانان من
هم شادى از تو، غم زتو، زخم از تو و مرهم ز تو   جان بلاكش هم زتو، اى جان واى جانان من
گاهى زوصل افروزيم، گاهى زهجران سوزيم   گاهى دردى، گه دوزيم، اى جان و اى جانان من

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها