0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
دوشنبه 13 خرداد 1392  10:21 AM

دعاى مورچه
در زمان حضرت سليمان (عليه السلام) بر اثر نيامدان باران، قحطى شديدى به وجود آمد، به ناچار مردم به حضور حضرت سليمان آمده و از قحطى شكايت كردند و درخواست نمودند تا حضرت سليمان براى طلب باران، نماز ((استسقا)) بخواند. حضرت سليمان به آنها فرمود: فردا پس از نماز صبح، با هم براى انجام نماز استسقاء به سوى بيابان حركت مى كنيم.
فرداى آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به سوى بيابان حركت كردند، ناگهان حضرت سليمان (عليه السلام) در راه مورچه اى را ديد كه پاهايش را روى زمين نهاده و دستهايش را به سوى آسمان بلند نموده و مى گويد: خدايا ما نوعى از مخلوقات تو هستيم، و از رزق تو بى نياز نيستيم، ما را بخاطر گناه انسانها، به هلاكت نرسان.
حضرت سليمان (عليه السلام) رو به جمعيت كرد و فرمود: به خانه هايتان باز گرديد، خداوند شمارا بخاطر غيرش ((مورچگان)) سيراب كرد: در آن سال آنقدر باران آمد كه سابقه نداشت.
آرى گناه موجب بلا از جمله قحطى خواهد شد.

ز رحمت جرعه اى بر جرعه نوشان   گناه اين خطاكاران بيوشان
بسوزان تا بسوزند از غم تو   بدم تا زنده گردند از دم تو

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها