0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
دوشنبه 13 خرداد 1392  10:17 AM

اين دعا را در حق او كرد
عمر و بن حمق از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و از ياران شجاع و مخلص على (عليه السلام) بود كه سرانجام توسط دژخيمان معاويه دستگير شد، و در حصن موصل زندانى گرديد، سرش را بريدند و نزد معاويه هديه بردند.
او هنگام جوانى براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آب برد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را آشاميد و سپس اين دعا را در حق او كرد: اللهم امته بشبابه خدايا او را از جوانى بهرمند كن.
اين دعا آنچنان در حق او به استجابت رسيد، كه هشتاد سال از عمرش ‍ گذشت در عين حال موى سفيد در سر و صورت او ديده نشد.
او روزى به حضور امام على (عليه السلام) آمد، امام ديد چهره او زرد شده پرسيد: اين زردى چيست؟ او عرض كرد: بر اثر بيمارى است كه به آن مبتلا شده ام.
امام على (عليه السلام) به او فرمود: ما از خوشحالى شما خوشحاليم، و هنگام اندوه شما غمگين هستيم، و براى بيمارى شما بيمار مى شويم و براى شما دعا مى كنيم.

مرا در تن بود تا جان على گويم على گويم   چه در پيدا چه در پنهان على گويم على گويم
به كامم تا زبان باشد زبان تا در دهان باشد   بهر لفظ و بهر عنوان على گويم على گويم
زمهرش مست و حيرانم غم و شادى نميدانم   به هر دردى پى درمان على گويم على گويم

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها