0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
دوشنبه 13 خرداد 1392  10:16 AM

حضرت دعا كرد او سگ شد
على بن حمزه روايت مى كند كه سالى در خدمت امام جعفر الصادق (عليه السلام) به حج رفته بودم، در راه به سايه درخت خرمائى منزل كرديم، آن حضرت لب مبارك به دعا حركت داد، چيزى فرمود كه آن را نفهميدم، بعد از آن فرمود: يا نخله اطعمنا مما جعل الله فيك من ررق الله عبده - يعنى: اى درخت خرما ما را خرما بچشان از آنچه حق تعالى از رزق در تو خلق كرده پس ديدم كه آن نخله خشكيده، سبز شد و برگهايى بر او ظاهر گرديد، و رطب داد، شاخها به جانب حضرت مايل گرديد، آن حضرت مرا امر فرمود، كه پيش رو بسم الله بگو آنچه ميل دارى بخور، پيش آمدم رطب ها را ديدم در كمال لطافت و جلالت كه هرگز رطب به آن خوبى نخورده بودم، اتفاقا عربى در آنجا حاضر بود و گفت: من در عمر خود از هيچكس چنين سحرى نديده بودم، آن حضرت فرمود: ما وارث علم و نبوت هستيم كهانت و سحر به ما نسبت ندارد، حق تعالى را مى خوانيم و دعا مى كنيم اجابت مى فرمايد، اگر خواهى دعا كنم كه خدا تو را سگى كند كه چون به خانه خود روى و فرياد كنى اهل تو تو را نشناسند، عرب از كمال جهلى كه داشت گفت: بلى، پس آن حضرت دعا كردند، چون نظر كردم ديدم كه عرب به صورت سگى شده است و ساعتى به حضرت نگاه كرد پس راه خانه خود گرفت، آن حضرت فرمود از عقبش بر ببين چه واقع مى شود، من از پشت سرش رفتم و ديدم كه به خانه رفت و به اهل خانه ملايمت بسيار مى كرد و اهلش ضرب چوب و سنگ آن را از خانه بيرون كردند، پس به خدمت آن حضرت آمده كيفيت احوال عرب را به حضرت عرض كردم در اين اثناء ديدم سگ حاضر شد و اشك بر صورتش جارى گشته، اظطراب بسيار مى كرد و در خاك مى غلطيد و فرياد مى كرد، چون حضرت حال اورا مشاهده نمود، از كمال رافت بر او ترحم فرمودند و دعا كردند عرب به صورت اول عدو كرد.
حضرت به او فرمودندحالا دانستى كه اهل بيت پيغمبر ساحر و كاهن نيستند بلكه هادى راه حق و خلفاى مطلقند.
عرض كرد يابن رسول الله ايمان آوردم به آنچه هزار هزار بار.

الهى عبدك العاص اتاكا   مقرا بالذنوب و قد دعاكا
فان تغفر فانت لذاك اهل   و ان تطرد، فمن يرحم سواكا

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها