0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
دوشنبه 13 خرداد 1392  10:12 AM

دعائى كرد گويا ديوار و سنگها آن دعا رامى خواندند
در ايام تحصيل علوم دينى و فقه اهل (عليه السلام) در نجف اشرف، شوق زياد جهت جمال مولايمان بقيه الله الاعظم - عجل الله فرجه الشريف - داشتم، با خود عهد كردم كه چهل شب چهارشنبه پياده به مسجد سهله بروم، به اين نيت كه جمال آقا صاحب الامر (عليه السلام) را زيارت و به اين فوز بزرگ نائل شوم.
تا 35يا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفا در اين شب رفتم از نجف تاخير افتاد و هواى ابرى و بارانى بود، نزديك مسجد سهله خندفى بود، هنگامى كه به آنجا رسيدم بر اثر تاريكى شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت، مخصوصا از زيادى قطاع الطريق و دزدها ناگهان صداى پائى را از دنبال سر شنيدم كه بيشتر موجب ترس و وحشتم گرديد.
برگشتم به عقب، سيد عربى را با لباس اهل باديه ديدم، نزديك من آمد و با زبان فصيح گفت: ((آى سيد! سلام عليكم)) ترس و وحشت به كلى از وجودم رفت اطمينان و سكون نفس پيدا كردم، و تعجب آور بود كه چگونه اين شخص در تاريكى شديد متوجه سيادت من شد و در آن حال من از اين مطلب غافل بودم بهر حال سخن مى گفتيم و مى رفتيم، از من سؤال كرد: ((كجا قصد دارى))؟ گفتم: ((مسجد سهله)) فرمود ((به چه جهت؟ گفتم: (( به قصد تشرف زيارت ولى عصر (عليه السلام)).
مقدارى كه رفتيم به مسجد زيد بن صوحان كه مسجد كوچكى است نزديك مسجد سهله رسيديم، داخل مسجد شد، و نماز خوانديم و بعد از دعائى كه سيد خواند كه كان با او ديوار و سنگها آن دعا را مى خواندند، احساس ‍ انقلابى عجيب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سيد فرمود:سيد تو گرسنه اى، چه خوب است تو شام بخورى پس سفره اى كه زير عبا داشت بيرون آورد، و در آن مثل اينكه سه قرص نان و دو يا سه خيار سبز تازه بود كان تازه از باغ چيده و آن وقت چهله زمستان، و سرماى زننده اى بود و من منتقل به اين معنا نشدم كه اين آقا اين خيار تازه سبز را در اين فصل زمستان از كجا آورد؟ طبق دستور آقا شام خوردم.
سپس فرمود: بلند شو به تا به ((مسجد سهله برويم)) داخل مسجد شديم، آقا مشغول اعمال وارده در مقالات شد و من به متابعت آن حضرت انجام وظيفه مى كردم و بدون اختيار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا كردم و متوجه نبودم كه اين آقا كيست.
بعد از آنكه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: ((آى سيد آيا مثل ديگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه مى روى يا در همين جا مى مانى))؟ در جواب كلام جامعى را فرمود: ((اين امور از فضول زندگى است و ما از اين فضولات دوريم)) اين كلمات در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوى كه هر گاه يادم مى آيد اركان وجودم مى لرزد.
به هر حال مسجد حدود دو ساعت طول كشيد و در اين مدت مطالبى رد و بدل شد كه به بعض آنها اشاره مى كنم.
1- در رابطه با استخاره سخن به ميان آمد، سيد عرب فرمود: اى سيد با تسبيح به چه نحو استخاره مى كنى؟ گفتم: ((سه مرتبه صلوات مى فرستم و سه مرتبه مى گويم استخير الله برحمته خيره فى عافيه... پس ‍ قبضه اى از تسبيح را گرفته مى شمارم، اگر دو تا ماند بد است و اگر يكى ماند خوب است.))
فرمود: ((براى اين استخاره، باقى مانده اى است كه به شما نرسيده و آن اين است كه هرگاه يكى باقى ماند فورا حكم به خوبى استخاره نكنيد، بلكه توقف كنيد و دوباره بر ترك عمل استخاره كنيد، اگر زوج آمد كشف مى شود كه استخاره اول خوب است اما اگر يكى آمد كشف مى شود كه استخاره اول ميانه است)).
به حسب قواعد علميه مى بايست دليل بخواهم و آقا جواب دهد به جاى دقيق و باريكى رسيدم پس به مجرد اين قول تسليم منقاد شدم و در همين حال متوجه نيستم كه اين آقا كيست.
2-از جمله مطالب در اين جلسه تاكيد سيد عرب بر تلاوت و قرائت اين سوره ها بعد از نماز واجب بود: بعداز نماز صبح سوره يس، بعد از نماز ظهر سوره عم، بعد از نماز عصر سوره نوح، بعد از مغرب سوره الواقعه و بعد از عشاء سوره ملك.
3-ديگر اينكه تاءكيد فرموند: بدور ركعت نماز مغرب و عشاء كه در ركعت اول بعد از حمد هر سوره اى خواستى مى خوانى و در ركعت دوم بعد از حمد سوره واقعه مى خوانى و فرمود كفايت مى كند اين از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانكه گذشت.
4-تاكيد فرمود كه:بعد از نمازهاى پنج گانه اين دعا را بخوان. اللهم سر حنى عن الهوم و الغموم و وحشه الصدر و وسوسه الشيطان برحمتك يا ارحم الراحمين)).
5-و ديگر تاءكيد بر خواندن اين دعا بعد از ذكر ركوع در نمازهاى يوميه خصوصا در كعت آخر.
اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم.
6-در تعريف و تمجيد از شرايع الاسلام مرحوم محقق حلى فرمود: ((تمام آن مطابق با واقع است مگر كمى از مسائل آن))
7-تاءكيد بر خواندن قرآن و هديه كردن ثواب آن، براى شيعيانى كه وارثى ندارند و لكن يادى از آنها نمى كنند.
8-تحت النك را از زير حنك دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن، چنانچه علماى عرب به همين نحو عمل مى كنند و فرمود: در شرع اين چنين رسيده است.
9-تاكيد بر زيارت سيد الشهدا(عليه السلام)
10-دعا در حق من و فرمود: خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد.
11-پرسيدم: نمى دانم آيا عاقبت كارم خير است و آيا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفيدم؟)) فرمود: ((عاقبت تو خير وسعيت مشكور و رو سفيدى )).
گفتم: ((نمى دانم آيا پدر و مادر اساتيد و ذوى الحقوق از من راضى هستند يا نه؟)).
فرمود: تمام آنها از تو راضى اند در باره ات دعا مى كنند استدعاى دعا كردم براى خودم كه موفق باشم براى تاليف و تصنيف، دعا فرمودند.
در اينجا مطلب ديگرى است كه به مجال تفصيل و بيان آن نيست پس ‍ خواستم از مسجد بيرون روم به خاطر حاجتى، آمدم نزد حوض كه در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد، به ذهنم رسيد، چه شبى بود و اين سيد عرب كيست كه اين همه با فضيلت است؟ شايد همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم اين معنى خطور كرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را نديدم و كسى هم در مسجد نبود.
يقين كردم كه آقا را زيارت كردم و غافل بودم، و مشغول گريه شدم و هم چون ديوانه اطراف مسجد گردش مى كردم تا صبح شد چون عاشقى كه بعد از وصال مبتلا به هجران شود.

گفتم كه روى خوبت، از من چرا نهان است؟   گفتا تو خود حجابى، ورنه رخم عيان است
گفتم كه از كه پرسم، جانا نشان كويت؟   گفتا نشان چه پرسى آن كوى بى نشان است
گفتم مرا غم تو، خوشتر ز شادمانى   گفتا كه در ره ما، غم نيز شادمان است
گفتم كه سوخت جانم، از آتش نهانم   گفتم آنكه او را، كى نادى فغان است
گفتم فراق تاكى، گفتا تا تو هستى   گفتم نفس همين است، گفتا سخن همان است
گفتم كه حاجتى هست، گفتا بخواه از ما   گفتم غمم بيفزا گفتا كه رايگان است
گفتم ز ((فيض (2))) بپذير اين نيم جان كه دارد   گفتا نگاه دارش، غمخانه تو جان است

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها