وجه تسميه و پيشينه تاريخي استان خراسان رضوي
یک شنبه 30 آبان 1389 7:24 PM
واژه خراسان گويا بازمانده گونه کهن واژه «خاور» و متشکل از دو جز «خور» به معنای خورشيد و« آسان» به معنی آمدن است يعنی جايی که خورشيد از آن بر می آيد. پسوند رضوي آن به سبب وجود بارگاه مقدس حضرت رضا(ع) در اين استان به اين منطقه داده شده است. خراسان جزو ساتراپی پهناور پرثوه بوده است. اين ايالت پهناور، که سرانجام قرارگاه و کشور نيرومند اشکانيان شد، درآغاز تاريخ ايران باستان، مادها را به سوی خود کشانيد. جغرافی نگاران آوردهاند که چون تنگدستی عمومی و عوامل نامطلوب طبيعی اين استان، با جايگاه شاهانه و زندگی پر تجمل پادشاهان هخامنشی ناسازگار بود، هرگاه که گذرشان به خراسان میافتاد، میکوشيدند تا هرچه زودتر سرزمين پارت ها را پشت سر گذارند. اما همين عوامل نامساعد طبيعی، اشکانيان، يعنی اين شاخه از مردمان هند و اروپايی را مردمی سخت کوش، بردبار، و دلير گردانيد و اين ويژگی های اخلاقی، نام آنان را بلند آوازه ساخت.
به هنگام ناتوانی هخامنشيان، از اين منطقه اشک نامی، که بنيان گذار خاندان اشکانی شناخته شده است، حکومت سلوکيان را از ميان بر داشت و حکومت نوينی را بنياد نهاد. در دوران ساسانی که ملوک الطوايفی بر چيده شد؛ خراسان باستانی يا ساتراپی پارت به شکل يکی از استان های ايران شهر درآمد و توسط سپاهبدی اداره می شد. در1303هـ. ش، که ادوارد توماس، ترجمه درست سنگ نبشته های پايکولی را منتشر ساخت، حدود خراسان باستانی به خوبی روشن شد. حدود چهار مرزبان نشين خراسان در روزگار ساسانيان، از دروازههای دريای مازندران، نزديک ری آغاز و با گذشتن از کوه های البرز و دره اترک تا درگز ادامه می يافت. سپس از بيابان تجن و مرو به جيحون و پامير رسيده، در آن جا در ادامه رود جيحون تا ستيغ هندوکش و از آن نقطه به سوی باختر به امتداد رشته هندوکش به جنوب متوجه شده از ناحيه هرات وکاشمر امروزی و خواف می گذشت و کُهستان / قهستان را بريده، دوباره به دروازه های دريای مازندران می پيوست.
گشودن منطقه بزرگی چون خراسان برای مسلمانان به آسانی ميسر نشد، از اوايل خلافت عمر، تا ميانه خلافت عثمان، يعنی در طی بيست سال، با وجود کوششهای پياپی سرداران اسلامی، سرزمين خراسان بر روی مسلمانان نا گشوده ماند، تا آن که عبدالله بن عامر از سوی عثمان مأمور گشودن آن منطقه شد. نخستين شهری که در خراسان به دست يکی از سرداران عبدالله در سال 31 هـ. ق، گشوده شد، طبس بود و گشودن ديگر نواحی تا زمان حکومت معاويه به سال 42 هـ. ق، و شايد هم تا مدت ها پس از آن تاريخ به درازا کشيد. در دو سدهای که خراسان زير نظر نمايندهگان خلفای بغداد اداره می شد، اوضاع برای روی کار آمدن مردانی، که در آن سر زمين ادعای استقلال در سر داشتند، مساعد نبود. نخستين فرصتی که برای درست شدن آن آرمان ديرينه، روی نمود، اختلافی بود که بين امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد خليفه عباسی، بر سر جانشينی خليفه در گرفت. در اين کشمکش، مأمون از طاهر بن حسين، سردار سپاه خراسان کمک خواست. در جنگهايی که ميان جنگجويان آن دو برادر روی داد، همه جا طاهر بر سردار سپاه امين چيره گرديد و سرانجام در 198 هـ. ق، بغداد را محاصره و آن شهر را به نام مأمون عباسی گشود. همين که خلافت مأمون روشن شد, وی به پاس آن لشکرکشی های درخشان، در سال 205 هـ. ق، حکومت خراسان را به طاهر بن حسين واگذار کرد.
طاهر بن حسين پايتخت خراسان را از مرو به نيشابور منتقل ساخت و شالوده دودمانی را ريخت که نخستين حکومت مستقل حکم رانان ايرانی پس از يورش عرب ها به شمار می آيد. دوران حکم رانی طاهريان، که آغاز استقلال اين منطقه بود، از نيم سده گذشت و سرانجام در سال 295 هـ. ق، يعقوب ليس صفار، بنيان گذار دودمان صفاريان سيستان، با گرفتن شهر نيشابور، به فرمان روايی آنان پايان داد.
در سال 283 هـ. ق، عمروليث صفاری به خراسان لشکر کشيد وآن ايالت را جزو سيستان کرد. در سال 287 هـ. ق، امير اسماعيل سامانی خراسان را گشود و به سرزمين ورز رود يا ماورارءالنهر افزود. در دوران فرمان روايی صفاريان و سامانيان، زبان فارسی جان تازه ای يافت. ترجمه تاريخ وتفسير طبری در اين روزگار فراهم شد و محمد بن وصيف سيستانی و ابو عبدالله جعفر، سرشناس به رودکی، شعر فارسی را بر شالوده نوينی استوار ساختند. دوران 130 ساله فرمان روايی خاندان سامانی ( 261-389 هـ. ق ) بر خراسان و ماوراءالنهر، و خدمت بزرگی که پادشاهان آن خاندان به رستاخيز زبان فارسی و گسترش علم وادب نمودند، يکی از درخشان ترين فصل های تاريخ ايران را تشکيل می دهد.
پس از سامانيان، غزنويان ( 351-581 هـ. ق ) در سال 384 هـ. ق، بر خراسان و ماوراءالنهر چيره شدند. اينان نيز به تقليد فرزندان سامان، به گسترش علم و ادب و تشويق شاعران و نويسنده گان فارسی زبان پرداختند. مهم ترين رويداد دوران 230 ساله حکم رانی غزنويان، تجزيه خراسان باستانی به دو بخش جداگانه بود، که در سال 451 هـ. ق، صورت گرفت. بخش بزرگی که شامل افغانستان کنونی است و پايتخت اش شهر غزنی بود، در دست غزنويان ماند و بقيه خراسان از آن سلجوقيان شد.
قلمرو پادشاهان سلجوقی نيز پس از 123 سال ( 429 – 552 هـ. ق ) به دست خوارزمشاهيان افتاد و حکومت خوارزمشاهيان هم پس از يک سده و نيم، در سال 617 هـ. ق، به دست لشگريان مغول بر چيده شد. هرات، پايتخت باستانی آريا - خراسان، که يکی از کهن سال ترين شهرهای خراسان باستانی بود، مانند بسياری ديگر از شهر ها در فتنه مغول آسيب بسيار ديد.
در اواخر سده 7 هـ. ق، که سلسله ايل خانان در ايران ايجاد شد، خراسان به قلمرو آنان افزوده شد و يکی از نمايندگان ايل خانان که پسر يا وارث تاج و تخت پادشاهی بود، بر خراسان حکومت می کرد. با درگذشت ابوسعيد بهادر خان ( 716 – 736 هـ. ق ) خاندان های آل کرت ( 643 – 783 هـ. ق ) که از ملوک ايران خاوری بودند در آن حدود حکومت داشته پايتختشان شهر هرات بود. هم چنين از سال 783 هـ. ق سربداران در سبزوار به حکومت رسيده تا سال 788 هـ. ق، در آن نواحی حکومت داشتند. در سال 783 هـ. ق، تيمور لنگ خراسان را گشود، سپس هرات، پايتخت فرزندش شاهرخ شد. تنها شهری که در دوره فرمانروايی تيمور به اوج شکوفايی خود رسيد، سمرقند بود. سمرقند که در خاور بخارا و نزديک رود زرافشان قرار داشت پيش از آن نيز يکی از آبادترين و ثروتمندترين شهر های خراسان باستانی بود. دوره فرمانروايی جانشينان تيمور بر خراسان و ورز رود ماوراءالنهر از 807 تا 913 هـ. ق، به درازا كشيد. در اين مدت بيشتر شهرهای خراسان ازآرامش و آسايش برخوردار بود. سلطان ابو سعيد، نواده تيمور از 855 تا 872 هـ. ق، بر خراسان حکومت کرد و در جنگ با امير حسن بيگ، سرشناس به اوزون حسن، بنيان گذار دودمان بايندری يا ترکمانان آق قويونلو ( سفيد گوسفند) کشته شد.
دوره فرمان روايی جانشينان ابو سعيد به سال 913 هـ. ق، با افتادن خراسان به دست شيبک خان اوزبک به سر آمد. چيرگی شيبک خان اوزبک بر خراسان، آغاز يورش های پي گيری است، که در دوران پادشاهی شاه اسماعيل اوّل و شاه تهماسب صفوی موجب خرابی ها و آسيب های بسياری بر شهرهای هرات، نيشابور و توس ( مشهد) شد. شاه اسماعيل صفوی پس از گشودن مشهد، به دنبال ازبکان تاخت و در سال 916 هـ. ق، قلعه مرو را گشود و شيبک خان ازبک در روستای محمودآباد، در نزديکی مرو کشته شد. بدين ترتِب سراسرخاک خراسان تا کرانه آمويه به دست صفويان افتاد و مذهب شيعه امامی، کيش رسمی مردم اين منطقه شد.
خطريورش ازبکان بر خراسان پس از کشته شدن شيبک خان، هم چنان ادامه يافت و شاه اسماعيل به استوار ساختن هرات فرمان داد. درسال 921 هـ. ق، فرزند خود، تهماسب ميرزا را همراه لـلهاش با عنوان سلطنت خراسان، به هرات فرستاد. اين اقدام آغاز رواج روش نويي بود، که تا اواخر دوران صفوی ادامه يافت، چنان که تهماسب نيز نخست اسماعيل ميرزا و سپس پسر بزرگ خود، محمّد ميرزای سر شناس به خدابنده را در سال 943 هـ. ق، با همان عنوان به شهر هرات فرستاد و عباس ميرزا، که بعد ها به شاه عباس بزرگ سرشناس شد، به سال 978 هـ. ق، در شهر هرات به دنيا آمد. به هر حال تا سال 1006 هـ. ق، که شاه عباس در نزديکی هرات، ازبکان را به کلی شکست داد، شهر های خراسان، چه در اثر يورش های اين مردمان سرکش و چپاولگر و چه در اثر آشوب های درونی، خرابی و زيان بسيار ديد.
در اواخر دوران صفوی، ملک محمود سيستانی، تون ( فردوس) را گرفت و در سال 1136 هـ. ق، خراسان را گشود و در مشهد استقرا يافت. در اين زمان شاه تهماسب صفوی و نادر قلی افشار برای نجات ايران با يک ديگر پيمان بسته نادر فرمانده سپاه ايران شد. سه سال بعد نادر مشهد را از ملک محمود سيستانی پس گرفت.
پس از کشته شدن نادر شاه افشار در سال 1160 هـ. ق، در خبوشان ( قوچان)، عليقلی خان، برادرزادهاش به حکومت رسيد. وی در سال 1161 هـ. ق، به دست برادرش ابراهيم خان کشته شد و شاهرخ، پسر رضاقلی ميرزا و نواده نادرشاه به حکومت رسيد.
شاهرخ شاه تا سال 1210 هـ. ق، بر خراسان حکومت کرد و در همان سال به دست آغا محمّد خان قاجار از حکومت بر کنار شد و درگذشت. با قتل نادر ميرزا، پسر شاهرخ شاه، آخرين بازمانده افشار در سال 1217 هـ. ق، به دست فتح علی شاه قاجار، سراسر خراسان، از جمله شهر مشهد به دست قاجاريان افتاد.