0

پاسخهای آیت الله جوادی آملی به شبهات شفاعت

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:پاسخهای آیت الله جوادی آملی به شبهات شفاعت
چهارشنبه 1 خرداد 1392  2:23 PM

شبهه يکم

شفاعت سبب رفع عقاب مي‏شود و مرتفع شدن عقاب يا عدل است يا ظلم؛ اگر عدل باشد پس اصل جعل عقاب از جانب خداي سبحان معاذالله ظلم است، در حالي‏که خدا هرگز به هيچ کس ظلم نمي‏کند: (ولايظلم ربّک أحداً)[6] و اگر ظلم است و وجود عقاب عدل است، پس شفاعت شافعان و اقدام آنان براي رفع عقاب، ظلم است.

پاسخ: قضيه منفصله مزبور مبتني بر اين است که عدل و ظلم نقيض يکديگر باشد تا مانعةالجمع و مانعةالخلو به حساب آيد، در حالي که تقابل عدل و ظلم، يا عدم و ملکه است يا تضاد و رفع هر دو ممکن است؛ يعني رفع عقاب که عدل است ممکن است «فضل» باشد و هيچ يک از دو عنوان «ظلم» و «عدل» بر آن صدق نکند. به بيان ديگر، شبهه اين است: رفع عقاب يا عدل است يا ظلم، ولي پاسخ اين است که عقاب عدل است و رفع عقاب فضل است که بالاتر از عدل است، نه ظلم که پايين‏تر از آن است.

خداي سبحان براساس عدل خود براي تبه‏کاران عذاب معين کرده است، اما رفع عقاب بي‏واسطه غير (از باب «آخر من يشفع أرحم الراحمين»)[7] يا به واسطه شفاعت ديگر شافعان، فضل و احسان است. خداي سبحان به بندگان خود آموخت که عادل باشيد، ولي بالاتر از عدالت مرحله احسان است، بکوشيد به آن برسيد: (إنّ الله يأمر بالعدل والإحسان)[8] و نيز به بندگان خود آموخت که اگر کسي به شما بدي کرد مي‏توانيد بر اساس عدل، به همان اندازه به او کيفر دهيد: (فمن اعتدي عليکم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليکم)[9]، ولي اگر بر اساس صبر و احسان از او بگذريد بهتر از عدل است: (وإن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين)[10].

شبهه دوم

شفاعت با سنّت الهي سازگار نيست؛ سيره و سنّت خداي سبحان بر اين است که قانوني را براي اجرا جعل کند و براي تخلّف از آن نيز جزايي معيّن کند و متخلّفان از قانون را به کيفر برساند. هم اصل قانون‏گذاري سنّت الهي است و هم کيفر متخلفان از قانون، و چون سنت‏هاي الهي هرگز تغيير و تبديل نمي‏پذيرد پس کيفر مجرمان را نمي‏توان با شفاعت تغيير داد؛ چنان‏که آياتي مانند (ولايحيق المکر السيّئُ إلاّ بأهله فهل ينظرون إلاّ سنّة الأوّلين فلن تجد لسنّة الله تبديلاً ولن تجد لسنّة الله تحويلاً)[11]بر اين مطلب دلالت دارد.

پاسخ: اين سخن از قبيل تمسّک به عام در شبهه مصداقيه خود عام است. معيار تشخيص سنّت از غير سنّت عقل نيست و آيه مزبور نيز دلالتي بر آن ندارد. مفاد اين آيه آن است که هر آنچه سنّت خدا شد تبديل و تحويل نمي‏پذيرد، امّا اين‏که پذيرش شفاعت به معناي تبديل سنّت و نپذيرفتن هرگونه شفاعت از سنت‏هاي تحويل ناپذير الهي باشد، و به تعبير ديگر، اين‏که همواره بر اساس عدل رفتار کردن و احسان و فضل نداشتن از سنن الهي به حساب آيد، از آيه مزبور برنمي‏آيد و با دليل عقلي يا نقلي ديگري نيز اثبات نشده است، بلکه دليل برخلاف آن وجود دارد؛ زيرا از سنت‏هاي خداست که بر اساس اسماي حسنايش عمل کند و همان‏گونه‏که وصف «عادل» از اسماي حسناست، اوصافي چون «رؤوف»، «رحيم»، «غفّار»، «محسن»، و «مفضل» نيز از اسماي حسناي اوست. اگر (إنّا من المجرمين منتقمون)[12] از سنن خداست، (إنّ الله لايغفر أن يشرک به ويغفر مادون ذلک لمن يشاء)[13] نيز از سنت‏هاي او به حساب مي‏آيد. اگر (جزاء سيّئة سيّئه مثلها)[14]، از سنن الهي است، (ويعفوا عن کثيرٍ)[15]و (يعفوا عن السيئات)[16] نيز از سنّت‏هاي تغيير ناپذير خداست.

شبهه سوم

شبهه سوم که در برخي از تفاسير مانند المنار آمده اين است: شفاعتي که در عرف رواج دارد به يکي از دو صورت است:

1 ـ حاکمي که نزد او از مجرمي شفاعت مي‏شود ظالم است و بر اساس روابط عمل مي‏کند نه ضوابط؛ هم مي‏توان «انديشه»اش را تغيير داد و هم «انگيزه»اش را، و با تغيير علم يا ميل او، اراده و تصميمش بر مجازات مجرم را متحوّل ساخت. به بيان ديگر، هم او را به اشتباه در حکمش واقف ساخت و هم به او گفت: گرچه در حک «انگيزه»اش را، و با تغيير علم يا ميل او، اراده و تصميمش بر مجازات مجرم را متحوّل ساخت. به بيان ديگر، هم او را به اشتباه در حکمش واقف ساخت و هم به او گفت: گرچه در حکم خود اشتباه نکرده‏اي اما بر اثر رابطه دوستانه‏اي که بين ما و شما وجود دارد از حکم خويش صرف‏نظر کن، و اين در صورتي که حقّ مردم مطرح باشد و جاي عفو نباشد همان است که از آن به «شفاعت سيّئه» تعبير مي‏شود: (ومن يشفع شفاعة سيّئة... )[17] و گرنه مي‏تواند مصداق شفاعت حسنه باشد.

2 ـ حاکم، عادل است و از اين‏رو نمي‏توان در «انگيزه» او نفوذ کرد، ليکن مي‏شود با اقامه برخي ادلّه در «انديشه» او تصرف کرد و برايش ثابت کرد که حکمي را که صادر مي‏کني، يا صادر کرده‏اي صواب و حق نيست.

شکّي نيست که هيچ يک از اين دو فرض درباره حاکمي که عادل محض بوده، علمش به جهت شهودي بودن از يک سو و شمول و ازلي بودن از سوي ديگر، خطاناپذير و غير قابل تغيير است تصوّر ندارد؛ زيرا اراده چنين کسي تابع علم اوست و قهراً در محکمه چنين حاکمي، شفاعت راه ندارد[18].

 

پاسخ: آنچه شفاعت، باعث تغيير آن مي‏شود اراده‏هاي جزئي و فعلي زايد بر ذات خداوند و به تعبير ديگر، معلومات فعلي خداوند است که علم فعلي از آن مورد انتزاع مي‏شود، نه علم و اراده ذاتي و ازلي او.

توضيح اين‏که، علم خداي سبحان ازلي است، اما معلوم‏هاي او پيوسته در تغيير است؛ او از ازل مي‏داند که چگونه معلوم‏هاي متغيّر را با اراده‏هاي جزئي حادث و زايد بر ذات، اراده کند. او مي‏داند که در فلان زمان، فرد  موجود مي‏شود و در فلان مقطعِ زماني به تکليف مي‏رسد و در شرايط خاص، با اراده و ميل خود اطاعت يا معصيت مي‏کند، در حالي که مي‏توانست ومي‏تواند خلاف آن را انجام دهد، و نيز مي‏داند بر اساس معصيتي که کرده، استحقاق کيفر دارد، و نيز مي‏داند که مورد لطف وليّي از اولياي الهي قرار مي‏گيرد و مشمول شفاعت او واقع شده، همه يا بعضي از کيفرهاي او بخشوده مي‏شود. همه اينها را در ازل مي‏داند و در لايزال آنها را اجرا مي‏کند.

مثلاً خداي سبحان مي‏داند در زمان خاص، شخصي متولد مي‏شود و به فراگيري علم مي‏پردازد، و در مقطع مشخص امکانات تحصيل علم را براي وي فراهم مي‏کند و در مقطع بالاتر امکانات درس‏هاي بالاتر و استاد مناسب و دوستان خوب را نصيبش مي‏کند. همه اين برنامه‏ها، کارهايي است جزئي که به اراده‏هاي جزئي خداوند مستند بوده، شأن جديد و فيض تازه او به حساب مي‏آيد: (کل يوم هو في شأن)[1] و از صفات فعل او محسوب مي‏شود و آنچه در کتاب و سنت به عنوان اراده خداوند مطرح است غالباً همين اراده فعلي است که صفت فعل است (نه صفت ذات) و از مقام فعل او انتزاع مي‏شود، نه آن‏که عين ذات واجب باشد.

درباره شفاعت نيز چنين است؛ يعني از ازل معلوم خداي سبحان است که فلان شخص در فلان وقت مشمول شفاعت واقع مي‏شود، بدون آن‏که اراده ازلي يا علم ازلي او تغييري بيابد.

به بيان ديگر: 1 ـ کارهاي جزئي روزانه و شؤون و فيض‏هاي روزانه (کل‏يومٍ هو في شأن) حادث است و با اراده‏هاي جزئي زايد بر ذات خداوند حدوث مي‏يابد. امّا علمي که نقشه اين اراده‏هاي جزئي را تنظيم مي‏کند ازلي است.

2 ـ آنچه در تحليل شفاعت ارائه شد همانند شبهه گذشته ناتمام است؛ زيرا شفاعت نزد خدا نه به معناي تصرف در علم اوست و نه تغيير عدل و داد او، بلکه درخواست ظهور وصف احسان و فضل اوست که بالاتر از عدل است و تقاضاي تجلّي عفو و صفح و تخفيف است که والاتر از قسط است.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها