پاسخهای آیت الله جوادی آملی به شبهات شفاعت
چهارشنبه 1 خرداد 1392 2:23 PM
سلام.
این مطلب را از سایت www.vahhabiyat.com برداشتم.با کلیک بر روی هر یک از شمارت منابع به سایت اصلی منتقل خواهید شد.
پاسخهای آیت الله جوادی آملی به شبهات شفاعت
«تسنیم» تفسیری ترتیبی و به زبان فارسی است که تا زمان نگارش این نوشتار، بیست و پنج جلد آن چاپ و توسط نشر اسراء منتشر شده است. بی تردید هر اثر آیینه دانسته های علمی و گرایش های فکری مؤلف و نمودی از گفتمان جغرافیای عصر او است؛ به ویژه اگر مؤلف به جای تماشای سپهر اندیشه از کنار پنجره انزوا، به صحنه بیاید و در عرصه تفکر دینی پَر گشاید. در این صورت است که چشمان انتخابگر و زیبانگر را به تماشا میخواند و ضمیرهای حقیقت جو را با ساغر معرفت سیراب میکند. از نکات قابل توجّه در تفسیر «تسنیم» نقد و رد دیدگاه های تفسیری است، به طوری که گاهی مفسر محترم در مردود شمردن پاره ای از دیدگاه ها تلخکامی خود را پنهان نداشته است. البته هر جا این تلخکامی را ظاهر نموده با لطافت و ادب خاص خود آن را هموار ساخته است؛ نمونه آن بیان و رد دیدگاههای وهابیت است.[1]
ایشان در تفسیر تسنیم موارد بسیاری به دیدگاههای وهابیت در باب شفاعت پرداخته و آنها را نقد و بررسی کرده است. نوشته کامل ایشان دراین موضوع در بررسی آیه 48 سوره بقره آمده است که در ادامه خود مطالب عینا آورده می شود[2]:
منکران شفاعت، که گروهي از اهل سنتند، بهويژه پس از ابنتيميّه که سخنان و افکارش زمينه پيدايش وهّابيّت شد، با طرح برخي شبهات عقلي، ميگويند: پس از اثبات استحاله عقلي و با توجه به متشابه بودن آيات در اين زمينه، لازم است رواياتي که دلالت بر شفاعت دارد توجيه شود؛ به بيان ديگر، چون دليل عقلي بر خلاف شفاعت قائم شده، لازم است از روايات صرفنظر شده، علمش را به اهلش واگذاشت؛ چنانکه بر اثر ناهماهنگي آيات با يکديگر و در نهايت، متشابه بودن آن، بايد علم آيات را نيز به اهلش واگذاشت.
از اين رو لازم است براي دفع شبهه اوّلاً، آيات را از تشابه ظاهري خارج ساخت و ثانياً، به شبهات عقلي پاسخ داد. با توجه به کفايت آنچه درباره دلالت آيات و عدم تشابه آن در مباحث تفسيري گذشت، طرح بخش اوّل از بحث لازم نيست.
در بخش دوم، يعني پاسخ به شبهات عقلي شفاعت، لازم است ابتدا اصل شفاعت و ماهيت آن روشن گردد و سپس شبهات و اشکالات آن نقل و پاسخ داده شود. پس از دفع شبهات متوهم و اثبات «امکان عقلي»، براي اثبات «وقوع» آن لازم است از نقل استمداد کنيم؛ چون شفاعت مانند معاد نيست تا ضرورت وقوع آن نيز با عقل ثابت شود، بلکه از طريق عقل، تنها ميشود امکان آن را ثابت کرد.
ماهيت شفاعت، چنانکه در مباحث تفسيري گذشت، در حقيقت، تتميم قابليّتِ قابل است؛ يعني شفيع کاري ميکند که قابل از نقص برهد و به کمال نصاب قبول برسد. عقل اقتضا دارد که اگر موجودي فاقد کمالي بود، بايد آن کمال را از مبدئي که عين کمال است دريافت کند و اگر نصاب لازم را براي کماليابي ندارد بايد با استمداد از وسايط و وسايلي قابليت خود را به حدّنصاب برساند و چنين چيزي نهتنها قانوني را نقض نميکند، بلکه مقتضاي قوانين عقلي است.
به بيان ديگر، شفاعت درباره يک شخص بدين معنا نيست که در عين حال که او ناقص و فاقد شرايط قبول است شفاعت درباره او پذيرفته شود يا در شفاعت تشريعي به معناي ابطال قانون مجازات و عدم جريان آن درباره شخص مجرم با بقاي استحقاق او براي مجازات نيست، بلکه شفاعت به معناي ايجاد تغيير و تحوّلي در مجرم است؛ بهگونهاي که استحقاق کيفر را از او سلب کرده، تخصّصاً او را از قانونجزا و شمول آن خارج سازد؛ چنانکه توبه انسان گنهکار را از استحقاق کيفر بيرون ميآورد و مستحق عفو خداوند ميکند: «لاشفيع أنجح من التّوبة»؛ مثلاً پس از نماز استسقاء، چنين نيست که بدون هيچ تغييري در جوّ، باران ببارد، بلکه از باب «إنّه تعالي إذا أراد أمراً هيّأ أسبابه»[3] خداي سبحان براثر نماز باران، اسباب ريزش باران را فراهم ميسازد؛ مانند اينکه به باد فرمان ميدهد تا ابر را به سرزمين سوزان برساند: (والله الذي أرسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه إلي بلدٍ ميّت)[4]و اگر ابر باشد ولي نياز به متراکم شدن داشته باشد به باد فرمان تراکم و جابهجايي ميدهد: (اللّه الذي يرسل الرياح فتثيرُ سحاباً فيبسطه في السماء کيف يشاء ويجعله کِسَفاً)[5]. به هر حال، همانطور که نماز استسقاء سبب ميشود که شرايط ريزش باران فراهم شود، توبه و مانند آن از اسباب شفاعت باعث تحوّل حال گنهکار ميشود تا به نصاب قبول عفو يا تخفيف يا ترفيع برسد.
با اين توضيح کوتاه درباره ماهيت شفاعت، به سراغ شبهات آن ميرويم تا پس از پاسخ به آن و اثبات امکان عقلي شفاعت روشن شود که آنچه را قرآنِصادقِ مصدَّق و عترت طاهرين(عليهمالسلام) از آن خبر دادهاند حق و ايمان به آن واجب است.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*